به گزارش خبرگزاری خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از تابناک، صادق وفایی: عزیز جعفری متولد ۱۳۳۵ در شهرستانهای یزد بوده و تحصیلات ابتدایی خود را در این استان گذراند. او برای تحصیل در دانشگاه به تهران آمد و دانشجو بودنش، مصادف با سالهای پایانی حکومت محمدرضا پهلوی و سرعتگرفتن حوادث انقلاب اسلامی بود.
از دانشکده هنرهای زیبا تا مناطق محروم
محمدعلی جعفری در سالهای پیش از انقلاب، دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و یکی از دانشجویان مسلمان و مذهبی بود و میگوید پس از مدتی از تشکیل گروه دانشجویان مسلمان، مسئولان این گروه افراد تندرو با گرایشهای سمپاتی به مجاهدین خلق را از جمع خود بیرون کردند. هنرمندانی چون حبیب صادقی، کاظم چلیپا، حسین خسروجردی و ناصر پلنگی از دانشجویان نقاشی، از همدورهایهای جعفری در دانشگاه تهران هستند. او از عکاسانی چون جواد پویان و عینیفرد و خودش هم بهعنوان دانشجویانی یاد کرده که در روزهای منتهی به انقلاب، از تظاهراتهای مردم عکاسی میکردند.
راوی «کالکهای خاکی» روز ۱۳ آبان ۵۷ در جمع تظاهرکنندگان تهرانی حضور داشت و سعی کرد یکی از شهدای آن روز را به نقطه امنی منتقل کند اما متوجه شد گلوله G۳ نیروهای گاردی به سر فرد مورد نظر اصابت کرده و مغزش را متلاشی کرده است. یکی از خاطرات جعفری از روزهای پس از ۱۷ شهریور ۵۷ این است که اعتصابها در کشور هر روز، بیش از پیش میشد اما نیازهای مردم به طور خودجوش، از طریق تشکلهای مردمی مثل تعاونیهای اسلامی محلات شهر تامین میشد. یکی دیگر از خاطرات او از روزهای پیروزی انقلاب مربوط به شبهایی است که پس از کشیک در سنگرهای مردمی در خیابان، به خانه رفته و برای دشمنی با راحتطلبی، بدون تشک و متکا روی زمین خوابیده و اینگونه، شب را به صبح میرساندند.
محمدعلی جعفری پس از پیروزی انقلاب، همراه تعدادی از همکلاسیهای همفکر خود در دانشگاه تهران، با یک وانت پر از مصالح به محلههای فقیرنشین جنوب تهران مانند گود عربها، دروازه غار، شوش و علیآباد میرفت تا به بازسازی و تعمیر خانههای نیازمندان بپردازد. او در خاطراتش از آن برهه، از شهدایی چون محسن وزوایی، محمود شهبازی و محمدابراهیم همت به عنوان جهادگرانی یاد کرده که ابتدای انقلاب، به عنوان جهادگر، به ترتیب به مناطق دور و محروم کشور در لرستان و سیستان و بلوچستان رفتند.
جعفری خردادماه ۵۸ همراه با یکی از دوستانش که مهندس ساختمان بود، برای بازسازی خانههای مردم شهرستان سردشت به کردستان اعزام شد و با رسیدن به منطقه مورد نظر، حدود ۲۰ شبانهروز را بدون وقفه به بازسازی منازل مردم محروم این شهرستان مشغول شد. سپس با رسیدن موج درگیریهای مسلحانه تجزیهطلبان به سردشت، فرمانداری این شهرستان به جعفری و همراهش دستور بازگشت داد. درباره چگونگی بازگشت و عدم امنیت جادهها هم این جمله به جعفری و همراهش گفته شد: «اگر ضدانقلابیها بفهمند شما دانشجوهای تهرانی هستید و برای کمک به مردم به کردستان آمدهاید، اگر شما را زجرکش نکنند، گروگان گرفتهشدنتان حتمی است.» (صفحه ۷۹) به این ترتیب جعفری ابتدا به مهاباد رفت و سپس خود را به تهران رساند.
در ادامه اتفاقات، با وقوع زلزله شهرستان قائن در تابستان ۵۸ جعفری و دوستش رضا اکرمی از طرف بنیاد مسکن برای کمک به زلزلهزدهها و بازسازی منازلشان اعزام شدند و به روایت خودش، در حالی که عزادار درگذشت آیتالله طالقانی بودند، برای رضای خدا بیل میزدند. او و همراهش تا اواخر تابستان آن سال در قائن مشغول تعمیر و بازسازی خانههای زلزلهزده بودند.
گوشه دیگری از روایتهای او از آنبرهه تاریخی، مربوط به باز شدن دانشگاههاست که نشان از تعدد دستهجات سیاسی، عقاید و فعالیتهای مختلفشان دارد: «وقتی دانشگاهها باز شدند تازه فهمیدیم با چه بلبشوی عجیبی مواجهیم. پیروان گروههای چپ، اعم از استالینیست و مائوئیست و چهگواریست و اعضا و طرفداران سازمان مجاهدین خلق، محیطهای دانشگاهی کشور را به میدان تاخت و تاز علیه بچهمذهبیهای وفادار به انقلاب و امام تبدیل کرده بودند.» (صفحه ۸۴)
طرفداران مجاهدین خلق نماز نمیخواندند
عزیز جعفری در خاطرات خود گفته ماهیت گروههای مختلف در آن برهه تا حد زیادی برای دانشجویان روشن بود، اما او اعضای سازمان مجاهدین خلق را نهانروش و مذهبینما خوانده و میگوید در محیطهای دانشجویی، عملکرد بسیار پیچیدهای داشتند. به روایت او در سال تحصیلی ۵۹-۵۸ بین دانشجویان مذهبی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، مجاهدین خلق جزو گروههای خودی محسوب میشدند. اما چند رخداد مهم باعث شد دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران متوجه شوند طرفداران مجاهدین خلق حتی نماز نمیخوانند و میخواهند در محیطهای دانشگاهی فضای ملتهب و آشفتهای حاکم باشد. در همان ایام بود که مسعود رجوی کلاسهای «تبیین جهان» خود را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار میکرد که سردار جعفری میگوید مطالب اینکلاسها، کپیبرداریهای جاهلانهای از تز الحادی پروفسور اوپارین فیلسوف ماتریالیست روسی بود.
سازمان دانشجویان پیشگام وابسته به چریکهای فدایی خلق، انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به مجاهدین خلق و انجمنهای اسلامی دانشگاهها متشکل از مذهبیهای پیرو خط امام ازجمله گروههای فعال آن روزها در دانشگاههای کشور هستند که محمدعلی جعفری در خاطراتش از آنها نام برده است. او میگوید کانون دانشجویی بچههای پیرو خط امام در دانشکده هنرهای زیبا، پس از مدتی نام خود را به انجمن اسلامی دانشکده هنرهای زیبا تغییر داد. این انجمن اسلامی اواخر مهر ۵۸ یک اردوی دانشجویی سهروز را در پارک جنگلی چیتگر برگزار کرد که ایناردو، اولیننقطه تلاقی جعفری با نیروهای سپاه پاسداران بود.
