نتانیاهو با اشاره به یونانیان باستان، هشداری جدی داد؛ او با اشاره به خصومت فزاینده در اروپا استدلال کرد که اسرائیل با انزوای بین‌المللی خزنده روبرو است. راه‌حل او «آماده شدن برای یک واقعیت اقتصادی و استراتژیک جدید» ایجاد یک «ابر اسپارت» بود.

به گزارش خبرآنلاین، فارن پالسی در بررسی ایده «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در تحلیلی به قلم «ایراد مالکین»، عضو اسرائیلی آکادمی آتن و برنده جایزه تاریخ اسرائیل در سال۲۰۱۴ آورده است: نتانیاهو گفت ما باید با اقتصادی با ویژگی‌های خودکفایی سازگار شویم. برای زنده ماندن، باید ظرفیت تولید آنچه برای امنیت ملی لازم است، به ویژه سلاح، را تضمین کنیم. ما آتن و اسپارت هستیم - و شاید یک ابراسپارت راه نجات باشد. ما چاره دیگری نداریم."

به گزارش ایسنا، این تشبیه اغواکننده اما خطرناک است.

فراتر از قدرت کلامی، «ابر اسپارت» نشان‌دهنده‌ خوانش نادرست و تکان‌دهنده‌ای از تاریخ و پیش‌بینی نگران‌کننده‌ای از آینده‌ اسرائیل است. این تشبیه نه از جنس قدرت، بلکه از جنس ناامنی است. اگر جدی گرفته شود، خطر سوق دادن اسرائیل به همان سرنوشتی را دارد که برای اسپارت اصلی رخ داد: فرسایش دولت و جامعه و در نهایت، شکست نظامی.

اسپارت و آتن پیش از این در دوران باستان به عنوان الگوهای اولیه عمل می‌کردند. آتن نماد باز بودن؛ تجارت؛ روشنفکری؛ و هرچند ناقص، دموکراسی بود. اسپارت نمایانگر پارانویا و نظامی‌گری بود: جامعه‌ای سخت‌گیر و مرموز که توسط نخبگان جنگجو اداره می‌شد، دائماً برای جنگ بسیج می‌شد و از ملت برده‌ای که بر آن تسلط داشت، می‌ترسید.

اشاره‌ نتانیاهو به آتن و اسپارت عجیب است، زیرا این دو نه مکمل، بلکه مدل‌های متضاد بودند. وقتی نتانیاهو می‌گوید اسرائیل «آتن و اسپارت» و شاید «ابر اسپارت» است، او این دوگانگی را به یک دیدگاه واحد بقا از طریق انزوا و محاصره - دیدگاهی که ریشه بسیار بیشتری در مدل اسپارتی دارد، تقلیل می‌دهد. خطر استعاره نتانیاهو نه تنها در تصویرسازی نظامی، بلکه در منطق تاریخی عمیق‌تری که به آن استناد می‌کند نیز نهفته است.

اسپارت باستان، مانند اسرائیل در کتاب مقدس، حضور خود در سرزمین خود را از طریق آنچه مورخان «اسطوره‌های منشوری» می‌نامند، توجیه می‌کرد. هر دو جامعه خود را نه متعلق به بومیان قلمرو خود، بلکه از آنِ تازه‌واردانی می‌دانستند که آن را با اجازه الهی تصرف کرده بودند! برای بنی‌اسرائیل، این وعده توسط خدا به ابراهیم داده شده بود؛ برای اسپارت، این وعده توسط زئوس به فرزندان هراکلس!

اسطوره‌های منشوری - روایت‌هایی که تصرف سرزمینی را مشروعیت می‌بخشند - نه از اعتماد به نفس، بلکه از اضطراب ناشی می‌شوند.آنچه بدیهی تلقی می‌شود، نیازی به توجیه دقیق ندارد. شهر باستانی «اریدو» در« بین‌النهرین»، که ظاهراً وجود آن به لحظه خلقت برمی‌گردد، هرگز نیازی به یک داستان بنیانگذاری یا داستان فتح نداشت. وجود آن فراتر از چالش بود.

در مقابل، مردمی که خود را «دیرآمدگان به تاریخ» می‌دانستند، اغلب روایت‌های مفصلی از چرایی تعلق به آنجا می‌گویند. هم یونانیان باستان و هم عبرانیان خود را بیگانگانی می‌دانستند که آمده بودند، دیگران را آواره کرده و خود ساکن شوند. اسطوره‌های آنها به پرسش‌های سیاسی می‌پرداختند: ما اینجا چه می‌کنیم؟ چرا اینجا؟ چه کسی حضور ما را مجاز دانسته است؟

برای عبرانیان، مشروعیت بر وعده الهی - عهد با ابراهیم و روایت خروج - استوار بود. برای اسپارتی‌ها، این مشروعیت بر اسطوره «بازگشت فرزندان هراکلس». در این داستان، زئوس خود، اسپارت را به اسپارتی‌ها بخشید و بدین ترتیب سرنگونی سلسله قدیمی‌تر منلائوس و هلن و تأسیس یک نظم جدید دوریان را توجیه کرد.

روایت کتاب مقدس اسرائیل نیز به همین ترتیب منعکس کننده مردمی است که نگران شکنندگی تسلط خود بر این سرزمین هستند. وقتی نتانیاهو به اسپارت به عنوان نمونه‌ اسرائیل اشاره می‌کند، ناخواسته نه مقاومت، بلکه نگرانی خود را نشان می‌دهد.

