در عمل جوانان در این عرصه ها دارند پیام خود را صادر می کنند. همان طور که گفتم فضاهای جدید شکل‌گرفته از یک سو فضای بروز فردیت به شمار می‌آیند، زیرا بروز فرد در برابر سیستم را نشان می‌دهند. سیستمی که به خواسته‌های مردم توجهی ندارد و مردم نیز اعتراضات خود را به صورت خیلی نرم، در قالب زندگی گرایی، می‌توانند با چنین حضوری نمایش دهند. تأکید دوباره این است که این حضور ممکن است با آگاهی همه‌ی افراد نبوده باشد، اما آغازی است برای شکل‌گیری کنشگری به شیوه‌ای خلاقانه و جدید که ممکن است مواردی شبیه آن در موقعیت‌های دیگر تکرار شود.

 فروزان آصف نخعی: براساس مرکز آمار ایران ، در حال حاضر بیش از 20 هزار کافی شاپ و کافه در کشور ایران وجود دارد. شهر تهران با بیش از 5 هزار کافی شاپ بیشترین رقم را به خود اختصاص داده است. اما سعید جلیلی می‌گوید کافه‌ها «سبک زندگی جدید» می‌سازند، خانواده را از هم می‌پاشند و افراد را به تنهایی دو سه‌ساعته عادت می‌دهند. هرچند آقای جلیلی هیچ آمار، نتایج یک پژوهش و استدلالی در این باره ارائه نمی‌دهد. اما اگر ایشان رئیس جمهور بود، به طور طبیعی دستور می داد همه کافه های در سراسر ایران بسته شده و مسئولان ان بیکار شوند. با این همه فارغ از این سخن سیاسی ، سوال این است که در شرایط کنونی چه عاملی باعث شده آقای جلیلی چنین سخنی بگوید؟ از این منظر به نظر می رسد که حرف سیاسی او تا زمانی که ریشه های فکری اش به ویژه از منظر جامعه شناختی مورد بررسی قرار نگیرد، چندان محل اعتنا نخواهد بود.

در جامعه‌شناسی، مفهوم «پاتوق» بیش از هر چیز با نظریه «مکان سوم»  پیوند خورده است که توسط رِی اولدنبرگ، جامعه‌شناس آمریکایی، در کتاب مشهورش با عنوان «مکان خوبِ بزرگ» (The Great Good Place - 1989) مطرح شد. از نظر اولدنبرگ   زندگی هر فرد به طور ایده‌آل بین سه فضا خانه، محل کار، و پاتوق فضاهای عمومی غیررسمی مانند کافه ها، کتابخانه ها، قهوه خانه ها، پارک ها و ... می گذرد. در اندیشه یورگن هابرماس ، پاتوق‌ها (به‌ویژه در شکل تاریخی‌شان یعنی کافه‌ها و سالن‌ها) صرفاً مکان‌هایی برای وقت‌گذرانی نیستند، بلکه «گهواره‌ی شکل‌گیری حوزه‌ی عمومی» محسوب می‌شوند.

اما در ایران که هنوز حوزه عمومی قدرتمندی شکل نگرفته است، آن گونه که تندروها مدنظر دارند، باید ریشه های شکل گیری آن را که پاتوق ها هستند، خشکاند. گفت و گوی حاضر با خانم دکتر الناز شیری پژوهشگر اجتماعی، مدرس دانشگاه و مدیر گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی نظری در انجمن جامعه‌شناسی ایران، به واکاوی جابه جایی میدان کنشگری در ایران از عرصه‌های رسمی (مانند سیاست و نهادهای مدنی حکومتی) به لایه‌های غیررسمی و روزمره مانند کافه ها (به عنوان پاتوق‌ها و افتتاحیه‌های تجاری) می‌پردازد. خانم شیری در این گفت و گو در یک جمع بندی کلی مطرح می کند که به دلیل انسداد فضای سیاسی و استحاله‌ی نهادهای مدنی (NGOهای وابسته)، شکافی عمیق میان گفتمان رسمی حاکمیت و زیست‌جهان مردم شکل گرفته است.