امام ابتدا مانع انتشار اسناد مربوط به بنیصدر در سفارت آمریکا شد
درباره چرایی و چگونگی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، با بررسی خاطرات سردار جعفری، به مسائه خیانت هیأتهای اعزامی دولت موقت به استانهای کردستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی و شرق مازنداران در ترکمنصحرا روبهرو میشویم. راوی «کالکهای خاکی» میگوید خبر ملاقات محرمانه مقامات دولت موقت با زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا هم همان روزها منتشر شد. درنتیجه در هفته اول آبان ۵۸ جلسهای با محوریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران و مشارکت انجمنهای اسلامی دانشگاههای تهران برگزار شد که در آن، تصمیم به انجام حرکتی نمادین برای اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان گرفته شد. جعفری در آن دوره، نماینده انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و عضو شورای سیاستگذاری انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود. یکی از خاطرات او از روز اشغال لانه جاسوسی، حضور شهید محسن وزوایی و فیلمبرداری کمال تبریزی از وقایع تصرف سفارت، با یک دوربین سوپر ۸ است. جعفری در لحظات اشغال سفارت آمریکا، همراه چند نفر از دوستانش، یک دیوار انسانی را مقابل در بیرونی سفارت تشکیل داد تا از ورود افراد متفرقه و ناشناس به داخل محوطه سفارت جلوگیری شود.
با توجه به اینکه چریکهای فدایی خلق هم اسفندماه سال ۵۷ به سفارت آمریکا حمله کرده بودند، دانشجویانی که سفارت آمریکا را اشغال کردند، خود را به عنوان «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» معرفی کردند تا شائبهای درباره حضور یا مشارکت گروههای دیگر در این کار به وجود نیاید.
سردار جعفری درباره اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام میگوید: «اگر روز ۱۳ آبان ۵۸ این حرکت از سوی دانشجوهای خط امام هم عملی نمیشد، چهبسا چند ماه بعد خود مردم کوچه و بازار این کار را انجام میدادند؛ چون اصلا معنا نداشت که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شود و آمریکا هم در تهران سفارتی داشته باشد که ستاد حوزه آسیای جنوب غربی سازمان CIA هم در آن بهشدت فعال باشد.» (صفحه ۹۷) او درباره اسناد مربوط به بنیصدر در سفارت آمریکا میگوید، اسناد طبق معمول نزد امام خمینی (ره) فرستاده شدند؛ اما ایشان مانع رسانهایشدنشان شده و گفتند با توجه به اینکه بنیصدر بهتازگی با ۱۱ میلیون رای رئیسجمهور شده، به صلاح نیست این اسناد منتشر شوند و هر وقت خودشان صلاح بدانند اقدام به این کار خواهند کرد. جعفری گفته پس از علنی شدن ماهیت بنیصدر و رای نمایندگان مجلس به عدم کفایت سیاسی او بود که مشخص شد امام (ره) دیگر مخالفتی با انتشار این اسناد ندارد.
اینکه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام همه دارای یک طرز تفکر خاص سیاسی نبودند، یکی از مواردی است که در خاطرات سردار جعفری از روزهای ابتدایی انقلاب، به آنها اشاره شده است. او ضمن اشاره به تناقضاتی که اعضای این گروه با یکدیگر داشتند، نام نفرات شاخص و حاضر آنها را در لانه جاسوسی، اینگونه برشمرده است: حبیبالله بیطرف، محسن میردامادی، حسین شیخالاسلام، یوسفرضا سیفاللهی، ابراهیم اصغرزاده، علیرضا افشار، سیدعزتالله ضرغامی، حمید خاکبازان، عباس محمدورامینی، رحمان دادمان، محمود شهبازی دستجردی، مهدی رجببیگی، حسین علمالهدی، محسن وزوایی، علی صبوری، عباس عبدی، معصومه ابتکار و فروز رجاییفر.
بازگشت به دانشگاه
پس از اشغال سفارت آمریکا، جعفری در گروهی قرار داشت که شبها وظیفه نگهبانی و حفاظت محوطه پیرامون سفارت را به عهده داشت و روزها هم داخل چادری که بیرون از سفارت در حاشیه پیادهرو برپا میشد، کتاب، تولیدات فرهنگی و اسناد را به مردم عرضه میکرد.
محمدعلی جعفری اواخر زمستان سال ۵۸ احساس کرد حضورش در لانه جاسوسی ضرورتی ندارد و تصمیم گرفت به دانشگاه برگردد. در آن برهه به دلیل احساس نیاز به آموزشهای نظامی، شورای مدیریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران تصمیم گرفت از سپاه پاسداران کمک بگیرد. به این ترتیب پای برخی از نیروهای سپاه به جمع نیروهای انجمن یادشده باز شد که جعفری از شهید سیدمحمدرضا دستواره به عنوان یکی از آنها یاد کرده است. به این ترتیب بین دانشجویان حاضر در تسخیر لانه جاسوسی، افرادی چون محسن وزوایی، عباس محمدورامینی، علی صبوری و حسین علمالهدی، داوطلب عضویت در سپاه شدند.
جو آنروزهای دانشگاههای کشور به گفته جعفری در آن برهه برای دانشجویان مذهبی-انقلابی قابل تحمل نبود و گروهکهای جداییطلب نقاط مختلف کشور، در دانشگاهها نمایندههای فعالی داشتند که در روز روشن به نفع آنها تبلیغات میکردند.
بریدن از بنیصدر
محمدعلی جعفری، زمستان سال ۵۸ را مقطعی بسیار مهم در زمینه استقرار و ثبات نظام جمهوری اسلامی ایران میداند و میگوید عبور از این گلوگاه سخت، به معنی تثبیت دائمی انقلاب اسلامی مردم ایران بود. چون تا پیش از آن، گروهک مجاهدین خلق موفق شده بود ابوالحسن بنیصدر را به عنوان اولین رئیسجمهور منتخب مردم، به سمت خود بکشاند و جعفری نیز به روایت خودش، همان زمان از بنیصدر برید.
مشکل تعدادی از دانشجویان انجمن اسلامی با شهیدبهشتی
گروههای دانشجویی مخالف بهویژه مجاهدین خلق و پیکاریها داخل دانشگاهها اسلحه میآوردند و این تسلیحات را برای تجزیهطلبان استانهای مرزی کشور میفرستادند. این گروهها درواقع در فضای دانشگاهها سنگر گرفته بودند. اتفاق مهم بعدی در آن برهه، وقوع انقلاب فرهنگی بود که برای سامان دادن به فضای آشوبزده دانشگاهها انجام شد. جعفری میگوید علت تاخیر در انجام انقلاب فرهنگی در دانشگاه تهران، این بود که تعدادی از دانشجویان وابسته به انجمن اسلامی که عمدتا با شخصیت و تفکرات آیتالله بهشتی مشکل داشتند و او را بهصراحت مدافع اسلام سرمایهداری میخواندند، از این تشکل جدا شده و دفتر تحکیم وحدت را تاسیس کردند و به دلیل تسلط بر محیط دانشگاهها، بسیاری از انجمنهای اسلامی را با خود همراه کردند.
خروج از جمع آن گروه خطرناک
جعفری در ادامه تلاش کرد با در پیش گرفتن یک سیر مطالعاتی، خود را از حیث علوم اسلامی تجهیز کند. به این ترتیب با تعدادی از دوستانش وارد تشکیلاتی شد که کمی بعد ماهیت واقعی این تشکیلات برایش مشخص شد و به این نتیجه رسید تشکیلات مورد نظر، منطبق با دیدگاههای انجمن حجتیه است. به این ترتیب از این گروه خارج شد.
