به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از روزنامه اعتماد، مریم مهدوی اصل: زمستان ۱۴۰۳ وقتی آغاز به پژوهش روی موضوع ابریشمبافی ایران کردیم، در آن زمان نمیدانستیم که ما مردم ایران از باستانیترین فرهنگ و هنر تجاری ابریشمبافی آنچنان ناآگاه شدهایم که به وقت آگاهی از تاریخ خودمان به درد و رنجی بس گران مبتلا میشویم. بهویژه اینکه، نحوه از بین رفتن فرهنگ و هنر صنعت و تجارت ابریشمبافی باستانی و چندین هزار ساله ما ایرانیان، متاسفانه با بیماری طاعون که از کشورهای اروپای غربی نوظهور وارد ایران شده، گره خورده است. شاید فرهنگ و هنر ابریشمبافی ایران امروز را فقط بتوان در سفرنامههای خارجی خواند و نمونههای نادری از آن را در موزههای جهان مشاهده کرد. چنانکه سیدمحمدباقر نجفی، سیاح و نویسنده کتاب «آثار ایران در مصر» چاپ سال ۱۳۶۶ در کلن - آلمان غربی، درباره «پارچههای ایرانی» در موزه مصر نوشته است که بیشتر آثاری که به موزه دارالاثار مصر منتقل شده، از جانب خانواده سلطنتی مصر و خصوصا «امیر کمالالدین حسین» انجام شده و از پارچههای ایرانی که در مصر باقی مانده، شاهد مجموعه نفیسی از چنین هنری هستیم [...].
سفرنامهای انگلیسی در زمان شاه عباس اول صفوی
آزاده حیدری در کتاب «نمایهنامه تحلیلی موضوعی سفرنامههای ترجمه شده سیاحان انگلیسی درباره ایران» درباره بیوگرافی رابرت استودارت نوشته است: «سفر استودارت به ایران مربوط به دوره شاه عباس اول صفوی است به طوری که در سال ۱۶۲۶ م. وارد ایران شده و در سال ۱۶۲۹م. از ایران خارج شده است. به گفته سردنیس راس، مقدمهنویس این سفرنامه، علت اصلی این مسافرت، تجارت بین ایران و انگلستان بوده که منافع کمپانی جدیدالتاسیس هندشرقی را نیز شامل میشده، قدیمیترین تماس رسمی ایران و انگلستان مربوط به آنتونی جنکینسون درسال۱۵۶۲ است.» در ادامه، در کتاب «روزنامه استودارت با مقدمه سردنیسن راس» ترجمه احمد توکلی در سال ۱۳۳۹ نوشته شده است: «نامبرده [آنتونی جنکینسون] در قزوین به حضور شاه طهماسب بار یافت و نامه ملکه الیزابت اول را تقدیم کرد. ولی در آن موقع به علت مداخلات ترکها از این سفارت نتیجهای عاید نگردید. به شهر زیبای بارفروش (Barfrush) [نام قدیمی شهر بابل در مازندران است]... رسیدیم... عمارت دستگاه شاهی در اطراف این خانه استخر گرد قشنگی قرار دارد... در اینجا مقادیر زیادی ابریشم و کرم ابریشم دیدم... .»
تجارت ابریشم هلند در دوره شاه عباس کبیر
در کتاب «اولین سفرای ایران و هلند» که به شرح سفر «موسی بیک»، سفیر شاه عباس به هلند و سفرنامه «یان اسمیت»، سفیر هلند در ایران پرداخته شده است، دکتر ویلم فلور، ایرانشناس هلندی در فصل اول این کتاب با عنوان «آغاز روابط ایران و هلند در زمان شاه عباس کبیر» نوشته است: «هلندیها پس از موفقیتهای چشمگیر در تجارت ادویه با کشورهای جنوب شرقی آسیا، برای به دست آوردن ابریشم و تغییر مسیر صادرات ابریشم ایران از راه خشکی به دریا، درسال ۱۶۲۳م. [۱۰۲۳ق.] به ایران آمدند. هلندیها از سابق با ابریشم ایران، به وسیله واردات آن از طریق شهر حلب [سوریه] ـ و رفتوآمد تجار هلندی مقیم حلب به ایران در اوایل قرن هفدهم آشنایی داشتند و در سال ۱۶۰۳ [۱۰۱۲ق.] نیز تصرف یکی از کشتیهای پرتغالی حامل ابریشم ایران به دست هلندیها و درآمد هنگفتی که از فروش عدلهای ابریشم آن کشتی نصیب آنان گردید، هلندیها را به ابریشم ایران راغبتر نمود و پایهگذار تمایل هلند به مراوده تجارتی با ایران گردید... مهمترین منطقه تولید ابریشم ایران، ایالت