خاطرات ناصرالدین شاه
-
روزنوشت ۱۳ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: گنبد بقعه متبرکه امام حسین(ع) را آقا محمدخان مرحوم از نو ساخته، بزرگ کردند، گنبد را طلا کردند
تاریخ ایراننقره ضریح از خاقان [فتحعلیشاه] مغفور است. طلای منارهها که از نصف بالا است، از زن خاقان مرحوم – از دختر مصطفیخان عمو – آینه را مردم به شراکت ساختهاند. نقره ضریح حضرت عباس از والده شاه مرحوم است – محمدشاه – اما نقرهاش بسیار نازک است که همه ریخته است.
-
روزنوشت ۱۲ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: از کرمانشاهان خبر رسید شش ساعت باران باریده؛ بسیاربسیار مشعوف و خوشحال شدم
تاریخ ایرانرسیدیم به حُر. دورش دیواری مربع دارد. گنبدی در وسط صحن است از آجر و خاک. دو نفر عربی متولی بودند. توی گنبد، بیرون، صحن، بسیار بد نگاه داشته بودند؛ ناتمیز بود.
-
روزنوشت ۱۰ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: وارد کربلا شدیم، تماشاچی زیاد بود؛ کوچههای تنگ، چیز غریبی است
تاریخ ایرانکشتی ما به گل نشست، قدری معطل شد. عملهجات به آب رفتند - با رخت - با دست کشتی را بلند میکردند.
-
روزنوشت ۹ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: متولی مقبره طفلان مسلم شخصی است بسیار فضول
تاریخ ایراندر صحرا قبیله از ایل شُمَّر افتاده بودند، ایستادیم خیلی تماشا کردم. جوجه، کُرّه، سگ، خروس، گوسفند، خر و غیره داشتند. بچههای لخت، زنها به بینیشان حلقه بزرگی به قدر قفل بزرگ آویزان کردهاند.
-
روزنوشت ۷ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: در بغداد [...]خانه و میخانه زیاد است!
تاریخ ایرانراه کالسکه بسیار بد بود. این زمینها را در طغیان شط فرات آب میگیرد، مثل دریا میشود. معلوم بود که این زمین را آب باید بگیرد.
-
روزنوشت ۶ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: کشیش ارمنی یک نطق به زبان عربی نوشته، رودهدرازی میکرد
تاریخ ایرانالی اینجا از کاظمین، از یک فرسنگ قدری کمتر است. طرفین رودخانه همهجا آبادی و نخل و باغ دارد. دست راست سدی هم از قدیم ساختهاند – برای طغیان آب – خیلی از دیوارش حالا هست، اغلبی هم خراب شده است.
-
روزنوشت ۴ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: قونسولهای فرانسه، انگلیس، ایطالیا، هولاند به حضور آمدند
تاریخ ایرانمادر عباسمیرزا چیز عجیبی شده است؛ زرد و لاغر، چشمها وقیده [ورقلمبیده] – مثل این است که از کاسه میخواهد درآید – لاغر، بیچاره. دلم سوخت.
-
روزنوشت ۲ آذر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: قشون عثمانی از جلوی ما رژه رفتند
تاریخ ایراندو طرف گنبد [کاظمین] مطهر را که به خرج من، شیخ عبدالحسین طهرانی مرحوم، ایوان و ستون و سقف ساخته و کاشیکاریهای خوبی کرده است دیدم.
-
روز سه شنبه ۲۸ شعبان ۱۲۸۷
خاطرات ناصرالدینشاه: اهالی بغداد بسیار مردم بیبضاعت پریشانی به نظر آمدند
تاریخ ایرانرسیدیم به عمارت جدید که قصر ناصری میگویند که در آخر باغ نزدیک شط ساختهاند، بسیار عمارت عالی و خوشترکیبِ قشنگ بالایش بام و مهتابی بسیار بسیار با روح و قشنگ که کل شهر بغداد و جسر و شط و کشتیها و اردو و صحرا و باغ راه کاظمین و غیره و غیره همه از این پشتبام مهتابی پیدا است.
