میلوفا اینشتین-ماریچ، در سال‌های دشوار اولیه زندگی اینشتین (از آغاز تحصیل در رشته فیزیک در سال ۱۸۹۶ میلادی تا رسیدنش به اوج در سال ۱۹۱۴)، از نظر فکری و عاطفی پشتیبان او بود. تا ۴۰ سال پیش شناخت زیادی درباره او یا فرزندانش وجود نداشت تا اینکه در سال ۱۹۸۶ میلادی و با کشف نامه‌های شخصی میان او و اینشتین، میلوفا در کانون توجه‌ها قرار گرفت.

غزال زیاری: کمتر کسی است که در مورد میلوفا اینشتین-ماریچ، همسر آلبرت اینشتین فیزیکدان معروف اطلاعاتی داشته باشد و بداند که او که در رشته فیزیک و ریاضیات هم‌دوش اینشتین آموزش دیده بود، چه نقشی در مقالات معروف همسرش که فیزیک مدرن را دگرگون ساخت، ایفا کرده بود؟ آیا او همکار ناشناخته اینشتین یا حتی نویسنده‌ای پنهان بود و نقش مشاور، شریک اول و دستیار کم‌ارج‌نهاده را برای این فیزیکدان بزرگ داشت یا فقط یک همسر خانه‌دار و بی‌ادعا بود؟

این موضوع با در نظر داشتن این نکته که کارهای اینشتین و نظریه‌های او پایه‌های فیزیک معاصر را شکل داده‌اند، اهمیت ویژه‌ای دارد و بدون اطلاع از داستان واقعی شکل‌گیری این نظریه‌ها، درک کامل اهمیت تاریخی آن‌ها ممکن نیست.

درعین‌حال در خیلی از مواقع حق افرادی که شایسته اعتبار هستند، به‌خوبی ادا نمی‌شود؛ به‌ویژه وقتی بدانیم سهم زنان دانشمند، مخصوصاً همسران و همراهان علمی مردان نامدار، در بسیاری مواقع نادیده گرفته شده یا حتی سرکوب شده است.

دانشمندی که دو همسر داشت

در دهه‌های اخیر مطالب زیادی در تأیید یا رد دیدگاه‌های موجود درباره میلوفا منتشر شده است. تقریباً همه می‌دانند که آلبرت اینشتین (دانشمندی که به انتخاب مجله تایم "شخصیت قرن" نام گرفت) ازدواج کرده بود. اما تا دهه ۱۹۹۰ میلادی کمتر کسی می‌دانست که او دو همسر داشته.

همسر اول اینشتین در رشته ریاضی و فیزیک آموزش دیده بود و الزا، همسر دومش، دانشمند نبود اما به این خاطر که اینشتین را در سفرهای پرسروصدای دهه ۱۹۲۰ همراهی می‌کرد و سپس در سال ۱۹۳۳ همراه او در پرینستون آمریکا ساکن شد، حسابی مشهور بود. ازدواج اینشتین و الزا در سال ۱۹۱۹ میلادی، همان سالی که اولین تأیید عمومی نظریه نسبیت عام، اینشتین را به شهرتی جهانی رساند ثبت شد. الزا در دوران طلایی این دانشمند بزرگ همراه زندگی‌اش بود و سه سال بعد از اقامتشان در آمریکا، از دنیا رفت.

میلوفا اینشتین که بود؟

البته نباید این را فراموش کرد که این میلوفا اینشتین-ماریچ بود که در سال‌های دشوار اولیه زندگی اینشتین (از آغاز تحصیل در رشته فیزیک در سال ۱۸۹۶ میلادی تا رسیدنش به اوج در سال ۱۹۱۴)، از نظر فکری و عاطفی پشتیبان او بود. تا حدود ۴۰ سال پیش شناخت زیادی درباره او یا فرزندانش وجود نداشت تا اینکه در سال ۱۹۸۶ میلادی و با کشف نامه‌های شخصی میان او و اینشتین، میلوفا در کانون توجه‌ها قرار گرفت. این نامه‌ها در اختیار هانس آلبرت اینشتین، اولین پسر این زوج و خانواده‌اش در برکلی کالیفرنیا بود.

داستان میلوفا ماریچ ابعاد انسانی و علمی متعددی دارد: از تلاش زنان در علم گرفته تا سرگذشت زنی که رویای علمی‌اش را دنبال کرد اما در ازدواج و شراکت علمی با همسرش به موفقیت نرسید.