گیلان بود که شهرهای رشت، لاهیجان و فومن از مراکز درجه اول تولید ابریشم آن محسوب میشدند. غیر از گیلان، شهرهای کاشان و یزد نیز در تولید ابریشم سهمی داشتند. ولی ابریشم این شهرها به مرغوبیت ابریشم تولیدی گیلان نمیرسید... با وجودی که قرارداد تجارتی هلندیها با شاه عباس موقعیت بسیار ممتاز و پرسودی برای کمپانی هندشرقی هلند به وجود آورده بود ولی در عمل، نتیجهای که از آن انتظار میرفت، به بار نیاورد. طبق این قرارداد، هلندیها در کار تجارت با ایران از آزادی کامل برخوردار شده بودند ولی در ورای آن محدودیتهایی وجود داشت که ازجمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: ۱- کالاهای وارداتی هلند به شرطی از تمام حقوق گمرکی معاف بود که آنها در مقابل فروش امتعه خود، مقدار معینی ابریشم تحویل بگیرند و در صورت خرید مازاد میبایستی مالیات و عوارض مختلف آن را بپردازند. ۲- یک ثلث خرید هلندیها از ایران میباید به صورت نقدی انجام شود و در غیر این صورت بهای ابریشم از میزان مورد توافق بالاتر میرفت. ۳- معامله با سایر تجار به جز تاجر مخصوص شاه و فروش امتعه در بازار آزاد محدودیتهای زیادی داشت. با وجود مشکلات مذکور، کمپانی هندشرقی در بازار تجارت ایران فعالیت زیادی داشت و این فعالیت تا پایان دوره صفویه ادامه یافت. چون به علت در دست داشتن انحصار تجارت ادویه، کسب و کار هلندیها در ایران از رونق بینظیری برخوردار بود.»
فرهنگ صنعت و تجارت ابریشمبافی ایران در سفرنامههای فرانسوی
بارن تاورنیه، در زمان پادشاهی لوئی چهاردهم در فرانسه، شش سفر به ایران را از سال ۱۶۳۲ تا ۱۶۶۸ م. [۱۰۴۲-۱۰۷۹ق.] تجربه کرد. سفر اولش در زمان شاه صفی، نوه شاه عباس بزرگ بود و سپس در دیگر سفرهای خود در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان از ایران بازدید کرد. در چاپ سربی سفرنامه «کتاب تاورنیه» که احمد ابن یوسف مشیرحضور آن را شنبه ۲۶ جمادیالاولی ۱۳۳۱ ترجمه و همراه نظمالدوله ابوتراب نوری کتاب را پاکنویس کرده بودند و سپس در مطبعه برادران باقراف در محرمالحرام ۱۳۳۱ [۱۹۱۲م. دوره احمد شاه قاجار] به چاپ رساندهاند، نوشته است:
«تمام کوچههای شهر حلب [سوریه] سنگفرش هستند، مگر بازارها و بازارها چنانچه پیش گفتهام آن کوچههایی هستند که تجار و اهل صنعت در آنجا دکان دارند صنعتگران عمده که عددشان هم خیلی زیادتر است عملهجات ابریشمباف و آنهایی هستند که از پشم بز پارچه درست میکنند... در حلب از پارچههای ابریشمی و شالهای پشم بز تجارت بزرگی میشود و مخصوصا مازو که بدون آن عمل دباغی مختل میماند خیلی طرف اهمیت و معامله بسیار است صابون یک چشمه مالالتجاره بزرگی است و همچنین خیلی امتعه بزرگ دیگر که موضوع تجارت بزرگی هستند از همهجای دنیا به آنجا تجارت دارند غیر از ترک و عرب و ایرانی و هندی همیشه در حلب عده کثیری از فرانسویها و انگلیسیها و ایطالیاییها [ایتالیاییها] و هلاندیها [هلندیها] به تجارت مشغولاند و هر ملتی قنسولی دارد برای اینکه حقوق و منافع آنها را حفظ نماید... ایرانیها برای کارکردن و طلا و نقره و ابریشم خیلی عالم و استادند چنانچه در قالیهای ابریشمی که با نقره و طلا میبافند و زریهای اعلی دیده میشود که مرور ایام ابدا رنگ طلا و نقره آنها را تغییر نمیدهد و سیاه نمیشوند و همینطور کمربند و کلاه از ابریشم و زر میسازند که محل حیرت است و یک طبقه هم هستند که کارشان منحصر است به اینکه از طلا و نقره به توسط چسب صمغ روی تافته گلبوته میسازند و زنها این تافتهها را به مصرف پیراهن و