نسل زد شاید در میان تندبادهای زمانه زیست می‌کند، اما تنها نسلی است که جرئت کرده رنج را از سایه بیرون بیاورد و به زبان جمعی بدل کند. این نسل از جامعه انتظار دارد که سلامت روان را نه یک امر تجملی بلکه یک حق بنیادین بشناسد و برای آن سیاست‌گذاری پایدار انجام دهد.

دنیای امروز با شتابی نفس‌گیر پیش می‌رود و جوانانی که در این طوفان به دنیا آمده‌اند، هر روز با جهان پیچیده‌تری روبه‌رو می‌شوند. نسل زد در میان انبوه خبرهای تلخ، بحران‌های اقلیمی، فشارهای اقتصادی و رقابت‌های سنگین آموزشی رشد کرده است؛ جهانی که در آن فرصت مکث، استراحت و بازسازی روانی روزبه‌روز کمتر می‌شود. این شرایط تنها یک چالش فردی نیست، بلکه نشانه شکل‌گیری بحرانی عمیق در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و حقوقی ماست. سلامت روان جوانان، امروز نه یک موضوع حاشیه‌ای که یکی از ستون‌های آینده‌سازی و امنیت اجتماعی کشورهاست. در چنین بستری، بازخوانی وضعیت نسل زد، فهم ریشه‌های اضطراب فراگیر آنان و شناخت مسئولیت‌های جامعه، ضرورتی جدی و غیرقابل تعویق است.

جهان امروز برای جوانانی که در دهه‌های اخیر چشم گشوده‌اند، جهان آرامی نیست. در پسِ انبوه نورها و صداهایی که از صفحه‌های کوچک به درون زندگی‌شان هجوم می‌آورد، موجی از نگرانی، ناپایداری و فرسودگی روانی جریان دارد؛ موجی که تنها نشانه ضعف فردی نیست، بلکه نشانه تغییری عمیق در ساختار تجربه زیسته نسل تازه است. نسل زد در میان انباشت خبرهای تلخ، سرعت خیره‌کننده تحولات و سنگینی بحران‌های جهانی، بار روانی زمانه را بیش از هر نسل دیگری بر دوش می‌کشد، اما هم‌زمان توانسته است یکی از مهم‌ترین تابوهای اجتماعی را بشکند: سکوت درباره رنج.

اگر نسل‌های گذشته فرصت آن را داشتند که در فاصله میان رویدادها کمی نفس بکشند، نسل زد در جهانی زندگی می‌کند که هیچ «فاصله‌ای» در آن باقی نمانده است. اطلاعات سیلاب‌وار، تصاویر خشونت، هشدارهای اقلیمی، روایت‌های نابرابری، و بحران‌های اقتصادی، همگی در یک چرخه بی‌پایان به ذهن این نسل هجوم می‌آورند. نوجوان و جوان امروز هم‌زمان شاهد فروکش کردن امنیت اقتصادی خانواده‌ها، تهدیدهای زیست‌محیطی، نوسان‌های اجتماعی، و رقابت سنگین تحصیلی و شغلی است؛ مجموعه‌ای که هر یک به‌تنهایی توان فرسودن فرد را دارد، چه رسد به آنکه همگی به صورت همزمان و بی‌وقفه بر او فشار بیاورند.

این شرایط تنها یک دشواری روانی نیست، بلکه یک مسئله اجتماعی و حقوقی است. هنگامی که یک نسل دچار فرسایش روانی می‌شود، کیفیت سرمایه انسانی، مشارکت اجتماعی، اعتماد به آینده و حتی ساختارهای دموکراتیک جامعه تحت تأثیر قرار می‌گیرد. سلامت روان دیگر یک مسأله فردی نیست؛ بخشی از امنیت ملی، توسعه پایدار و عدالت اجتماعی است.

یکی از لایه‌های مهم این بحران، فاصله میان زبان نسل زد و زبان نهادهای فرهنگی و حقوقی کشورهاست. جامعه همچنان با واژه‌هایی زندگی می‌کند که برای نسل امروز کارایی ندارد. نگاه سنتی به مشکلات روحی، سرزنش‌گری خانوادگی، شرم اجتماعی و ترس از برچسب، جوانان را به نوعی انزوا سوق می‌دهد. در نتیجه، نسل زد در فضایی دوگانه گرفتار است: از یک‌سو آگاهی فراگیر و شجاعت بیان، از سوی دیگر ساختارهایی که هنوز آمادگی شنیدن ندارد.