رفتن به جبهه و ورود به سپاه
اواسط شهریور ۵۹، جعفری برای آموزش به ستاد مرکزی سپاه در خیابان پاسداران مراجعه کرد تا با گذشت دو هفته از شروع جنگ، به جبهه اعزام شود اما با معطلی زیادی که گفته شد علتش برای بررسی پرونده او و دوستش است، درنهایت خود به دفتر انجمن اسلامی دانشگاه تهران رفته و به نام محمدعلی جعفری و علیرضا عندلیب معرفینامهای به سپاه جبهه جنوب نوشت و سپس با قطار درجه ۳ خود را به اهواز رساند.
جعفری ابتدا به مقر سپاه اهواز و سپس به پایگاه منتظران شهادت یا قرارگاه گلف رفت. او اسماعیل دقایقی را ملاقات کرد که از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود و با این پیشنهاد روبهرو شد که به جای رفتن به خرمشهر، در کلاس آموزش خمپاره شرکت کند که بنا بود توسط نیروهای ارتشی دایر شود. جعفری که تا آن لحظه یک روز هم آموزش نظامی ندیده و سربازی نرفته بود، این پیشنهاد را پذیرفت. به این ترتیب در کلاس آموزش کار با خمپارهانداز ۱۲۰ میلیمتری شرکت کرد.
اولین مسئولیت جنگی
اسماعیل دقایقی اواخر مهر ۵۹ با حکم علی شمخانی فرمانده وقت سپاه منطقه ۸ استان خوزستان، به سمت فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب شد و از جعفری و عندلیب دعوت کرد با او به سوسنگرد بروند. به این ترتیب جعفری پس از ده روز آموزش در قرارگاه گلف، به سوسنگرد رفت اما حضور دهروزهاش در قرارگاه گلف، باعث آشنایی و دوستی با حسن باقری شد. دقایقی به محمدعلی جعفری پیشنهاد پذیرش مسئولیت واحد ادوات سپاه سوسنگرد را داد اما جعفری اجازه خواست، چنین مسئولیتی را پس از مدتی کار عملی بپذیرد. به این ترتیب پس از پنج روز حضور در خط درگیری، نگهبانی و ثبت مشاهدات، به جعفری گفته شد به سوسنگرد برگردد و مسئولیت هدایت و استقرار خمپارهاندازهای سپاه اینشهر را به عهده بگیرد.
مقاومت ۲۰۰ روزه سوسنگرد و تمرد بنیصدر از دستور امام
یکی از خاطرات مهم جنگی سردار جعفری مربوط به سوسنگرد و مقاومت ۲۰۰ نفر از رزمندههای سپاه و نیروهای مردمی در مقابل یک تیپ زرهی دشمن است که روز جمعه ۲۳ آبان رقم خورد. ازجمله نیروهای شاخص که در این مقاومت حضور داشتند، میتوان به مدافعان تبریزی شهر سوسنگرد اشاره کرد که تحت فرماندهی علی تجلایی عمل میکردند. در ادامه، شرایط سوسنگرد به گونهای شد که امام خمینی (ره) به بنیصدر دستور داد نیروهای کمکی را به این شهر بفرستد و با صراحت به تیمسار فلاحی و تیمسار ظهیرنژاد گفت سوسنگرد را میخواهد و اگر لازم شود، خود به آنجا خواهد رفت.
با تمرد بنیصدر از دستور امام خمینی (ره)، آیتالله خامنهای که در آن برهه نماینده امام در شورای عالی دفاع بود، خود را به اهواز رساند و دستور شکستن حصر سوسنگرد را به نیروهای مقاومت شهر رساند. عزیز جعفری در صفحه ۱۸۱ خاطرات خود میگوید «از آنجا که عناصر وابسته به بنیصدر در ردههای بالای ارتش نفوذ داشتند، مانع آن میشوند که دستور امام، مبنی بر جلوگیری از سقوط سوسنگرد، به مرحله اجرا درآید. از اینجا آقای خامنهای شخصا وارد عمل میشوند و با ارسال نامهای به فرمانده تیپ ۲ لشکر ۹۲ ارتش دستور صریح امام را ابلاغ میکنند.»
زخمی شدن چمران و کارشکنی دیگر بنیصدر
در ادامه محمدعلی جعفری در سر ستون نیروهای تیپ ۲ زرهی لشکر ۹۲ ارتش حضور پیدا کرد که صبح ۲۶ آبان ۵۹ به سمت روستای ابوحمیظه حرکت میکرد. دکتر مصطفی چمران و تیمسار ولیالله فلاحی در این روستا منتظر نیروهای مورد اشاره بودند. جعفری ظهر آن روز همراه با نیروهای تکاور تبریزی آماده حرکت به سمت منطقه درگیری شد و یک قبضه موشکانداز دراگون را تحویل گرفت تا از آن علیه تانکهای دشمن که سوسنگرد را در محاصره داشتند، استفاده کند. یکی از خاطرات او از این درگیریها، زخمی شدن دکتر چمران بهواسطه اصابت تیر دشمن به پایش و انتقالش به عقبه است. چمران با یک خودروی غنیمتی آیفا منتقل شد و در ادامه درگیریها، جعفری و عندلیب هدایت خمپارهاندازهای شهر را عهدهدار بودند. او درباره کمبودهای ناشی از کارشکنیهای بنیصدر اینچنین روایت کرده است: «ابوالحسن بنیصدر، در مقام رئیسجمهور و فرمانده کل قوا، به ارتش دستور داده بود سهمیه گلولههای واگذاری به ما را محدود کنند؛ اما ما به کمک بچهحزباللهیهای داخل ارتش به اندازه کافی سهمیه گلوله دریافت میکردیم.» (صفحه ۱۸۶)
آموزش سپاه سوسنگرد
اوایل دی ۵۹ جعفری با پیشنهاد فرماندهی سپاه سوسنگرد، مسئولیت واحد آموزش سپاه این شهر و نیروهای داوطلب مردمی را به عهده گرفت و بنا شد کار با نفربرهای BMP و موشک ضدتانک تاو را به آنها آموزش دهد و آنها را نزد نیروهای ارتشی ببرد.
جعفری، سه عملیاتی را که در زمان فرماندهی کل قوا توسط بنیصدر انجام شدند، ازجمله اقدامات او برمیشمارد که بوی خیانت میدادند. او میگوید شکست ایران در عملیات نصر، درواقع نماد واضح شکست نگاه کلاسیک و متکی به ابزار بنیصدر در جنگ بود. بنیصدر پس از این عملیات در ملاقات با امام خمینی (ره) پیشنهاد مذاکره با عراق را مطرح کرد چون ناامید شده و به این نتیجه رسیده بود که نمیشود با ماشین جنگی عراق جنگید. اما امام خمینی(ره) بهتندی به بنیصدر گفت جنگ را تا آخر ادامه خواهیم داد.
تاثیر منفی پیشنهاد بنیصدر برای مذاکره با دشمن
سردار جعفری در صفحه ۱۹۱ کتاب خاطراتش گفته انعکاس این پیشنهاد بنیصدر برای مذاکره با دشمن، در جبههها تاثیری منفی بهجا گذاشت و باعث رکود بیش از پیش شد. از آن مقطع به بعد، بنیصدر و مشاورانش به جبههها کاری نداشته و به طور مرتب این نظر را در سخنرانیهای خود القا میکردند که با امکانات موجود نمیشود با عراق جنگید! سردار جعفری هم در فصل هفتم خاطراتش با عنوان «پیروزی یک تفکر» روایت کرده که فرمانده وقت کل قوا پس از شکست در هویزه، رسما دستهایش را بهعلامت تسلیم بالا برد و میگفت ما از طریق نظامی نمیتوانیم با دشمن مقابله کنیم و هرچه سریعتر باید با عراقیها سر میز مذاکره بنشینیم.