زیرشلواری میرسانند و قدری این پارچهها در ایران زیاد شده است که دیگر اعتنایی به پارچههای هندی ندارند و حال آنکه آنها لطیفترند... حالا برویم به شرح امتعه و مالالتجاره ایران که عمده آن ابریشم است که در ایالت گیلان به عمل میآورند اما آن مقدار گزافی که بعضیها تصور میکنند ابریشم از مملکت خارج نمیشود وقتیکه هلاندیها با ژاپون تجارت بزرگی داشتند من دیدم هر قدر سعی و کوشش کردند سالی یک هزار عدل ابریشم بیشتر نتوانستند به دست بیاورند آن هم یک مقدارش از ابریشمی بود که بایستی ارامنه به اروپا حمل نمایند نه این است که در ایران اینقدر ابریشم یافت نمیشد خیلی زیادتر از اینها به عمل میآید اما اگر بخواهند بیش از اینها از مملکت به خارج حمل کنند یک عده کثیری عملهجات که از این ممر معاش میکنند از گرسنگی تلف میشوند امروز هلاندیها بیش از سالی دویست بار ابریشم نمیتوانند به خارج حمل نمایند سابق بر این هرسال مقدارگزافی پارچه زری و مخمل و تافته ایرانی به اروپا حمل میشد و مخصوصا قسمت عمده مخمل ایران به مسکوی و لهستان میروند اما امروز از همه اقسامش در اروپا به عمل میآورند به همان خوبی ولی خیلی ارزانتر هرسال مقدار زیادی ابریشم نبافته هم از ایران به خاک عثمانی و لهستان و مسکوی حمل میشود که در آنجاها به مصرف قلابدوزی میرسد زیرا که رنگهای آنها خیلی تند است و زنهای آن ممالک همه شغلشان قلابدوزی است دستمال و پیراهن و نقاب برای انداختن روی سر و سایر ملبوس لازمه خود را قلابدوزی مینمایند... . »
شاردن: ایرانیها با طاعون آشنا نبودند
شوالیه ژان شاردن، جهانگرد و فیلسوف فرانسوی (۱۷۱۳-۱۶۴۳م.) یا (۱۱۲۶- ۱۰۵۴ق.) که در زمان شاه عباس دوم دوبار به ایران آمده، در جلد هفتم از «سیاحتنامه شاردن»، با موضوع «اصفهان، طب و هنرهای زیبای ایرانیان» که محمد عباسی در سال ۱۳۴۵ آن را ترجمه کرده، نوشته است: «در ایران با بیماری کشندهای که ما طاعون مینامیم آشنایی ندارند... پادشاه ایران [شاه عباس دوم صفوی] گروه کثیری از استادان هرگونه فن و صنعت را درخدمت خود دارد... هر فن و صنعت را کارخانه ویژه و مخصوصی است و کارگران اختصاص به کارخانههای مربوطه دارند و در کارگاههایی که در آنجاست، به کار میپردازند و پروانهکار درخانه خویشتن یا درجاهای دیگری ندارند. این امکنه را به پارسی کارخانه مینامند که مفهوم محل کار و فن را میرساند و هریک از کارخانهها اسم مخصوصی به خود دارد که مربوط به فنی است که در آنجا اجرا و انجام میگردد... هریک از کارخانهها زیر نظر پیشکاری که استاد فن مربوطه خوانده میشود و یک رئیس صنف که قدیمیترین کارگر کارخانه است و کارپردازی که مشرف نامیده میشود که به معنای منشی است، چون حسابداری کارگران و مصنوعات به دست وی میباشد و مواد اولیه صنعت مربوطه را بر حسب محاسبات تحویل مینماید و یک نفر مامور دربار اداره میشود.... کارخانههای رنگرزی و ابریشمکاری را تعطیل کردهاند. اقشمه را برای رنگرزی و نقاشی به شهر میدهند و اجرتش را میپردازند، همچنین است ابریشم و رشتههای تابیده برای هرگونه منسوجات و پارچههای زربفت و قالی که اجرت آنها نیز به نرخ همیشه ثابت پرداخت میگردد. قالی و فرش در ییلاقات به وسیله کارگرانی که اراضی شاه را دارند بافته میشود و مالالاجاره را ازبابت مزد بافت قالی محسوب میدارند. یک نفر صاحبمنصب [صاحب منصب] به نام ارباب که مفهوم سرپرست امور کارگری یا خرید اجناس را دارد، مدیرکل تمام این کارخانهها وکارپردازیها است که در شهر و ییلاقات برای شاه، چنانکه گفتهام کار میکنند و ناظر که رئیس