در این وضعیت، مردم با «نادیده‌انگاری عمدیِ حوزه سیاست» و روی‌آوری به فضاهای عمومی غیرحاکمیتی مانند تجمع برای افتتاح یک کافه، یا تجمع در کافه ها به عنوان پاتوق دائمی، نوعی زندگی گرایی جدید را به نمایش می گذارند که در عین حال در برابر ارزش های حاکم و رسمی، نوعی بازتولید فردیت بوده به نحوی که جرم انگاری آن ممکن نباشد.  در این گفت و گو تحلیل خانم  شیری از منظر موضوعی، حول محورهایی چون بحران بازنمایی به ویژه در رسانه رسمی، آسیب شناسی جامعه مدنی، سیاست زندگی روزمره، نظارت و مخالفت مدنی، و روان شناسی فقر و سقوط فرهنگی شکل گرفته است. در یک جمع بندی کلی او معتقد است جامعه‌ی ایران از «سیاستِ معطوف به دولت» عبور کرده و به سمت نوعی «فردیتِ مقاوم» در فضاهای عمومیِ غیرحاکمیتی حرکت کرده است که اگرچه خلاقانه است، ممکن است با مشکلات فرهنگی نیز روبه باشد.این گفت و گو از نظرتان می گذرد:

****

شکاف میان گفتمان رسمی و میدان کنشگری

خانم دکتر شیری، اخیرا آقای دکتر سعید جلیلی کاندیدای دوره چهاردهم ریاست جمهوری، بر برخورد با کافه ها و بستن آن ها تاکید کرده بودند. فارغ از ابعاد این سیاسی این موضوع، می خواهم بدانم از منظر جامعه شناختی، چرا ناگهان با رشد کافه و تجمع جوانان در آن مواجه شده ایم. آیا تجمع گسترده جوانان در فضاهای مصرفی شهری مانند کافه‌ها، لزوماً به معنای بسط "فضای عمومی"  به مفهوم هابرماسی آن است، یا صرفاً واکنشی به حذفِ سوژه‌ی اجتماعی از میدان‌های تصمیم‌گیری رسمی تلقی می‌شود؟

پاسخ به سوال شما دارای ابعاد مختلفی است. تلاش می کنم خیلی جمع و جور به اصل مطلب بپردازم. ببینید در روزهای اخیر شاهد افتتاح کافه‌هایی در شهر شیراز بوده‌ایم که با استقبال جمعیت قابل توجهی از مردم روبرو شده است. این رویدادها برای نخستین بار نیست که در جامعه‌ی ایرانی رخ می‌دهد، ولی بی‌توجهی به آن نیز نمی‌تواند نمایانگر بی‌اهمیت بودن چنین پدیده‌ای باشد. از یک سو، شکل‌گیری فضاهایی که با تجمع مردم عادی شکل می‌گیرد، نظرها را به خود جلب می‌کند و از سوی دیگر، آنچه می‌تواند موجب تأثر شود این است که این استقبال گسترده می‌تواند جنبه‌های آسیب‌شناختی نیز داشته باشد و ذهن افراد را متوجه نیازهای بنیادین آدمی برای زندگی اجتماعی کند.

در مفهوم هابرماسی، جوامع صنعتی و توسعه‌یافته یکی از ارکان خود را بر گسترش فضای عمومی بنا کرده‌اند. فضای عمومی نمود دمکراسی، آزادی اندیشه و آزادی بیان  و در این جوامع، نماینده‌ی گفتمان حاکم بر جامعه است. تضارب آراء و اندیشه‌ها در چنین فضایی ممکن می‌شود و گفت وگوهای انتقادی در آن شکل می‌گیرد. بی‌تردید در گام‌های نخستین گسترش فضای عمومی، چالش‌هایی میان حاکمیت‌ها و مردمی که از کنشگر منفعل به کنشگر فعال تبدیل شده‌اند، به وجود می‌آید. هرچند جامعه‌ی ایرانی در توسعه و گسترش فضای عمومی به معنای واقعی آن نیز درگیر ابهام و سردرگمی است. 