طراحی حمله بدون اعتنا به بنیصدر
برای برونرفت از بنبست حصر سوسنگرد، عملیات امام مهدی (عج) توسط محمدعلی جعفری طراحی شد. در آن برهه از جنگ، اکثر عملیاتهای نیروهای ایرانی، نبردهای پارتیزانی بودند و طبق روایت سردار جعفری، دشمن هم تقریبا خود را به این شیوه عملیاتی نیروهای سپاه و بسیج عادت داده بود. در طرح عملیاتی جعفری، جاده سوسنگرد-بستان مهمترین و حساسترین عارضه مصنوعی در منطقه بود. او طرح خود را به سپاه سوسنگرد ارائه کرد و پیشنهاد مسئولیت واحد عملیات سپاه سوسنگرد را هم رد کرد؛ چون اعتقاد داشت هنوز تجربه کافی را برای تصدی این سمت ندارد. او احمد غلامپور را برای این سمت پیشنهاد کرد که درنهایت با پذیرش سمت جانشین واحد عملیات توسط جعفری، فرماندهان بالادستی، غلامپور را به عنوان فرمانده واحد عملیات سوسنگرد منصوب کردند.
به این ترتیب و با سامان گرفتن واحد عملیات سپاه سوسنگرد، نیروها برای حمله به دشمن و انجام عملیات امام مهدی (عج) آماده شدند. در ادامه به جعفری گفته شد به مقر فرماندهی محور تیپ ۵۵ ارتش در نزدیکی روستای ابوحمیظه برود و ضمن اطلاعرسانی به سرهنگ حیدری فرمانده این تیپ، از او کمک بگیرد. اما جعفری با خندهها و شوخی حیدری روبهرو شد و با بازگشت به سپاه سوسنگرد، به فرماندهان خود اعلام کرد ارتش راضی به همکاری نیست و شاید هم حق داشته باشد چون خاطره خوشی از عملیاتهای پیشین بهویژه حمله شکستخورده هویزه ندارد.
آغاز عملیات امام مهدی با طراحی عزیز جعفری
درنهایت، عملیات امام مهدی (عج) از بامداد تا ساعت ۱۰:۳۰ صبح سهشنبه ۲۶ اسفند ۵۹ انجام شد. یکی از خاطرات سردار جعفری از شب این عملیات، کُپ کردن برخی از نیروها و چسبیدنشان به زمین است که سیدمحمدجواد دیدهور فرمانده یکی از محورهای عملیات، برای روحیهبخشی به نیروهای ترسیده، خود به دشمن حمله کرد و به شهادت رسید.
محمدعلی جعفری میگوید به دلیل حمایتی که سرهنگ حیدری از این عملیات دریغ کرد، در طرح عملیات این مسئله گنجانده شد که پس از پیروزی، مقابل پاتک دشمن ایستادگی نشود. درنتیجه وقتی سرهنگ سیروس لطفی فرمانده لشکر ۱۶ قزوین به منطقه عملیات آمده و سراغ نیروهای عملکننده و فرماندهشان را گرفت، جعفری ضمن معرفی خود به سرهنگ لطفی گفت نیروها عقب رفتهاند.
لطفی که جعفری را محکم در آغوش گرفته و مشغول قدردانی از او بود، علت عقبنشینی پس از پیروزی را از او جویا شد و جعفری اینچنین جواب داد: «چرایش را از جناب سرهنگ حیدری بپرسید. هرچه از ایشان خواهش کردیم که بیاید کمک کند تا بتوانیم آنجا بایستیم قبول نکرد. برای همین نیروها را برگرداندم عقب. سرهنگ لطفی گفت بیا دوباره برویم حمله کنیم. گفتم: باشد انشاءالله دوباره میرویم منطقه را شناسایی میکنیم و به وقتش به شما اطلاع میدهم تا بیایید و به ما کمک کنید.» (صفحه ۲۲۰ به ۲۲۱)
روحیهها بالا میرود
یکی از نتایج مهم عملیات امام مهدی (عج) بالا رفتن روحیه نیروهای ایرانی بهویژه ارتشیها بود. یک روز پس از این عملیات یعنی در ۲۷ اسفند ۵۹ حسن باقری و غلامعلی رشید به جعفری اعلام کردند عملیات امام مهدی (عج) باید ادامه پیدا کند. به جعفری اعلام شد اینبار ارتش هم در کنار نیروهای سپاه خواهد بود. دو روز بعد نیز این پیغام به جعفری رسید که خود را به قرارگاه گلف سپاه در اهواز برساند و در جلسهای شرکت کند. او در این جلسه، برای اولینبار برخی از فرماندهان سپاه ازجمله حسین خرازی، احمد کاظمی، مرتضی قربانی، مجید بقایی، مرتضی صفار، محمدجعفر اسدی و حجتالاسلام مصطفی ردانیپور را دید.
اولین اقدام ادغامی ارتش و سپاه
برای شناساییهای عملیات بعدی، نیروهای سپاه باید از خط اول دشمن عبور میکردند تا ببینند در عمق نیروهای دشمن چه میگذرد. به روایت سردار جعفری، شگرد دور زدن دشمن برای اولینبار در این مقطع جنگ تجربه شد. دهه سوم اردیبهشت ۶۰ بود که نیروهای سپاه و عزیز جعفری آمادگی خود را برای اجرای عملیات جدید اعلام کردند؛ در برههای که طی دو ماه موفق شده بودند کانالی را به طول ۳ کیلومتر از شرق به غرب به موازات جاده سوسنگرد – بستان تا عمق ۸۰۰ متری خط مقدم دشمن ایجاد کنند. محور این عملیات که «عملیات امام علی(ع)» نام گرفت، خیلی وسیعتر از عملیات «امام مهدی (عج)» بود و بنا شد در آن، برای اولینبار نیروهای سپاه و ارتش بهصورت ادغامی عمل کنند.
عملیات امام علی (ع) شامگاه ۳۰ اردیبهشت ۶۰ آغاز شد و نیروهای عملکننده در آن، با رعایت اصل غافلگیری، نیروهای بعثی مستقر در خط اول را محاصره کرده و از پشت به آنها حمله کردند. اما نکته جالبی که جعفری در خاطراتش از این عملیات به آن اشاره کرده، این است که عراقیها در جنگ الکترونیک، ایرانیها را فریب دادند و با شنود بیسیمها، از طرف فرماندهی ایرانیها دستور عقبنشینی صادر کردند. اما جعفری که بهموقع از اینحیله آگاه شد، نیروها را بهسرعت به خط درگیری برگرداند و میگوید خواست خدا بود که جلوی این اتفاق گرفته شود؛ چون امکان داشت ماجرای قتلعام هویزه دوباره تکرار شود.
پس از اجرای موفقیتآمیز عملیات امام علی (ع)، بنیصدر به محل عملیات رفت که طبق روایت جعفری، این حضور متکبرانه بود و با وجود احضارش توسط بنیصدر، به حضور او اعتنایی نکرد و به سمتش نرفت. وقتی هم بنیصدر به سمت او رفته و چند سوال کرده، پاسخ سوالاتش را تلگرافی و به کوتاهترین شکل ممکن داده است.