عالی کلیه دارایی شاه است، پیشکار کل این امور به شمار میآید.... نکته عالی و سخت قابل تحسینی که در این موسسات به نظر میرسد آن است که کارگران برای تمام مدت عمرشان تامین میباشند بدون اینکه هیچگاه آنها را از کار بیکار سازند و هنگامی که بیماری یا هرگونه حادثه دیگری که کارگر را عاجز از کار سازد، نه هرگز دیناری از حقوق او کسر نمیکنند، بلکه با یک انسانیت شگفتانگیزی، ناظر براساس کوچکترین درخواستی که درباره بیمار به عرض وی میرسانند، او را به پزشک و داروساز دربار سفارش میکند و بدینوسیله بدون دیناری معالجه و مداوا میشود... . »
همچنین، در کتاب چهارم «ایرانشهر»، چاپ کمیسیون ملی یونسکو در ایران، در سال ۱۳۴۳ ش. و با عنوان «اقتصاد و عمران» که مهندس رضا نیازمند، مدیرعامل سازمان مدیریت صنعتی و معاون وزارت اقتصاد آن را نوشته، درخصوص «نساجی ابریشمی و زری» به نقل از شوالیه ژان شاردن، نوشته شده است: «نظر به اینکه ایرانیان در تربیت کرم ابریشم تخصص دارند و محصول ابریشم در این کشور فراوان است، صنعتگران انواع چرخها و دوکها برای باز کردن ابریشم از پیله و کلاف کردن آن اختراع نمودهاند... نساجان ابریشم را با سیم و زر مخلوط کرده منسوجات نفیسی میبافند که آنها را زری مینامند، این پارچهها را با نقشهای گوناگون میبافند به طوری که میتوان از آنها صد قسم مختلف به دست آورد. پارهای از آنها یکرو و پارهای دو رو دارند یعنی پشت و روی آنها یکسان است. یک نوع پارچه نفیس و خوشنمایی هم میبافند که در نوع خود منحصر به فرد است و آن را «مخمل زربفت» مینامند. پارچههایی که در تزیین آنها طلا به کار رفته بسیار گرانبها هستند و اکنون یک گز آنها به مبلغ ۵۰ تومان به فروش میرسد. خلاصه آنکه در تمام دنیا پارچههایی نفیستر و گرانبهاتر از این پارچههای زربفت ایرانی پیدا نمیشود. در یک دستگاه نساجی پنج یا شش نفر کارگر مشغول کار هستند... کارگرانی که این نوع پارچههای ممتاز را میبافند هریک روزانه ۱۵ تا ۱۶ شاهی اجرت میگیرند و میتوانند مقدار بسیارکمی ببافند... مخمل زربفت از تمام اقسام پارچههای زری قشنگتر و خوشنماتر است بخصوص مخملهایی که کرکهای برجسته و مجعد دارند بسیار زیبا هستند. چیزی که در این پارچهها قابل ملاحظه است این است که اگر پارچه به واسطه کثرت استعمال و مرور زمان به کلی کهنه و فرسوده شود باز هم تارهای طلا یا نقره همان درخشندگی و جلوه اولیه خود را دارد. بیشتر این پارچههای زری نفیس و خوشنما در شهرهای یزد و اصفهان و کاشان بافته میشود.»
شاه سلطان حسین صفوی و شیوع طاعون، در سفرنامهای روسی
ساسان طهماسبی، مترجم کتاب «سفرنامه جان بل»، گزارش ماموریت سفیر پطرکبیر [روسیهتزاری] به دربار شاه سلطان حسین [صفوی] در سال ۱۴۰۲، در بخشی از «مقدمه» مترجم، نوشته است: «... در زمان اقامت سفیر در اصفهان، اوضاع ایران بهسرعت رو به وخامت نهاد. به همین دلیل، جان بل که در مسیر اصفهان، از شیوع راهزنی سخن میگوید، در سفر بازگشت به روسیه، با وخامت اوضاع و شیوع گستردهتر ناامنی در جادهها روبهرو میشود. وقتی به قزوین رسید، با شیوع طاعون در نیمه شمالی کشور نیز مواجه شد و در مورد تلفات آن بیماری در قزوین، گیلان و شماخی سخن میگوید. درواقع، از اولین روز ورود به ایران، با دیدن کاروانسراهای ویران، شیوع راهزنی و تاختوتازهای لزگیها در شیروان، از زوال دولت صفوی آگاه شد، اما زمانی که ایران را ترک میکرد، با مشاهده افزایش ناامنی، شیوع طاعون و شنیدن اخبار شکست سپاه ایران از افغانها، از زوال قطعی دولت صفویه اطمینان یافت.»