-
روزنوشت ۲۶ آبان ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: کالسکه سلطان عثمانی خیلی کوچک و تنگ بود
تاریخ ایرانخلاصه از دم ده قزلرباط گذشتیم. اینجا هم نخل خرما دارد، زیاد هم داشت. آبادی اینجا کمتر از خانقین است. به نظر دویست خانه میآید. کاروانسرا داشت. اهالی اینجا هم از عرب، کُرد، عثمانی و غیره قاطی است. قدری از اهالی اینجا مذهب خوارج دارند.
-
روزنوشت ۲۵ آبان ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: آقا علی با لباس مبدل رفته بود به اردوی رومیها
تاریخ ایرانرئوفپاشا قدی بلند و صورت میمونیِ درشت، ریش کم، نشان زیادی داشت؛ والی کرید شده است، آدم دانای زرنگی به نظر میآمد.
-
روزنوشت ۲۱ آبان ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: آثار خرابههای قصرشیرین پیدا شد، مثل قلعه بزرگ پیدا بود
تاریخ ایرانده قصرشیرین هم پیدا شد. رودخانه زهاب اینجا میآید، خیلی آب داشت. پیاده شده از کالسکه، سوار شدم زدم به آب گذشتم. تا سینه اسب آب بود، آب صاف خوب. ده قصرشیرین بزرگ است، کاروانسرای بسیار خوب داشت
-
روزنوشت ۱۷ آبان ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: خواستیم امروز با تلگراف با طهران حرف بزنیم، حرف نزد/ ملکنیازخان آتشبازی بیمزه میکرد
تاریخ ایرانخانهها بر روی هم، کوه و سنگها بر روی خانهها، بسیار جای مهیبی بود. جمعیت زیاد از اهل اردو و کرندی و غیره روی بامها بودند و در کوچه. هر قدر بالاتر میرفتیم، دره تنگتر میشد.
-
روزنوشت ۸ و ۹ آبان ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: ران اسب حجاریشده در طاقبستان را نمیدانم کدام پدرسوخته شکسته است
تاریخ ایرانبالای این شکارگاه خوک، آغا غنی... زحمت کشیده، حجاری در مقابل این حجاری کرده است؛ شکل محمدعلیمیرزا با ریش بلند روی تخت، حشمتالدوله پسرش در مقابل ایستاده. یک پسر کوچک دیگر در عقب ایستاده. خود آغا غنی هم با هیئت کریهی در جلو ایستاده و این اشکال را از بس بد ساختهاند – بخصوص در مقابل این نوع حجاریها – آدم قِیاش [استفراغ] میآید و از بس بد است و نمود ندارد...
-
روزنوشت ۲ آبان ۱۲۴۹
طمع ناصرالدین شاه برای حک کردن تصویرش در کوه بیستون!
تاریخ ایرانشب امینحضور، چاپاری از شهر [کرمانشاه] فرستاده بود که مردم اجماع عامی کرده در مسجد، داد و فریاد غریبی دارند که عمادالدوله [حاکم کرمانشاه] را نمیخواهیم. اوقاتم تلخ شد.
-
روزنوشت ۲۹ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: حکیم طولوزن روی دخمه بیستون یادگاری نوشته!
تاریخ ایرانشغل یکی از اهالی صحنه است که پیاده از راه سختان (مثل بز کوهی) بالا میرود، دم دخمه و ایوان، با طناب مردم را میکشد بالا.
-
روزنوشت ۲۱ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: عصری رفتم اندرون، زنها پنهان شده بودند!
تاریخ ایرانخسرومیرزای کور عاشق دختر نصراللهمیرزای پسر ملکآر شده است، شبها یک شیشه شراب جیبش میگذارد و شبروی میکند.
-
روزنوشت ۲۰ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: روی سنگ بزرگی به خط میخی نوشتهاند، آدم دلش تنگ میشد که نمیتوانست بخواند
تاریخ ایراندر سر این گردنه از اهالی تویسرکان، مرادخان یاور، مستحفظ و تفنگچی گذاشته است برای محافظت عابرین. اگر تفنگچی نباشد دزدی میشود.
