گروه اندیشه: صفحه اندیشه روزنامه ایران، مقاله ای خلاصه شده از سخنرانی دکتر علی اشرف نظری استاد روانشناسی دانشگاه تهران در انجمن مطالعات صلح ایران با عنوان «افق های نو در روانشناسی سیاسی و عصب شناسی»، منتشر کرده است. نظری در سخنرانی خود ، به عصب شناسی سیاسی به مثابه امری نوپدید پرداخته است. در مقدمه مقاله این استاد دانشگاه آمده است: «پیش از اینکه «عصبشناسی سیاسی» به عنوان یک دانش نوپدید جدی گرفته شود تحلیل سیاست در قلمرو جامعهشناسی و علومسیاسی محصور بود، اما امروز این علم با مطالعه مغز و ساختارهای شناختی انسان، میتواند آینده احزاب، رهبران و حتی موجهای اجتماعی را تحلیل و پیشبینی کند.
عصبشناسی سیاسی ثابت کرده که پشت بسیاری از کنشهای سیاسی، نیرویی نهفته است که ریشه در مغز، عواطف و حتی ناخودآگاه جمعی انسان دارد و میکوشد نشان دهد چرا برخی افراد محافظهکار میشوند، چرا پوپولیسم در برخی جوامع ریشه میگیرد و چرا برخی رهبران سیاسی گاه رفتاری دوگانهساز یا پوپولیستی از خود بروز میدهند. این دانش با تکیه بر ساختارهای مغزی، شناختی و هیجانی، چشماندازی تازه پیش روی تحلیل سیاسی میگذارد؛ چشماندازی که اگر جدی گرفته شود، میتواند هم آینده سیاست را پیشبینی کند و هم مخاطرات اخلاقی این علم را گوشزد کند.» متن این سخنرانی در زیر از نظرتان می گذرد:
****
«روانشناسی سیاسی» امری اجتماعی است و نباید آن را به سطح فردی تقلیل داد. برخی گمان میکنند روانشناسی سیاسی همان جامعهشناسی سیاسی است، در حالی که این حوزه علمی، اصالتی مستقل دارد و از ماهیت میانرشتهای عمیقی برخوردار است و به ابعادی میپردازد که در بسیاری از حوزههای تحلیلی مغفول مانده است. برای نمونه، هیچیک از رشتههای جامعهشناسی توضیح نمیدهند که ساختار مغزی افراد چگونه بر گرایشهای سیاسی و حزبی آنان تأثیر میگذارد، در حالی که روانشناسی سیاسی به این سطح از تحلیل ورود میکند.
پلی میان مغز و سیاست
«عصبشناسی سیاسی» شاخهای نوین از علم روانشناسی سیاسی است که میکوشد با مطالعه ساختارهای مغزی، شناختی و عصبشناختی، چرایی و چگونگی رفتارهای سیاسی افراد را تبیین کند. به کمک این علم میتوان فهمید چرا پوپولیسم در آمریکا چنین قدرتمند در عرصه اجتماع و سیاست ظاهر شده است؛ حتی اگر ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ پیروز نمیشد، باز پوپولیسم بهقدری در بافت سیاسی و اجتماعی آمریکا ریشه دوانده بود که دههها ساختارهای این کشور را متأثر میکرد. به بیان دیگر، ساختارهای عصبشناختی، ژنتیک، خلقیات و باورهای ما، رفتار و نگرشهای سیاسی ما را شکل میدهند و این حیطه مورد مطالعه عصبشناسان سیاسی قرار میگیرد.
از دیگر موضوعاتی که عصبشناسی سیاسی درباره آن حرفهای جدی برای گفتن دارد، مسأله «شور سیاسی» است. ادعای عالمان این علم این است که مطالعه سیاست بدون توجه به عواطف، هیجانات و احساسات، تحلیلی سطحی و به اصطلاح «تاکسیدرمی شده» ارائه میدهد. نادیده گرفتن سویههای پنهان عاطفی و هیجانی در رفتار سیاسی، ما را از درک بسیاری از رخدادهای سیاسی ناتوان میکند. در واقع، عصبشناسی سیاسی تلاشی برای فهم زمینههای خودآگاه و ناخودآگاه سیاست است؛ مسیری که یونگ با طرح مفهوم «ناخودآگاه جمعی» در سیاست آغازگر آن بود.