دکتر الناز شیری

اما رخدادهای جاری در جامعه‌ی ایران نشان می‌دهد که هژمونی برخوردهای سیاسی و به تبع آن رسانه‌ای با حمایت‌های مالی و حاکمیتی نتوانسته منطق خود را به عنوان نماینده‌ی گفتمان حاکم، بر جامعه عرضه کرده و به آن بقبولاند.  رسانه در همه‌ی کشورها ابزار قدرتمندی برای روایت‌سازی از فضای کنشگری مردم به شمار می‌رود و بازنمایی آنچه که در میدان‌های کنشگری می‌گذرد بر عهده‌ی این نهاد است، اما شکاف میان اندیشه و کنش مردم جامعه ما با آنچه رسانه تولید می‌کند، بیشتر بازنمایی این نکته است که گفتمان حاکم بر جامعه که از سوی رسانه منتشر می‌شود، مورد تأیید عموم مردم جامعه نیست.

نماد آن را می‌توان در شیوه‌های رفتار مردم در جامعه جستجو کرد؛ کنشگرانی که در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و غیره، میدان را واگذار کرده و انفعال را ترجیح می‌دهند در مقابل کنشگرانی که برای افتتاح یک کافه در یک شهر از ایران، تجمعی گسترده را شکل می‌دهند. شکاف عمیق میان گفتمان مسلط بر جامعه از سوی حاکمیت و گفتمان فرهنگی جامعه با نمایندگی مردم در مقایسه‌ی همین دو رخداد پیداست.

ظهور فردیت در برابر سیستم‌های رسمی

به عبارتی می خواهید بگویید که "سیاستِ زندگیِ روزمره" و کنش‌های غیررسمیِ شهری، از طریق خلق فضاهای "خاکستری" و "برساخت‌های اجتماعیِ گریزپا"، مکانیسم‌های نظارتی و جرم‌انگاریِ سیستم را به چالش می‌کشند؟

بله همینطور است. در یک برداشت می توان گفت تراکم جوانان در کافه ها اثبات نظریه آصف بیات در مورد ناجنبش است. همانطور که مشاهده می کنید به نظر می‌رسد دیدگاه توام با شک و تردید و طرد افکار عمومی، نسبت به سیاست های رسمی، بسیار جدی تر از آن است که با یک مقابله مکانیکی مانند بستن دو کافه، قابل ترمیم باشد. سوابق منتهی به شک و طرد، در صحنه‌سازی و بازآرایی نیروهای اجتماعی، به عنوان یکی از عناصر موقعیت اجتماعی و تجسم آن در پاتوق ها که کافه یکی از مظاهر جدی آن است. تعیین کنندگی دارند.

به همین دلیل است که مشاهده می کنیم آن هم به وضوح که استقبال مردم از چهره‌ها یا مناسبت‌هایی که در آن نشانی از حمایت دولتی و حکومتی نباشد به مراتب بیشتر از موقعیت‌های رسمی و دولتی است. برای مثال تردید و شک نسبت به رسانه‌ی عمومی و یا طرد آن، همچنین مخدوش شدن چهره‌ی بسیاری از سلبریتی‌ها بعنوان چهره‌های تأثیرگذار در کنشگری مردم و ناتوانی در گسترش یک روایت نمادی از هر رخدادی توسط رسانه‌های بی‌شمار وابسته به حاکمیت از نشانه‌هایی است که بی‌تردید باید نسبت به طور جدی آن ها را در عمق بازسازی سرمایه اجتماعی حاکمیت سیاسی مورد توجه قرار داد. سیاست های کنونی حاکی از نوعی خاص گرایی در همه امور است. 

 پاتوق ها نمایانگر و نماینده عمق لایه ها و فرآیندهای اجتماعی هستند. این موقعیت‌ها برساختی از سوی مردم هستند که در آن بروز فردیت قابل مشاهده است. فردیت به ظهور و بروز فرد در برابر سیستم اشاره دارد که بسترهای اجتماعی را برای آزادی در انتخاب مهیا می‌کند و امکان اعتراض، اعتصاب و جنبش‌های اجتماعی را به وجود می‌آورد. درواقع کنشی است خلاقانه که نه موقعیتی را خلق می‌کند که بتوان آن را جرم‌انگاری کرد و با آن برخورد پلیسی داشت و نه تهی از هر گونه تفکر و اندیشه‌ای است.