سپس، جان بل در همین سفرنامه نوشته است: «... با یک بازرگان فرانسوی به نام بورگارد که توسط کمپانی انگلیس در اصفهان استخدام شده بود تا در شماخی، ابریشم خریداری کند و به حلب بفرستد، نزد پدر پیتر ریکارد (میسیونر مسیحی در ایران) رفتیم و با او غذا خوردیم... در اینجا، باید اندکی در مورد شماخی و مناطق مجاور آن بنویسم. این شهر... از لحاظ تاریخی، بخشی از ماد بود، اکنون پایتخت ایالت وسیعی به نام شیروان است... تعدادی کاروانسرای بزرگ در شماخی وجود دارد... حجم تجارت آن شهر مخصوصا تجارت ابریشم خام شایان ذکر است، زیرا ابریشم در مناطق مجاور آن تولید میشود. بخش اعظم این ابریشم را کمپانیهای انگلیسی و هلندی مستقر در اصفهان خریداری میکند و به حلب میفرستند... کاشان شهر بزرگ و پرجمعیتی است و در دشت حاصلخیزی که محصولات فراوانی تولید میکند، قرار دارد... کارخانههای ایرانی، یعنی ابریشمبافی، کتانبافی، فرشبافی و سایر صنایع در این شهر مستقرند و آنجا را به مرکز تجاری بزرگی تبدیل کردهاند... در دیدار با شاه سلطان حسین [آخرین پادشاه صفوی]... در ورودی تالار، فواره بزرگی از آب زلال وجود داشت و آبش با سه لوله، به سمت بالا پرتاب میشد و در حوضی که مملو از گل رُز و بسیاری دیگر از گلها بود، میریخت... در کف تالار، فرشهای ابریشمی که تار و پودهای طلا و نقره در بافتشان به کار رفته بود، پهن شده بود... . »
وی در ادامه نوشته است: «... سال گذشته، طاعون نیز در آن شهر [قزوین] شیوع یافت و آنجا را تقریبا از سکنه خالی کرد. هرچند از شدت آن بیماری واگیردار کاسته شده بود، اما هر روز، تعدادی از مردم جانشان را از دست میدادند... در این اثناء، تعدادی از افراد ما به تب طاعون مبتلا شدند، اما همه به جز یک نفر که بهسرعت جانش را از دست داد، سلامتیشان را باز یافتند. چون در خانهای که تعدادی ایرانی در آنجا جانشان را از دست داده بودند، اتراق کرده بودیم، من و تعدادی از افراد به این تب مبتلا شدیم. بنابراین، سفیر ناچار شد قزوین را بهسرعت ترک کند... حدود یک مایل از شهر خارج شدیم و در یکی از باغهای شاه که حاکم شهر و ایالت برای ما فراهم کرده بود، اتراق کردیم... به دلیل وجود آب و هوای سالم، بیماران به طرز شگفتانگیزی، بهبود یافتند... راه خود را به سمت شمال ادامه دادیم... چون در منجیل و روستاهای اطرافش، مقدار زیادی کرم ابریشم پرورش میدهند، بیشترین مقدار و بهترین نوع ابریشم در ایالت گیلان تولید میشود. ارامنه بخشی از این ابریشم را از طریق روسیه، به هلند و بخشی را ازطریق حلب، به لوانت (Levant) (پانویس مترجم: سوریه) صادر میکنند... طاعون نیز به کرات در آنجا [رشت] شیوع پیدا میکند... ابریشم خام محصول اصلی گیلان است. مقدار زیادی ابریشم در این ایالت تولید میشود و در کارخانههای آنجا به مصرف میرسد یا به خارج صادر میشود... [دربازگشت به روسیه] به شماخی رسیدیم. از زمان ترک آن شهر، طاعون در آنجا بهشدت شیوع یافته بود و در فصل تابستان، نیز ادامه داشت. هرچند در زمان ورود ما، از شدت آن بیماری کاسته شده بود، اما به طور کامل از بین نرفته بود و اوضاع وخیم بود... علیرغم اتخاذ تمامی تدابیر، مخصوصا دود دادن دیوارها، طاعون هنوز شایع بود. به من گفته شد که درطول هشت ماه گذشته، در شماخی و سایر نقاط ایالت شیروان، هفتاد هزار تن جانشان را از دست دادند... . »
منابع: کتابخانههای شماره یک
۲۵۹