انتشار جلد اول مجموعه آثار گردآوری‌شده اینشتین در سال ۱۹۸۷ میلادی که به سال‌های اولیه شکوفایی‌اش در بین سال‌های ۱۸۷۹ تا ۱۹۰۲ میلادی اختصاص داشت، باعث شد تا نام میلوفا بیش از پیش مطرح شود. در این کتاب ۵۱ نامه اینشتین و همسرش ماریچ که تا آن روز کسی از وجودشان خبر نداشت، منتشر شد و پس از آن هم نامه‌های دیگری نیز در جلدهای بعدی این کتاب چاپ شد.

منتشر شدن جلد اول این کتاب، توجه‌ها را به زندگینامه ناشناخته اما اثرگذار این زوج جلب کرد: کتاب "در سایه آلبرت اینشتین: زندگی تراژیک میلوفا اینشتین-ماریچ" نوشته دسانکا تِربوهُویچ-جوریچ، استاد علوم اهل صربستان در ابتدا در سال ۱۹۶۹ میلادی به زبان صربستانی منتشر شد و چندین بار به زبان‌های آلمانی و فرانسوی ترجمه گردید اما هرگز به انگلیسی برگردانده نشد. البته به نظر می‌رسد که همین اثر بیش از هر نوشته دیگری ماجرای زندگی میلوفا و رابطه‌اش با آلبرت را روایت کرده است.

میلوفا، دانشمندی بزرگ‌تر از اینشتین

تربوهویچ-جوریچ در کتابش، اغلب بدون ذکر منبع و شواهد قوی استدلال کرد که ماریچ ریاضی‌دانی برجسته‌تر از اینشتین بوده و در نگارش مقاله معروف نسبیت خاص در سال ۱۹۰۵ با اینشتین همکاری مؤثری داشته. اگر این فرضیه درست باشد، این ادعا به معنای تکرار همان الگوی تاریخی نادیده گرفتن سهم زنان در پشت موفقیت مردان بزرگ است.

در فوریه سال ۱۹۹۰ و سه سال پس از انتشار جلد اول آثار اینشتین، در جلسه‌ای در کنفرانس سالانه انجمن پیشرفت علوم آمریکا در نیواورلئان، توجه عمومی بر روی میلوفا متمرکز بود؛ اکثر سخنرانان آن جلسه، به بررسی جوانب علمی و فلسفی زندگی اینشتین جوان پرداختند. اما دو نفر از آن‌ها که تا پیش از آن پژوهشی درباره اینشتین نداشتند، با استناد به کتاب ترابوهویچ-جوریچ و نامه‌های اینشتین–ماریچ مدعی شدند که میلوفا نقش چشمگیری در آثار اولیه اینشتین داشته است.

این ادعاهای جنجالی، موجی از کتاب‌ها و مقالات را برانگیخت که در آن‌ها میلوفا نمونه بارز زنی معرفی می‌شد که تاریخ به‌صورت عامدانه بر روی نقش او سرپوش گذاشته است. از سوی دیگر، اغلب تاریخ‌نگاران فیزیک با بررسی شواهد مستند، بخش بزرگی از روایت‌ها درباره نقش پررنگ میلوفا را رد می‌کردند. مثلاً آلبرتو مارتینز تاریخ‌نگار فیزیک دراین‌باره نوشت: «خیلی دوست دارم میلوفا را همکار پنهان اینشتین بدانم. اما باید ترجیحات حدسی را کنار بگذاریم و به شواهد نگاه کنیم

زن شجاعی که به آرزوهایش نرسید

بعد از سال ۱۹۹۰ میلادی و با انتشار اسناد و منابع جدید تردیدها درباره "داستان میلوفا" بیشتر شد و حالا که نزدیک به سه دهه از مطرح شدن این روایت گذشته، زمان مناسبی است که بر پایه همه شواهد قدیم و جدید، این ادعاها دوباره مورد بررسی قرار بگیرد.

این بازنگری نشان می‌دهد که در نبود دقت در استانداردهای تاریخ‌نگاری و نگارش غیرتخیلی، تا چه حد می‌توان مسیر را اشتباه رفت. اما مهم‌تر از هر چیز این است که داستان واقعی انسانی نمایان شود: سرگذشت زن شجاع و مصممی که به دلایل مختلف نتوانست رؤیایش برای داشتن یک زندگی علمی و زناشویی موفق را محقق کند. روایت واقع‌بینانه‌تر زندگی میلوفا ماریچ درواقع خدمت بزرگی به او و به درک خوانندگان از نقش پیشگامانه‌اش در گشودن راه علم برای زنان دانشجو است تا ادعاهای اغراق‌آمیز و بی‌اساس درباره سهم او در کارهای همسرش.

منبع: time

۵۸۳۲۱

منبع: خبرآنلاین