تداوم آگاهی در بستر تجربه‌های جمعی

آیا ناجنبش ها و از جمله شکل گیری رفتارهای جمعی و فردی در پاتوق ها، امکان دارد به یک نقطه عطف برگشت ناپذیر در حافظه جمعی تبدیل بشوند؟ 

 ناجنبش ها و جنبش های مبتنی بر زندگی گرایی، زمانی خطرناک می شوند که جرم انگاری شوند. البته صاحبان اندیشه به این امر باور دارند که شکل‌گیری چنین فضاها و موقعیت‌هایی صرفا مبتنی بر یک اراده از قبل برنامه ریزی شده نیست. بلکه به طور خودبه خودی، افراد در پاتوق ها همدیگر را پیدا می کنند. ممکن است آغاز هر پدیده‌ای مانند بسیاری از مطالبه‌گری‌ها در جامعه‌ی ایران بر هیجان جمعی و دیگر نیازها استوار باشد، اما تداوم این مسیر به سازمان‌یافتگی مردم در استفاده از موقعیت‌های موجود منجر می‌شود. زیرا آدمی در بستر موقعیت‌های اجتماعی و تجربه‌های متنوع بشری است که می‌تواند به آگاهی و زندگی بهتر در سطوح بالاتر دست یابد.

شاید بتوان با ابزارهای متفاوتی مانند محدود کردن دسترسی مردم به امکانات یا به وجود آوردن دغدغه در نیازهای بنیادی مانند معیشت برای آنان در رسیدن به آگاهی اجتماعی، موانعی ساخت و حرکت آن‌ها را کُندتر کرد. اما مسدود کردن این مسیر امری محال است. در مقابل، انسانی که تجربه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مختلفی را کسب کرده نمی‌توان به جایگاه پیشین بازگرداند و تحول رخ داده را از حافظه‌ی جمعی و تاریخی یک جامعه حذف کرد.

شاید به دلیل کاهش ارجاع تاریخی از سوی کنشگران به تجربه‌های آنان فرایند کسب آگاهی در فضای عمومی مطلوب نباشد، اما آنچه مبرهن است پرسش‌های ایجادشده در مردمی است که نسبت به بسیاری از باورهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی خود پاسخی دریافت نمی کنند یا اگر هم پاسخی دریافت می کنند، بسیار کهنه و ناکارآمد هستند و گره ای از زندگی نمی گشاند. همین را می‌توان عامل مهمی دانست که فضا را برای استقبال مردم از فضای عمومی غیرحاکمیتی به شور جمعی تبدیل می‌کند.

استحاله‌ی فضای عمومی و نهادهای مدنی

بنابراین شما معتقدید بخش مهمی از شکل گیری پاتوق ها غیر رسمی، دولتی شدن نهادها و ان جی او های دولتی هستند

بله. وقتی اجازه‌ی اظهارنظر به هیچ گروه یا سازمانی درون ساختار رسمی داده نمی‌شود و هیچ گروه یا سازمان مستقلی بدون اجازه‌ی سازمان‌های حاکمیتی نمی‌تواند ظهور کند، معنای فضای عمومی استحاله می‌شود. این خود به معنای سوق دادن جوانان و دیگر اقشار اجتماعی، به لایه های زیرین و پنهان تر است. این در حالی است که در سمن ها و نهادهای ان جی اویی، حرکت بر اساس توافق جمعی است، که برای نهاد خود در نظر گرفته اند و بر اساس آن فعالیت می کنند.

از این منظر سازمان مردم‌نهاد یا همان NGO که با مجوز سازمان‌های حاکمیتی و با بخشنامه‌های همان سازمان‌ها تأسیس شده و فعالیت می‌کنند، سپس با نظارت همین سازمان‌ها نیز به تعطیلی کشانده می‌شوند، گویای دو نکته‌ی کاملا روشن است: یکی اینکه، سازمان‌های مردم‌نهاد در ایران نه نماینده‌ی مردم، بلکه نماینده‌ی حاکمیتی هستند که مردم حتی انتخابات و صدا و سیمای آن را هم تحریم می‌کنند. 