به روایت سردار محمدعلی جعفری، «عملیات امام علی که در ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ انجام شد، دومین عملیات موفق ما بود که در آن به طور پیوسته خاکریز زدن و پشت خاکریز ایستادن و مقاومت کردن در برابر پاتک دشمن را تجربه میکردیم.» (صفحه ۲۳۲) در این عملیات ۸ دستگاه تانک دشمن منهدم شد.
اجرای دو عملیات امام مهدی (عج) و امام علی (ع) از اسفند ۵۹ تا خرداد ۶۰، دستاورد نظامی بزرگی برای جبهه ایران محسوب میشدند. سردار جعفری میگوید از دلایل اصلی این موفقیتها، نوع طراحیشان بود که از جنس طراحیهای انقلابی سپاه بودند. به این ترتیب تا اواخر بهار سال ۶۰، جبهه سوسنگرد بهمرور از بنبست خارج شد. ضمن اینکه ایننکته از خاطرات سردار جعفری را از اواخر سال ۵۹ نباید از نظر دور داشت که از طرف واحد پرسنلی سپاه منطقه ۸ استان خوزستان برای او و دیگران پرونده گزینشی درست شد تا به عضویت رسمی سپاه درآیند.
یکی از خاطرههای مهم جعفری از روزهای بعد از عملیاتهای امام مهدی (عج) و امام علی (ع)، مربوط به برگزاری جلسات هفتگی بعدازظهرهای سهشنبه سپاه منطقه ۸ استان خوزستان در قرارگاه گلف اهواز است که ابتدا با مدیریت حاج داوود کریمی و سپس رحیمصفوی برگزار میشدند و حسن باقری در آنها نقش محوری داشت. خروجی این جلسات، اجرای عملیات «خمینی روح خدا، فرمانده کل قوا» بود که همزمان با عزل بنیصدر در محور دارخوین-آبادان انجام شد. جعفری درباره آن روزها گفته «ما آینده را خیلی روشن میدیدیم.» (صفحه ۲۴۲)
ازدواج و شروع زندگی مشترک
اتفاق مهم بعدی در زندگی محمدعلی جعفری، ازدواج است. او در جلسه آشنایی و خواستگاری، که با حضور برادر عروس همراه بود، خطاب به طرف مقابل خود گفت: «به امید خدا، اگر هم روزی جنگ تمام بشود و درسم را ادامه بدهم و مهندس معماری بشوم، اصلا دوست ندارم داخل شهر بمانم. میخواهم بروم روستاها و برای مردم محروم مناطق روستایی خانه و جاده بسازم.»
مراسم رسمی خواستگاری عزیز جعفری، تیرماه ۶۰ برگزار شد که همزمان با برگزاری خواستگاری، خبر ترور آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت در مسجد ابوذر و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منتشر شد. او روز ۱۷ مهر ۶۰ در مازندران ازدواج کرد و بلافاصله با همسرش به تهران و سپس اهواز رفت که دو روز اول را در خانه حسن باقری زندگی کرد اما سپس در قسمتی از منزل یکی از دوستان دیگرش مستقر شد. جعفری در آن برهه، پاسدار رسمی شده و حقوق ماهیانه ۱۵۰۰ تومان دریافت میکرد.
عملیات ایذایی برای انحراف توجه دشمن از عملیات ثامنالائمه
عملیات بعدی که محمدعلی جعفری در آن حضور داشت، شامگاه ۲۷ شهریور ۶۰ در حد فاصل بین پل سابله تا روستای سویدانی به صورت تکجبههای انجام شد. هدف اصلی از اجرای این عملیات، اجرای یک تک ایذایی برای انحراف اذهان فرماندهان دشمن از عملیات ثامنالائمه برای شکست حصر آبادان بود. جعفری میگوید وقتی حصر آبادان در ۵ مهر ۶۰ شکست و عملیات ثامنالائمه به موفقیت رسید، به ارزش کارشان در سوسنگرد پی برد. او در خاطراتش از فرمانده ارتشی لشکر ۷۷ پیاده، سرهنگ منوچهر کهتری و فرماندهان سپاهی چون حسن باقری، احمد کاظمی، حسین خرازی، رحیمصفوی و مرتضی قربانی به عنوان چهرههای مهم و تاثیرگذار اینعملیات نام برده است.
انتصاب صیادشیرزای به فرماندهی نیروی زمینی ارتش و شروع عملیاتهای کربلا
۹ مهر ۱۳۶۰ سرهنگ علی صیادشیرازی به فرماندهی نیروی زمین ارتش منصوب شد که به تعبیر سردار جعفری، این انتصاب باعث افزایش همکاری بیش از پیش ارتش و سپاه شد. در نتیجه این همکاری بود که سلسله عملیاتهای کربلا به شورای عالی دفاع ارائه و تصویب شدند. جعفری از دلایل عمده تصویب این طرحها را حضور صیادشیرازی در مقام یک فرمانده انقلابی میداند که از معدود فرماندهان دارای تفکر کلاسیک ارتشی بود که تفکر انقلابی سپاه را هم قبول داشتند. صیادشیرازی پیش از این هم تجربه رزم مشترک با نیروهای سپاه را در کردستان و غرب کشور داشت.
در آن برهه، سری طرحهای کربلا در سه منطقه و محور تعریف شدند: محور اول، سوسنگرد و بستان بود که عملیات کربلای یک یا طریقالقدس در آن انجام شد. محور دوم، غرب دزفول-شوش بود که عملیات کربلای ۲ یا فتحالمبین در آن اجرا شد و محور سوم هم، مربوط به جنوب غربی اهواز و خرمشهر اشغالی بود که کربلای ۳ یا همانعملیات الیبیتالمقدس در آن انجام شد.
تشکیل تیپ یک عاشورا
تشکیل تیپ یک عاشورا اتفاق بعدی مهم زندگی محمدعلی جعفری است. او میگوید به خلاف عرف رایج در ارتشهای دنیا که تیپ و لشکرها در پادگانها و عقبه تشکیل میشدند، یگانهای ما در خطوط مقدم نبرد تشکیل میشدند. یکی از این یگانها، تیپ یک عاشورا متشکل از نیروهای سپاهی و بسیجی محور سوسنگرد بود که تاسیس و فرماندهیاش با دستور محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه به جعفری واگذار شد. او در خاطرات خود، حسن باقری را به عنوان موثرترین مشاور و همفکر محسن رضایی برای تشکیل تیپهای رزمی سپاه در آن برهه، معرفی کرده است. باقری سازمان تیپهای رزمی سپاه را تدوین کرد و پیشتر سازماندهی گردانهای رزمی سپاه خوزستان را هم انجام داده بود. این مسئله مربوط به زمانی است که بحث اداره شورایی یا فرماندهی کل سپاه در مجلس و دیگر ارگانهای کشور مطرح بود و پس از جویا شدن نظر امام خمینی (ره) ایشان گفتند اداره سپاه باید به صورت فرماندهی کل باشد و با تصویب این مسئله به صورت قانون، همه عناصر رزمی وابسته به گروههای متفرقه و مردمی مانند فداییان اسلام، جنگهای نامنظم، گروه چریکی شهید اندرزگو و ... زیرمجموعه بسیجِ سپاه قرار گرفتند.
در تشکیل تیپ یک عاشورا، امین شریعتی و علی فضلی به عنوان جانشینان این یگان معرفی شدند. احمد کاظمی هم برای کسب تجربه برای تشکیل تیپ نجف اشرف، همراه آنها شد. به اینترتیب هسته مرکزی تیپ یک عاشورا با حضور جعفری و اینافراد شکل گرفت.