نتانیاهو چه بداند چه نداند، ایده قرابت بین یهودیان و اسپارتی‌ها در دوران باستان مطرح شده بود. از اوایل قرن دوم پیش از میلاد، زمانی که قدرت‌های مدیترانه‌ای به طور معمول پیوندهای خویشاوندی با یکدیگر ایجاد می‌کردند، پژواک‌هایی از چنین ارتباطی دیده می‌شود. طبق کتاب اول مکابیان، پادشاه آرئوس اسپارت نامه‌ای به کاهن اعظم بیت المقدس نوشت: "شاه آرئوس اسپارتی‌ها. به کاهن اعظم اونیاس. با سلام! در یک سند مکتوب کشف شده است که اسپارتی‌ها و یهودیان خویشاوند هستند و هر دو از خانواده ابراهیم هستند." این ادعا تقریباً مطمئناً یک اختراع سیاسی بود. با این حال، شاید منعکس کننده برداشتی از سرنوشت‌های موازی باشد - دو ملت کوچک که جایگاه خود را در جهان توجیه می‌کنند.

تشبیه "ابر اسپارتی" که بر اساس یک حس ناامنی پایدار بنا شده است، به عنوان یک مدل استراتژیک برای قرن بیست و یکم نامناسب است. اسپارت تنها به این دلیل می‌توانست ظاهر خودکفایی را حفظ کند که بر فراز یک اقتصاد کشاورزی ثروتمند قرار داشت که توسط جمعیتی برده و اسیر اداره می‌شد. با این حال، حتی این تصویر از انزوا نیز گمراه‌کننده است.

در واقعیت، خودکفایی اسپارتی یک افسانه بود. اسپارت هرگز از جهان گسترده‌تر جدا نشد. این کشور استعمار را دنبال کرد، تجارت خارج از کشور را حفظ کرد و به شبکه‌های تجاری جوامع تابع خود - پریویکوی یا "ساکنان اطراف" قلمرو خود - متکی بود.

نتانیاهو، اسرائیل را مانند اسپارت، به عنوان سرزمینی محاصره شده توسط دشمنان و مجبور به دفاع دائمی معرفی می‌کند. اما او ظاهرا درک اشتباهی داشته است. اسپارت هرگز واقعاً قربانی و محاصره شده نبود. اسپارت، مانند یک ابرقدرت مدرن، یک هژمون منطقه‌ای بود که به دنبال تسلط بر فراتر از مرزهای خود بود.

به طور مشابه، اسرائیل اکنون قدرت خود را  در هیچ کجا به اندازه غزه آشکار نکرده است جایی که حملات نظامی‌اش باعث ویرانی بی‌سابقه و رنج غیرنظامیان شده است. علاوه بر این، معجزه اقتصادی اسرائیل بر ادغام در بازارهای جهانی - فناوری پیشرفته، داروسازی، صادرات انرژی و جریان‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر - استوار است.

اینکه گفته شود اسرائیل می‌تواند - یا باید - به خودکفایی برسد، به معنای تضعیف پایه‌های رفاه آن است. حتی صنایع دفاعی آن، که نتانیاهو از آن به عنوان ستون فقرات خودکفایی ملی یاد می‌کند، به مشارکت‌های بین‌المللی، زنجیره‌های تأمین جهانی و بازارهای صادراتی متکی هستند.

هیچ کشور کوچکی، هر چقدر هم که نظامی باشد، نمی‌تواند با جدا شدن از جهان پیشرفت کند.

در واقع، مدل اسپارتی در نهایت حتی برای خود اسپارت نیز ناپایدار بود. نظامی‌گری سختگیرانه تسلط کوتاه‌مدت را به همراه داشت اما زوال بلندمدت را تضمین می‌کرد.

در دوره باستان، اسپارت هنر، شعر و موسیقی تولید می‌کرد. اما در دوران کلاسیک، در قرن‌های پنجم و چهارم پیش از میلاد، این مظاهر فرهنگی عمدتاً از بین رفته بودند. تمرکز همه‌جانبه بر کنترل داخلی و فتح خارجی، منابع شهر را تخلیه و به طور پیوسته شهروندان آن را فرسوده کرد. آنچه که به عنوان یک سبک زندگی نظامی آغاز شد و هدف آن تضمین یک شهر شکوفا بود، به تدریج به یک هدف در خود تبدیل شد - و جای کمی برای هر چیز دیگری باقی گذاشت. در مقابل، آتن، اگرچه در جنگ شکست خورد، اما میراثی از ایده‌ها، نهادها و فرهنگی را به جا گذاشت که تمدن غرب را شکل داد.

مقایسه آتنی-اسپارتی همچنان پابرجاست زیرا منعکس کننده یک معضل استراتژیک واقعی است: گشودگی در مقابل بسته بودن، دموکراسی در مقابل نظامی‌گری، و تعامل در مقابل محاصره.

پاسخ نتانیاهو روشن است. اما تاریخ نشان می‌دهد کسانی که مسیر اسپارتی را انتخاب می‌کنند، در نهایت خود را ضعیف‌تر می‌بینند، نه قوی‌تر. اسطوره‌های وعده الهی اسپارت از دلهره زاده شدند؛ رژیم سفت و سخت و بدنه رو به زوال شهروندی آن منجر به زوال شد. خودکفایی اسپارتی، اشتباه گرفتن شکنندگی با قدرت است.

310310