عصبشناسی سیاسی تنها به تحلیل ساختار مغز محدود نمیشود، بلکه ساختارهای شناختی را بررسی میکند که در گذر زمان در جامعه شکل گرفتهاند. تحلیل اطلاعات و شیوه پردازش آن ها در مغز، به این حوزه تعلق دارد. به ویژه آن که سیاستمداران بر اساس «شناخت فعال» ـ ترکیبی از عوامل عقلانی و هیجانی ـ نسبت به جهان، ادراک و باور پیدا میکنند و بر پایه همان باورها دست به اقدام میزنند.
در آمیگدال مغز محافظهکاران و تندروها چه میگذرد؟
کاربرد عصبشناسی سیاسی در عرصه تبلیغات هم قابلتوجه است. این علم میتواند با اثرگذاری بر ذهن افراد، رفتار آنان را تحت کنترل قرار دهد؛ نکتهای که نگرانیهای اخلاقی را برمیانگیزد. چرا که اگر این دانش در خدمت حکومتها قرار گیرد، امکان کنترل و تحدید آزادیهای شهروندان را فراهم میکند.
تحلیلهای عصبشناختی نشان میدهند چرا برخی افراد به محافظهکاری گرایش پیدا میکنند. پژوهشها ثابت کردهاند که آمیگدال (مرکز ترس در مغز) در افراد محافظهکار بزرگتر از دیگران است؛ عاملی که آنان را مستعد ترس بیشتر از محیط میکند.چنین ساختاری، نگاه محافظهکارانه به جهان را تقویت میسازد.
به همین ترتیب، پیچیدگیهای شناختی انسانها، کنش سیاسی آنان را شکل میدهد، بهطوریکه برخی منش روادارانه و برخی دیگر ذهنیت دوگانهساز پیدا میکنند. به عنوان مثال، کسانی که گرایش تروریستی دارند اغلب ذهنی دوگانهساز دارند؛ سیاستمداران با چنین ذهنیتی نیز بهطور معمول ملیگرای افراطی، کنترلگر و خودبسنده میشوند. ترامپ نمونهای از این دست سیاستمداران است.
واقعیتهایی که تصویربرداری از مغز فاش میکند
عصبشناسی سیاسی قادر است روحیات و رفتار افراد را تحلیل و حتی پیشبینی کند. اینکه یک سیاستمدار در تصمیمگیریها تا چه حد انعطافپذیر یا قاطع است، یا اینکه چرا فردی به سوی لیبرالیسم یا محافظهکاری گرایش مییابد؛ از موضوعاتی است که در حیطه مطالعه عصبشناسان قرار میگیرد.
مطالعات ثابت کردهاند که ساختارهای مغزی و شناختی افراد، زمینهساز تمایلات آنان به احزاب مختلف است. این تفاوتهای شناختی تعیین میکند افراد چگونه به محرکهای محیطی واکنش نشان دهند و چگونه واقعیتهای سیاسی را تفسیر میکنند. از همین روست که محافظهکاران کمتر خود را در معرض تغییر قرار میدهند و میل به نادیده گرفتن محرکهای محیطی در آنان بیشتر است. این رویکرد بدبینانه و هراسآلود، ریشه در عملکرد مغزی و سیستم شناختی آنان دارد.
امروزه با تصویربرداریهای مغزی میتوان این واقعیتها را آشکار کرد. اینکه فرد جهان را از منظری بدبینانه یا خوشبینانه ببیند، با تحلیلهای عصبشناختی قابل ردگیری است. به همین دلیل، اگر عصبشناسی سیاسی در فضای جمعی ایران جدی گرفته شود، میتواند قدرت تحلیل ذهنی فوقالعادهای در اختیار ما قرار دهد.
۲۱۶۲۱۶