طریقالقدس و بازپسگیری بستان
جعفری درباره شناساییها و آمادگی پیش از اجرای عملیات طریقالقدس برای بازپسگیری شهر بستان میگوید نظر حسن باقری بر اجتناب از تک جبههای بود. باقری معتقد بود باید به صورت متمرکز یا رخنهای تک کرد و جعفری میگوید حین انجام عملیات وقتی دو گردان از نیروها نتوانستند خط را بشکنند و الحاقشان با دیگر گردانها با مشکل روبهرو شد، به حقانیت حرف باقری پی برده است.
این عملیات شامگاه شنبه ۷ آذر ۶۰ آغاز شد و جعفری با شروع درگیری گردانهای تیپ یک عاشورا، سوار بر جیپ فرماندهی از طریق بیسیم VRC۴۶ فرماندهان گردانهایش را هدایت میکرد.
نکته مهم درباره این عملیات، این است که دشمن به رغم هوشیاری نسبیاش، تصور نمیکرد ایرانیها در هوای طوفانی حمله کنند. سردار جعفری میگوید تجربه شب اول طریقالقدس درس مهمی درباره طراحی و اجرای عملیاتهای بعد داشت؛ چون بهعینه دیدند مهمترین مرحله هر عملیات، شکستن خط دشمن و عبور از موانع است.
شلیک مداوم آرپیجی و خونریزی گوش فرمانده
در شب عملیات طریقالقدس، برخی از گردانهای تیپ یکم عاشورا موفق به شکستن خط دشمن نشدند. دلیل این اتفاق این بود که ایرانیها برای اولینبار در طول جنگ، با زمین و خطی روبهرو شدند که بهشدت مسلح و مینگذاری شده بود. با دمیدن سپیده و شروع صبح، جعفری همراه با نیروهایش در خاکریزی موسوم به خاکریز دستهعصایی به محاصره تانکهای دشمن درآمد که فشار زیادی را به ایرانیها تحمیل میکردند. او لحظات مقاومت در خاکریز دستهعصایی را اینگونه روایت کرده است: «از بس سر نیروها داد زده بودم دیگر صدایم درنمیآمد. فهمیدم که دیگر فریاد زدن هم فایدهای ندارد؛ چون نایی برای بچهها باقی نمانده بود تا بتوانند جلوی آنهمه تانک دشمن دوام بیاورند. رفتم بالای خاکریز. قبضه آرپیجی یکی از نیروها را گرفتم و پشت سر هم چهار پنج تا گلوله شلیک کردم. نمیدانم گلوله چهارمی بود یا پنجمی که یکدفعه گوشهایم سوت کشید و پرده میانی آنها پاره شد.» (صفحه ۳۲۱ به ۳۲۲)
جعفری از لحظه شروع عملیات تا صبح روز دوم یعنی حدود ۳۶ ساعت به طور مداوم در صحنه درگیری حضور داشت و مشغول هدایت گردانهای تیپ یک عاشورا بود. به همین دلیل وقتی همراه با سرهنگ جمشیدی فرمانده تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی ارتش به قرارگاه کربلا احضار شد، حین توضیح برای محسن رضایی و صیادشیرازی، روی نقشه خوابید. ایناتفاق برای سرهنگ جمشیدی هم رخ داد و هر دو از فرط خستگی در حین جلسه به خواب رفتند. به هر حال پس از سهشبانهروز پاتک سنگین دشمن، عراق ناچار به عقبنشینی کامل از مواضع خود شد.
طریقالقدس، اولین عملیاتی بود که نیروهای سپاه در آن، در قالب تیپ رزمی وارد عمل شدند. از طرف دیگر، پس از اجرای موفقیتآمیز این عملیات، صدام هم تیپهایی با عنوان مهمات خاصه را در سازمان نظامی عراق تشکیل داد.
پس از پیروزی طریقالقدس، جعفری نزد محسن رضایی رفته و اجازه خواست مدتی از جبهه دور باشد تا با تحصیل در حوزه علمیه، بعد معنوی شخصیت خود را تقویت کند. اما رضایی گفت قصد دارد برای عملیات بعدی (فتحالمبین) فرماندهی یک قرارگاه را به او بسپارد. شک و تردید جعفری برای ماندن در جبهه یا رفتن، زمانی رفع شد که همراه با فرماندهان عملیات طریقالقدس به دیدار امام خمینی (ره) رفت. او که در آن برهه مانند برخی دیگر از فرماندهان، نگران مسئولیت جان نیروهای تحت فرمان و خونشان بود، با این جملات امام خمینی (ره) روبهرو شد که با تدبیر و مدیریت کار را پیش ببرید و نگران نتیجه نباشید چون با بهکارگیری تدبیر، تکلیف از شما ساقط است. درنتیجه جعفری برای ادامه کار در جبهه به محسن رضایی پاسخ مثبت داد.
تشکیل قرارگاه قدس برای فتحالمبین
به این ترتیب محمدعلی جعفری برای تشکیل قرارگاه عملیاتی قدس انتخاب شد و در قدم اول، دو تیپ از سپاه یعنی تیپ ۱۴ امام حسین و ۴۱ ثارالله به ترتیب با فرماندهی حسین خرازی و قاسم سلیمانی و تیپ ۸۴ خرمآباد را از ارتش با فرماندهی سرهنگ اسکندر بیرانوند، زیرمجموعه آن قرار گرفتند. کمی بعد، تیپ ۲ زرهی دزفول از لشکر ۹۲ ارتش هم به اینقرارگاه مامور شد. جعفری درباره جلساتش با حسن باقری و غلامعلی رشید، میگوید «اگر این جلسات با حضور فرماندهان ارتشی همراه بود، مراعات بیشتری میشد تا در حضور آنها جروبحث کمتری انجام شود اما اگر فقط باقری، رشید، حسین خرازی، قاسم سلیمانی و خودش در این جلسات حضور داشتند، مباحث خیلی راحتتر مطرح میشدند؛ طوری که گویی انگار نه انگار یکی فرمانده است و دیگری در رده پایینتر قرار دارد»! به گفته سردار جعفری در این جلسات سعی میشد مباحث به طور اقناعی پذیرفته شوند. یعنی فرمانده تیپ، اول قانع و سپس از جلسه خارج شود. چنین جلساتی باعث تعجب همرزمان ارتشی این فرمانده سپاه میشد و «میگفتند شما چرا اینقدر با هم جلسه میگذارید و بحث میکنید؟» (صفحه ۳۵۴)
به هر حال در مقطع پیش از اجرای عملیات فتحالمبین، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی کمتر از ۶ ماه از نظر سازمانی گسترش بسیار زیادی پیدا کرده و در حالی که در مهرماه ۶۰، عملیات ثامنالائمه را با چند گردان انجام داده بود، تلاش میکرد فتحالمبین را با ۱۰ تیپ رزمی که ۱۰۰ گردان را شامل میشدند، به نتیجه برساند.
قرارگاه قدس با فرماندهی جعفری در عملیات کربلای ۲ یا فتحالمبین، وظیفه داشت تنگه عین خوش را تصرف کرده و به هر قیمت شده آن را حفظ کند. اهمیت این تنگه از اینجهت بود که پیشبینی میشد مرکز اصلی اجرای پاتکهای دشمن باشد.
