تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۴۰۴ - ۲۲:۳۶

با وجود تسلط شگفت‌آور حافظ به عربی و به قرآن، او هیچ واژه و کلامی از اسامیِ تاریخِ صدر اسلام را در کلامش به کار نبرده‌است ولی به تاریخ مسیحیت و همچنین به نام پیامبر یهود (موسی (ع)) بارها و بارها ارجاع داده است. او از این تعمّد چه منظوری داشته است؟ شاید بتوان این انتخاب حافظ را نوعی فاصله‌گذاری آگاهانه با دینِ رسمیِ ریازده دانست؛ فاصله‌ای که از گشودگیِ افق معنوی او و توجه‌اش به تجربه‌های قدسی بیرون از قالب‌های رایج حکایت می‌کند. نگاهی که در خوانش امروزی، با هم‌شنوی و گفت وگوی ادیان قرابت دارد.

 ۱- نام محمد (ع) به صورت صریح حتی یکبار هم در غزلیات حافظ نیامده است. با این وجود، بسامد واژه «مسیح» (ع) در غزلیات حافظ قابل توجه است. چرا؟ حافظ شدیدا در بکارگیری «واژه های مذهبی» امساک داشته و تا حد ممکن از واژه‌های دینی در دریای غزلش استفاده «نکرده» است. دلیل این امساکِ حافظ در بکارگیری واژه‌های مذهبی به خشم تندِ او از زهد و تدیّن ریایی باز می‌گردد. حافظ در زمانه‌ای می‌زیسته که عنصر «ریا» در فضای مذهبی جامعه به شدت پررنگ بوده و بنابراین او (با آن چشمان تیزبینش) تندترین انتقادها را از تدیّن ریایی داشته است. لذا در تمام غزلیات حافظ حتی یکبار هم نام صریح چهره‌های مطرح صدر اسلام نیامده است.

(برخلاف مولوی که به صراحت بارها نام محمد، علی، حسن، حسین، ابراهیم و خلفا را در غزلیاتش بکار برده) با شرح فوق، بسامد نام «مسیح» در غزلیات حافظِ کم سخن محل تامل است: بیش از پانزده بار! («مسیح» شش بار و «عیسی» نُه بار در غزلیات آمده). شاعری که اهل صراحت‌گویی نیست، چرا این‌جا چنین صریح سخن می‌گوید؟!

۲- این پرسش وقتی پررنگ‌تر می‌شود که می‌دانیم تسلط حیرت‌آور حافظ به زبان عربی و قرآن باعث شده بوده که او در برخی غزلیاتش به شکل عجیبی عربی را با فارسی ممزوج و تخته‌بند کند. در برخی از غزلیاتش برشی از آیات قرآن در میانۀ بیت فارسی چنان آورده شده (رفرنس شده) که قدرت ذهن و توان صنعتگری ادبی او باعث حیرت خواننده است. مثلا در این غزل:

زکاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش 
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی

 لَمَعُ البرق مِنَّ الطور و آنَستُ بِهِ  
فلَعلی لک آت بشهابٍ قبَس

بیایید با هم به کارگاه حافظ برویم: او در گوشه‌ای نشسته و در کارگاهِ صنعتگریِ کلمه در حال سرودن غزل است. در متن غزل به واژه «کاروان و بیابان» رسیده، و بلافاصله در بیت بعد، واژه‌ای از سوره نمل آیه ۷ را با طه آیه ۱۰ ترکیب کرده و
«فلعلی لکَ آت بشهابٍ قبس» را هنرمندانه در متن غزل می‌نشاند. همان جایی از قصه که موسی در بیابانی تاریک گیر کرده و…

با وجود چنین تسلط شگفت‌آوری به عربی و به قرآن، او هیچ واژه و کلامی از اسامیِ تاریخِ صدر اسلام را در کلامش به کار نبرده‌است ولی به تاریخ مسیحیت و همچنین به نام پیامبر یهود (موسی (ع)) بارها و بارها ارجاع داده است. او از این تعمّد چه منظوری داشته است؟ شاید بتوان این انتخاب حافظ را نوعی فاصله‌گذاری آگاهانه با دینِ رسمیِ ریازده دانست؛ فاصله‌ای که از گشودگیِ افق معنوی او و توجه‌اش به تجربه‌های قدسی بیرون از قالب‌های رایج حکایت می‌کند. نگاهی که در خوانش امروزی، با هم‌شنوی و گفت وگوی ادیان قرابت دارد.

۳- مروری بر مسیح در غزلیات حافظ: تعابیری همچون «هوایِ مسیح نفس»، «مسیح دم»، «انفاسِ عیسی» و... در غزلیات حافظ ساخته و استفاده شده است.
آشناترین بیت برای فارسی زبانان از غزلی است که «منتسب» به حافظ است:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

اما نگاهی داشته باشیم به چند بیت دیگر: 

حافظ و پزشکان: 

اساسا حافظ میانه خوبی با پزشکان نداشته (زِ آستینِ طبیبان هزار خون بچِکد!) و معتقد بوده که دوای برخی دردها طبیب نیست بلکه «نفس» است!

طبیبِ راه نشین دردِ عشق نشناسد 
برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی

(طبیب را با واژۀ تخفیفی «راه نشین(!)» به کار برده است)

 این غزل با صدای محمدرضا شجریان و نی محمد موسوی (اجرای تالار وحدت سال ۱۳۶۷- دقیقه ۲۲- لینک +)  

حافظ و دلبرِ سیه چرده!

در غزل شماره ۵۷ رژۀ کلمات را در وصفِ دلبری خندان و شیرین به هنرمندی به تصویر کشیده است. «چشمِ میگون»، «روی خوب»، «کمالِ هنر»، «عارضِ گندمگون»، «خالِ مشکین» و... ردیفی از تعابیرِ مدهوش کننده!
و سپس بلافاصله احوال حافظانه را در دو بیتِ انتهای غزل شاهدیم. حافظ در جایی بین وصل و هجران نشسته؛ نه وصل است و نه هجران. و بنا به آن احوالش، این بیت در اواخر غزل آمده:

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل 
کُشت ما را و دمِ «عیسیِ مریم» با اوست

و بلافاصله در بیت بعد تاکید می کند که «حافظِ از معتقدان است» و بخشایشِ «روح های مُکرّم» با اوست. حافظی که اهلِ صریح حرف‌زدن نیست به صراحت می گوید:
حافظ از معتقدان است گرامی دارش 
زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست

تجسمِ حافظ از مسیح!

در انتها خوب است که به رویایِ زیبایی که حافظ از جایگاهِ غزل خودش دارد(!) بپردازیم. او در یک رویای زیبا، مدعی است: عجیب نیست که زیباییِ غزلش باعث شادمانی و دست افشانی مسیحا در بهشت شود!

در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظ 
سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را

نگاه کنید به این رویای دلکش! کلمات دلاویز حافظ را زهره در آسمان می‌خواند؛ و مگر عجب است که آواز خواندن زهره، حضرت عیسی را به بهجت، رقص و دست افشانی درآورد؟
عجب تواضعی!

منبع: کانال نویسنده

۲۱۶۲۱۶