-
روزنوشت ۱۸ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: امروز عکسهایی که سابق انداخته بودم، به مقوای دوچشمی و غیره چسباندم
تاریخ ایرانمستوفیالممالک عرض کرده بود که سواره ترکمان بهتاخت مابین مشهد و جام آمده، گوسفند زیادی با چوپان، از تیموری برده. از سوار خراسانی هم در مدافعه شصت نفر اسیر و کشته شده. مزید بر کسالت شد.
-
روزنوشتهای ۱۴ و ۱۵ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه قاجار: روضهخان آمد اندرون روضه خواند، زیاد گریه شد
تاریخ ایرانباد امروز بسیار شدید و از روبهرو میوزد. گرد و خاک معرکه است، چشمها را کور میکند. راه کالسکه چندان خوب نبود. صحرا جلگه و و سیع است. دهات زیاد سر راه، و دست چپ و راست به نظر آمد. بعضی از دهات درخت و باغات دارد.
-
روزنوشت ۱۳ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: به طوری گردوخاک بود که آدم بیزار میشد، چشمها را کور کرد
تاریخ ایرانده زره سر راه بود. ده معتبری بود، اما اشجار ندارند کثیف هستند.
-
روزنوشت ۱۲ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: مَرَک بسیار ده کثیفی است، گویا دزدگاه و مخوف است
تاریخ ایراناز رودخانه قازانچای گذشته، با وجود خشکسالی پنج شش سنگ آب داشت. رودخانه معتبری است. این رودخانه از مغرب میآید.
-
روزنوشت ۱۱ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: روز را به روزنامه خواندن و استراحت گذشت
تاریخ ایراناندرون: دلبر، تارچی، تاجگل، اصفهانی کوچکه، زنعمو ناخوش هستند؛ اما الحمدلله سلامت است.
-
روزنوشت ۱۰ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: همه مردم امروز خسته و لکنته شدند
تاریخ ایرانده نوبران خیلی معظم است. جمیع خانوار ده در روی تپه واقع است. پانصد ششصد خانوار دارد. تلگرافخانه در اینجا هست که با همهجا حرف میزند. تلگرافچی دارد.
-
روزنوشت ۹ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: زنها از حسنآباد چغندرهای بسیار بزرگ خوبی آورده بودند
تاریخ ایرانبه آقا ابراهیم گفتم حرم را ببرد در دهی که من نمیدیدم؛ اما آقا ابراهیم که رفته بود جلو تفحص آفتابگردان حرم را بکند دیده بود، عرض کرد اسمش «حسنآباد» بوده است.
-
روزنوشت ۸ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: صدای دادوفریاد زنی از اندرون آمد
تاریخ ایرانحرف زیادی زده شد. نایب فراشخانه چوب خورد. قاطرچیها و فراشها چوب خوردند. پنجاه تومان جریمه از فراشباشی گرفته شد.
-
روزنوشتهای ۷ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: آمدم توی آلاچیق بروم، سرم به در آلاچیق خورد خیلی درد کرد
تاریخ ایرانحسام السلطنه نوشته بود قاطرچی، مهتر و غیره در سیورساتخانه هرزگی زیادی کردهاند، بالاخره همه را گرفته تنبیه شدند. خلاصه به کسالت خوابیدیم.
-
روزنوشت ۶ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: یحییخان روزنامه فرانسه میخواند، من ترجمه میکردم
تاریخ ایرانیکدفعه محمدعلیخان گفت: «نترسید جانور است» تا من شنیدم، برخاستم خودم را قایم تکان دادم، جستم افتادم. بعد معلوم شد عقربی روی پای ما بود.
-
روزنوشت ۵ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: هر روزه آبگوشت در حضور بار میکنیم
تاریخ ایرانقدری که از کنار راه راندیم، بعد سوار کالسکه شده به جعده [جاده] افتادیم. بسیار جای مهیب دزدگاهی است. همیشه اینجا دزد پیدا میشود.
-
روزنوشت ۴ مهر ۱۲۴۹
خاطرات ناصرالدینشاه: الی غروب به روزنامهخوانی و صحبت و غیره گذشت
تاریخ ایرانصبح زود باید رفت [به عتبات]. مردم دستپاچه هستند. فوج و غیره شبانه رفتند. قالمقال غریبی است. الی صبح فریاد میکردند.