شب فتحالمبین
نیروهای عملکننده در فتحالمبین، عصر شنبه ۲۹ اسفندماه ۶۰ بهسمت نقطه رهایی حرکت داده شدند؛ اما شک و تردید فرماندهان در انجام عملیات باعث شد دستور برگشت نیروها و لغو عملیات صادر شود. این اتفاق باعث رنجیدگی بسیاری از رزمندهها شد. درنتیجه بنا شد برای نجات از ابهام و تردید، محسن رضایی هرچه سریعتر خود را به تهران و نزد امام خمینی (ره) رسانده و برای اجرای عملیات کسب تکلیف کند. در خاطرات سردار عزیز جعفری هم ماجرای سوارشدن محسن رضایی به جت جنگنده F۵ روایت شده و او هم گفته وقتی رضایی از این ماموریت حساس، به منطقه جنگی بازگشت، تا چند ساعت اصلا حالت طبیعی نداشت و فشار شدید ناشی از پرواز با سرعت صوت، روی بدنش تاثیر گذاشته بود.
سردار جعفری هم ضمن روایت بیان سخنان آرامبخش امام خمینی (ره) مبنی بر اجرای عملیات، دوباره به مسئله اتحاد ارتش و سپاه اشاره کرده و میگوید «در آن مقطع سرنوشتساز، آنچه بیش از همه به دل آدم مینشست، همدلی و هماهنگی بین فرماندهان ارتشی و سپاهی و از آن مهمتر رفاقت نیروهای بسیجی و سپاهی و ارتشی بود.» (صفحه ۳۶۰)
شامگاه یکشنبه اول فروردین ۶۱، گردانهای تابعه قرارگاه قدس بهسرعت و حتی یک ساعت زودتر از موعد، خود را پای کار رسانده و منتظر دریافت رمز شدند. به این ترتیب عملیات فتحالمبین در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۲ فروردین با رمز «یا زهرا(س)» شروع شد. سردار جعفری درباره دو تیپ سپاهی تحت امر قرارگاه قدس اینروایت را دارد که تیپ ۱۴ امام حسین بهراحتی تنگه عین خوش را تصرف کرد اما تیپ ۴۱ ثارالله به دلیل مواجه با نیروهای یرموک (داوطلبان اردنی که اجیر شده و با دستمزد زیاد برای عراق میجنگیدند) به مشکل برخورد. به اینترتیب در صبح حضور بقایای نیروهای یرموک در سنگرها و مواضع نیروهای ایرانی، ایجاد مشکل کردند.
ورود اشتباهی به محدوده دشمن
در روز دوم فروردین، محمدعلی جعفری برای شناسایی به منطقه درگیری وارد شد و به خاطر تصور اشتباه، وارد محدودهای شد که هنوز پاکسازی نشده بود. به همین دلیل با نیروهای عراقی مواجه، و علیرغم تیراندازی شدید آنها، موفق به فرار و بازگشت به خط خودی شد. در روز دوم یا سوم عملیات، خطر عدم الحاق قرارگاههای نصر و قدس و وضعیت آشفته دشتعباس بهقدری جدی شد که اکثر فرماندهان ارشد ارتشی و سپاهی تابع قرارگاههای کربلا، قدس و نصر در منطقه درگیری حضور پیدا کردند. سردار جعفری درباره اینمقطع و آنروزها میگوید نیروهای ارتشی و سپاهی بدون توجه به ماهیت سازمانی خود، فداکارانه تلاش کردند خطر رفع شود و پس از سهشبانهروز جنگ نابرابر، با کمبود نیرو روبرو شدند. اما در نهایت در عقبنشاندن دشمن و تسخیر اهداف از پیشتعیینشده به موفقیت دست پیدا کردند.
جعفری در صفحه ۳۷۰ خاطرات خود نوشته است: «مطلب مهمی که ضرورت دارد به آن اشاره کنم این است که طی آنچند روز نبرد، الحق و الانصاف، بچههای ارتش خیلی خوب جنگیدند؛ بهخصوص نیروهای تیپ ۲ زرهی دزفول که تابع قرارگاه ما بودند.» این فرمانده سپاه هم در خاطرات خود، به ماجرای احتمال اسارت صدام به دست ایرانیها در فتحالمبین اشاره کرده و منبع روایتش حسین کامل مجید داماد معدوم صدام است.
عملیات فتحالمبین با ۴ مرحله و رسیدن به اهداف از پیشتعیینشده، روز سهشنبه ۱۰ فروردین ۶۱ به پایان رسید. فتحالمبین سومین عملیات مشترک بین سپاه و ارتش در آغاز دومین سال جنگ بود و در شرایط بدی آغاز شد که جبهه ایران بهدلیل تک گسترده دشمن در بهمن و اسفند ۶۰ در تنگنای بدی قرار گرفته و با ناامیدشدن از ادامه مقابله، تردید در دل فرماندهانش ریشه دوانده بود. اما دستاورد گسترده اینعملیات بهتعبیر سردار محمدعلی جعفری، ایجاد یکدلی و وفاق نظری و عملی بین فرماندهان و نیروهای ستادی و عملیاتی سپاه و ارتش بود.
پس از پیروزی در فتحالمبین، جلسه جمعبندی عملیات با حضور فرماندهان ارشد ارتش و سپاه برگزار شد که محسن رضایی در آن، به حاضران گفت حداکثر ۴۸ ساعت فرصت دارند تا به منطقه عملیاتی خرمشهر رفته و خود را برای عملیات بعدی آماده کنند.
الیبیتالمقدس
در زمینه اجرای عملیات گسترده الیبیتالمقدس، برای ایجاد وحدت نظر و رسیدن به طرحی مطلوب، قرارگاه مرکزی کربلا متشکل از فرماندهان ارشد نیروی زمینی ارتش و سپاه اعلام کرد هریک از کارگروههای سپاه و ارتش بهصورت جداگانه اقدام به شناسایی زمین عملیات کنند. کارگروه سپاه در این زمینه از حسن باقری، غلامعلی رشید، رحیم صفوی، احمد غلامپور و محمدعلی جعفری تشکیل شد. درنهایت هم با تلاشهای سپاه برای متقاعد کردن طرف ارتشی قرارگاه مرکزی کربلا، کارگروه ارتش هم متقاعد شد تلاش اصلی عملیات از منطقه دارخوین انجام شود. البته جعفری این توضیح را هم به روایت خود اضافه کرده که اینگونه نبود که کارگروه سپاه با کل نگاه جنگ کلاسیک مخالف باشد اما فرماندهان سپاه بر این باور بودند که نباید در دام تفکرات دشمن اسیر شد و مطابق تفکرات او طرح ریخت. بلکه باید فکری جدید کرد و طرحی نو درانداخت.
به توضیحات سردار جعفری میتوان این نظرِ یکی از تحلیلگران نظامی غرب را هم افزود که گفته بود تقابل نیروهای آیتالله خمینی با صدام حسین، از نظر سختافزاری مثل تقابل بشر غارنشین مسلح به چماق با یک ارتش فوق مدرن بسیار پیشرفته بود.
سردار جعفری میگوید نابرابری نیروهای ایران با ارتش صدام حسین، با چند عامل جبران میشد: اول اجرای عملیاتهای غیرکلاسیک، دوم نیروی انسانی مومن و معتقد و داوطلب شهادت، سوم استفاده از اصل غافلگیری دشمن و چهارم استفاده از تاریکی شب برای اجرای عملیات. با ارائه این توضیحات بود که فرماندهان کارگروه ارتش، استدلالهای کارگروه سپاه را برای حمله از محور دارخوین پذیرفتند. نکته مهمی هم که نباید در خاطرات سردار محمدعلی جعفری درباره پیروزی در عملیاتهای فتحالمبین و الیبیتالمقدس از آن چشم پوشید، شناساییهای دقیق و میدانی شهید حسن باقری از مناطق عملیات است.