در این میان، ضعف نظام‌های حمایتی، کمبود خدمات تخصصی، هزینه بالای روان‌درمانی، و نبود آموزش گسترده درباره مهارت‌های زندگی، این گسست را عمیق‌تر کرده است. جامعه‌ای که نتواند دغدغه نسل جوان را به رسمیت بشناسد، ناخواسته بذر بی‌اعتمادی و ناامیدی را در دل آنان می‌کارد.

با وجود فشارهای فراوان، نسل زد تنها نسل رنج‌دیده نیست؛ نسل کنشگر نیز هست. این نسل به جای پنهان کردن اضطراب، آن را به زبان آورده و از رنج، مسئله‌ای اجتماعی ساخته است. شجاعت آنان در بیان مشکلات، پیامد فرهنگی مهمی دارد: تغییر ذائقه عمومی نسبت به سلامت روان، به‌ویژه در خانواده‌ها و مدارس.

این نسل سلامت روان را نه یک «امر خصوصی» بلکه «حق عمومی» می‌داند. جوان امروز باور دارد که جامعه، حکومت، مدرسه، رسانه و کسب‌وکارها، هر یک سهمی در ساختن یا فرسودن روان او دارند. این نگاه، نقطه عزیمت مهمی برای یک تحول حقوقی است: تبدیل سلامت روان از یک دغدغه اختیاری به یک حق بنیادین.

پیامدهای حقوقی و اجتماعی بحران سلامت روان

بی‌توجهی به بحران روانی نسل جدید می‌تواند پیامدهای گسترده‌ای داشته باشد:

1.     کاهش مشارکت اجتماعی؛ جوان مضطرب به سختی به فعالیت اجتماعی اعتماد می‌کند.

2.     افزایش نابرابری؛ افرادی که توان دسترسی به خدمات روانی دارند از افراد کم‌برخوردار جدا می‌شوند.

3.     تهدید آینده توسعه؛ نیروی کار آینده، اگر امروز دچار فرسودگی شود، فردای کشور را با چالشی جدی روبه‌رو می‌کند.

4.     سست شدن پیوندهای نسلی؛ سوء‌فهم میان نسل‌ها می‌تواند سرمایه فرهنگی و اجتماعی را تحلیل ببرد.

این پیامدها نشان می‌دهد که دولت‌ها، نهادهای آموزشی، سازمان‌های مدنی و حتی بخش خصوصی باید به سلامت روان نسل زد به عنوان یکی از مهم‌ترین اولویت‌های سیاست‌گذاری نگاه کنند.

چه باید کرد؟ چند پیشنهاد سیاستی

1.     تدوین سند ملی سلامت روان کودکان و جوانان که در آن مدارس، دانشگاه‌ها و خدمات عمومی نقش مشخص داشته باشند.

2.     گسترش خدمات رایگان یا ارزان روان‌شناختی به‌ویژه در مناطق کم‌برخوردار.

3.     آموزش مهارت‌های زندگی و سواد رسانه‌ای از دبستان تا دانشگاه.

4.     حمایت از خانواده‌ها برای ایجاد گفت‌وگوهای امن و بدون قضاوت.

5.     شفافیت رسانه‌ها در مورد نحوه انتشار اخبار تلخ و حساس.

6.     توسعه برنامه‌های فرهنگی و هنری برای تقویت امید و تاب‌آوری.

نسل زد شاید در میان تندبادهای زمانه زیست می‌کند، اما تنها نسلی است که جرئت کرده رنج را از سایه بیرون بیاورد و به زبان جمعی بدل کند. این نسل از جامعه انتظار دارد که سلامت روان را نه یک امر تجملی بلکه یک حق بنیادین بشناسد و برای آن سیاست‌گذاری پایدار انجام دهد. اگر جامعه نتواند پژواک نیازهای این نسل را بشنود، نه‌تنها آینده آنان، بلکه آینده خود را نیز از دست خواهد داد؛ اما اگر همراه آنان شود، می‌تواند دوره‌ای تازه از آگاهی، همدلی و تاب‌آوری اجتماعی بیافریند. آینده ما، در گروی فهم این حقیقت ساده اما مهم است: سلامت روان نسل جوان، همان سلامت روان جامعه است.

* حقوقدان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بین‌الملل کودکان

منبع: بدون منبع