خان‌شور مثل قلعه خیلی محکمی است، برج و غیره دارد، همه را از آجر ساخته‌اند؛ گفتند مرحوم شیخ مرتضی با پول حاجی شهاب‌الملک ساخته است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز شنبه ۱۲ رمضان ۱۲۸۷ (۱۵ آذر ۱۲۴۹) نوشت: امروز باید ان‌شاءالله تعالی به نجف اشرف رفت. منزل اول خان‌شور است، شش فرسنگ راه است سنگین. صبح سه ساعت از دسته گذشته بود سوار شدیم. همه‌جا رو به مشرق می‌راندیم. سوار کالسکه شدم. حسام‌السلطنه، وزیر، مشیر، پاشای بغداد و غیره آمده بودند، صحبت کردیم. راه همه ریگ‌بوم و صاف، برای کالسکه بسیار خوب است. راندیم. در راه امروز توی صحرا چند ریشه و کُنده خرما بود، جانه [جوانه] زده بودند، سبز بود؛ معلوم نشد چطور شده است در صحرا بی‌خود درآمده است. گاهی هم صحرا بوته می‌شد - کم - اغلب ریگ بود. الی دو فرسنگ و نیم که رفتم دست چپ، ابتدای برکه و آب و نی است و چمن.

ایلات اعراب با حشم و مال زیادی افتاده بودند. از قبیله هندیه، از طایفه بنی‌حسن و خزاعِل. این‌ها مال‌چران هستند، جای همیشه این‌ها نیست. اعراب امروز اغلب تفنگ هم داشتند. تفنگ فتیله چخماقی مسقطی بود. دست راست جعده [جاده]، توی رَمل به ناهار افتادیم. طولوزون روزنامه خواند. عرفانچی و غیره بودند. [حکیم‌ال]ممالک، حاجی میرزاعلی پیدا نیستند.

بعد از ناهار با کالسکه از جعده گذشته دست چپ، طرف آب و نی و غیره رفتم. تیمورمیرزا پیدا شد. سیاچی میاچی و غیره بودند. قدری راه رفتم، باز برگشتم. از راه نی‌زارِ لجنِ بدی زده، دوباره از جعده گذشته، دست راست رفتیم. سوار کالسکه بودیم. پیش از این‌که سوار کالسکه بشوم، یک قاز [غاز] تیمورمیرزا با قوش گرفت – باتماشا [تماشایی] - یک کلاغ هم من روی هوا خوب زدم. قدری که با کالسکه راندم، باز تیمور آمد گفت قاز در صحرا نشسته است. سوار اسب شدم دویده. تیمور قوش انداخت، قاز دیگری هم گرفت، خیلی باتماشا. بعد خیلی راندیم. قاز، مرغ سقّا، حقار، زیاده از حد در توی رمل می‌نشینند. حقار هم تیمور گرفت.

بعد باز به کالسکه نشستم، راندیم برای کنار آب. آن طرف جعده دست چپ، کنار آب برکه نمرودی بسیار باصفا، آب صاف شیرین، توی آب نی‌زار زیادی بود. کنار آب همه‌جا چمن است به طول، اما عرض چمن صد قدم، صدوپنجاه قدم می‌شود. چمن هم حالا خشک است. خلاصه یوسف سقاباشی را اسب گفتم سوار شد، راند توی آب، خیلی با اسب توی آب رفت. گل و لجن ندارد، اسب همه‌جا می‌رود، گود هم نیست چندان. این آب از فاضلاب فرات گویا راهی پیدا کرده است، این‌جاها را مرداب کرده است. برج و تپه نمرودی که در اوایل شهر بابل است، از دور آن طرف مرداب پیدا بود، با دوربین نگاه کردم. برج بلندی روی تپه - که تپه هم گویا دستی باشد – ساخته‌اند، فرنگیان بیرس نمرود می‌گویند. مقبره ذِلکَفل پیغمبر هم محاذی [روبه‌روی] همین برج، آن طرف آب است که یهودی‌ها آن‌جا زیاد هستند.

لب آب هندوانه خورده، چای خوردم، نماز کردم. عرفانچی، میرزا علی‌خان، امین‌السلطان و غیره بودند. بعد سوار شده، با سواره‌ها به آب زدم. خیلی توی آب راندیم، بعد بیرون آمده همه‌جا از کنار برکه، از توی چمن با کالسکه راندیم الی خان‌شور که منزل است. مملی، حبیب‌الله‌خان تنکابونی، سیاچی و غیره، وجیه جلو بودند. به مرغ‌های کنار آب تفنگ می‌انداختند و نمی‌زدند. سیاچی و تیمور، علی‌بیگ که شکار صحرا رفته بودند آمدند؛ قاز، آنقوط و غیره آوردند.

خلاصه نیم ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم. چادرها را توی رمل بالای خان‌شور زده‌اند. خان‌شور مثل قلعه خیلی محکمی است، برج و غیره دارد، همه را از آجر ساخته‌اند؛ گفتند مرحوم شیخ مرتضی با پول حاجی شهاب‌الملک ساخته است. کاروان‌سرای دیگری کوچک‌تر از این که چسبیده به همین است از بناهای حاجی محمدحسین‌خان صدر اصفهانی بوده است. خلاصه راه امروز بسیار باصفا است.

شب بعد از شام قورق شدف عرفانچی آمده روزنامه خواند.

شب را خوابیدیم. باقری...

کلاغ زیادی امروز در راه بود.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۸۹-۱۸۷

۲۵۹