در اردیبهشت ۶۱ در روزهای پیش از شروع عملیات بیتالمقدس، وقتی موضوع تجدید ساختار قرارگاه عملیاتی قدس مطرح شد، احمد غلامپور بهدلیل آشنایی و اشراف بیشتر به منطقه عملیات، بهعنوان فرمانده اینقرارگاه و محمدعلی جعفری بهعنوان جانشین او منصوب شد. در اینعملیات تلاش اصلی به عهده قرارگاه قدس نبود. بلکه بنا بر این بود که قرارگاههای نصر و فتح کار اصلی را از محور دارخوین انجام دهند. قرارگاه قدس نیز بنا بود با تک جبههای یعنی حمله از روبرو، نیروهای دشمن را فریب داده و درگیر نگه دارد تا اینباور برای لشکر ۶ زرهی و ۵ مکانیزه دشمن به وجود بیاید که محور شمالی که تحت پوشش قرارگاه قدس بود، محل اصلی عملیات است. در آنزمان، استراتژی نظامی ارتش عراق هم بر ایناصل استوار بود که خرمشهر باید حفظ شود، حتی اگر کل مناطق اشغالی ایران از دست برود.
ماموریت قرارگاه قدس در عملیات بیتالمقدس
مرحله اول عملیات بیتالمقدس ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز جمعه ۱۰ اردیبهشت ۶۱ با فرماندهی مرکزی قرارگاه کربلا آغاز شد و قرارگاه قدس ماموریت خود را به خوبی انجام داد. از روز سوم عملیات که دشمن متوجه شد فریب خورده، همه توان خود را متوجه محورهای قرارگاههای فتح و نصر کرد. صبح روز ۱۹ اریبهشت با اعلام قطعی شکست لشکرهای ۵ مکانیزه و ۶ زرهی از محور قرارگاه قدس، قسمت شمالی جاده اهواز خرمشهر از تصرف ارتش بعثی عراق خارج و با ترمیم بریدگی ایجادشده در جاده اهواز خرمشهر، ارتباط بخش شمالی و میانی منطقه عملیات برقرار شد. در نتیجه با الحاق نیروهای قرارگاه قدس با قرارگاههای فتح و نصر، دشمن ناچار به عقبنشینی کامل از دشت جفیر شد.
ماموریت جدید عزیز جعفری
با پایان ماموریت قرارگاه قدس، جعفری به محسن رضایی پیشنهاد کرد با توجه به اینکه دیگر کاری در این قرارگاه ندارد، به منطقهای برود که درگیری بیشتر و مستقیمتری با دشمن دارد. رضایی نیز دستور داد جعفری خود را به حسن باقری فرمانده سپاهی قرارگاه عملیاتی نصر معرفی کند. به این ترتیب ماموریت جدید جعفری در عملیات بیتالمقدس شروع شد. او در همان روزها در محور تیپ ۸ نجف اشرف، احمد کاظمی فرمانده این تیپ را با سروصورت باندپیچیشده دید که تیر اسلحه کلاشینکف دشمن صورتش را زخمی کرده بود.
با رسیدن به مرحله سوم و اجرای ناموفق آن، دشمن تا حدودی خود را پیدا کرد و مقاومت بیشتری نشان داد. همین مسئله موجب شکلگیری تردید در فرماندهان خودی شد. نیروهای رزمنده نیز خسته و فرسوده بودند و انگیزه ادامه عملیات در آنها کاهش پیدا کرده بود. به همین دلیل تصمیم گرفته شد یک هفته استراحت به نیروها داده شود. در این برهه هماهنگی بین قرارگاههای فتح و نصر به محمدعلی جعفری محول شده بود و حسن باقری بیشتر با تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) و فرماندهاش احمد متوسلیان تماس داشت. جعفری درباره حضور سرهنگ حسین حسنیسعدی در کنار حسن باقری در آن مقطع از عملیات بیتالمقدس، تذکری دارد و میگوید با وجود آنکه در عرف نظامی ارتشهای کلاسیک، حضور فرماندهان ارشد رده قرارگاه در خط مقدم اصلا رایج نبود، حضور تاثیرگذار سرهنگ حسنیسعدی و دیگر فرماندهان مشابه ارتشی در لبه جلویی منطقه نبرد در حکم نوعی سنتشکنی فرخنده و نادیده گرفتن قوانین بود.
پس از استراحت یکهفتهای نیروهای ایرانی، آمادگی نسبی برای اجرای مرحله نهایی و فتح خرمشهر حاصل شد اما دشمن نیز که احساس خطر شدیدی میکرد و از ترس از دست دادن خرمشهر، در بیم به خطر افتادن بصره هم افتاده بود، علاوه بر مسلح کردن زمینِ پیشروی ایرانیها با انواع موانع بازدارنده، سلاحهای مرگباری چون توپهای ضدهوایی شلیکا را هم مقابل آنها قرار داد. مرحله چهارم و نهایی عملیات بیتالمقدس که منتهی به فتح خرمشهر شد، شامگاه شنبه اول خرداد ۶۱ آغاز شد.
عزیز جعفری نقش ویژهای را در به ثمر رسیدن عملیات بیتالمقدس برای رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) قائل است و میگوید نقش این یگانِ سپاه در آزادسازی خرمشهر برجسته و بیبدیل است. چون این تیپ بهواسطه پاتکهای سنگین دشمن در مراحل اول تا سوم و همچنین مرحله پایانی، فشارهای زیادی را متحمل شد و دو تا سه گردانش تقریبا ذوب و شهیدند شدند. همچنین دو فرمانده محور و حدود ۱۰ فرمانده و معاون گردان و صدها نیروی زبده سپاهی و بسیجیاش نیز به شهادت رسیدند. یکی از خاطرات جالب جعفری درباره نقش تیپ ۲۷ در مراحل پایانی منتهی به پیروزی در بیتالمقدس، مربوط به صحبتهای یک فرمانده عراقی است که به اسارت نیروهای ایرانی درآمد: «صبح روزی که از طرف قرارگاه سپاه ۳ عراق ما را توجیه کردند گفتند شما اصلا نگران انهدام تانکهایتان نباشید. اگر صد دستگاه از تانکهای شما را هم بزنند، صد و هشتاد دستگاه دیگر برایتان باقی میماند که به خرمشهر برسید. شما اصلا ذهن خودتان را درگیر این مسئله نکنید و همه تلاشتان را به کار ببرید تا نیروهای داخل خرمشهر از محاصره خارج شوند.» (صفحه ۴۷۷)
یکی از نکات منفی درباره پیروزی در عملیات بیتالمقدس که در خاطرات سردار جعفری به آن اشاره شده، وجود غنایم انبوه و وسوسه دستیابی به آنهاست که باعث رقابتی ناخوشایند بین برخی از یگانها برای تصاحب آنها شد. جعفری اینمساله را در آخرین بخش کتاب با عنوان «خطر غرور فتح» عنوان کرده و میگوید «روی بدنه هر تانک و نفربر غنیمتی آرم چند یگان کلیشه شده بود و بعضا درگیریهایی برای تصاحب اینغنایم بین نیروها پیش میآمد که در شان نیروهای اسلام نبود.» (صفحه ۴۸۰)
۲۵۹