نکته‌ی دوم و بسیار مهم، محدود شدن و تنگ‌تر شدن مداوم آستانه‌ی تحمل سازمان‌های حکومتی و دامنه‌ی آزادی‌های جامعه است. به این معنا که سازمان‌های مردم‌نهادی که با موافقت و نظارت سازمان‌های حاکمیتی فعالیت کرده‌اند، با حکم همان سازمان‌ها از دایره‌ی فعالان عرصه‌ی عمومی کنار می‌روند. این اتفاق‌ها گرایش مردم و کنشگران حوزه‌ی عمومی را به سوی بنگاه‌ها و مراکزی هدایت می‌کند که استقلال داشته باشند و بتوانند از موجودیت خود دفاع کنند.  

حذف نمادین رسمی، در کنش‌های شهری

شما می فرمایید جوانان و به طور کلی افکار عمومی در پاتوق ها، به صورت خلاقانه ای "سیاستِ معطوف به دولت"  را با "سیاستِ نادیده‌انگاری" ناکارآمد می کنند، و نوعی دیگر از فضای عمومی را می سازند. ضمن این که رادیکال هم نمی شوند. آیا جامعه می خواهد از طریق به حکومت پیامی منتقل کند؟

بله. این سوال مهمی است. در عمل جوانان در این عرصه ها دارند پیام خود را صادر می کنند. همان طور که گفتم فضاهای جدید شکل‌گرفته از یک سو فضای بروز فردیت به شمار می‌آیند، زیرا بروز فرد در برابر سیستم را نشان می‌دهند. سیستمی که به خواسته‌های مردم توجهی ندارد و مردم نیز اعتراضات خود را به صورت خیلی نرم، در قالب زندگی گرایی، می‌توانند با چنین حضوری نمایش دهند. تأکید دوباره این است که این حضور ممکن است با آگاهی همه‌ی افراد نبوده باشد، اما آغازی است برای شکل‌گیری کنشگری به شیوه‌ای خلاقانه و جدید که ممکن است مواردی شبیه آن در موقعیت‌های دیگر تکرار شود.

اما از سوی دیگر، این فضا با فضای صرف بروز فردیت نیز تفاوت اساسی دارد. زیرا مردم در فضای عمومی برای رسیدن به اهداف جمعی خود در برابر سیستم دست به کنشگری می‌زنند تا بتوانند نمایندگان خود را برای چانه‌زنی با نمایندگان دولت حمایت کنند و به منافع خود دست یابند. اما مردم با انتخاب پاتوق ها به عنوان شکل گیری فردیت و کنش های جمعی، دارند پیام می دهند که اساسا عنصری به نام سازمان‌های دولتی حذف کرده اند. با نادیده انگاشته شدن در حوزه رسمی، به این بخش مهاجرت کرده اند. این حذف عمدی یا نادیده گرفتن عنصر سیاسی و نه اجتماعی در کنش‌های جمعی مردم پیامی مهم برای گفتمان سیاسی حاکم دارد که نشان می‌دهد بسیاری از تحلیل‌های سیاسی از مردم صرفا روایتی حاکمیتی از مردم است که مورد تأیید مردم نیست. 

ناگفته نماند ریشه‌های تاریخی- اجتماعی شکل‌گیری گروه‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد به معنای واقعیِ آن در ایران ریشه در کنش‌های خودخواسته‌ی مردم داشته و پاتوق‌های اجتماعی همیشه فضایی مناسب برای اندیشه‌ها و آرای جدید بوده‌اند. در ضمن، حاکمیت‌ها نیز هیچ‌گاه اهمیت پاتوق را نادیده نمی گیرند. آنان بیشترین اطلاعات از درون جامعه را از همین پاتوق ها به دست می آورند. اما زمانی که ریزش از نهادهای ان جی اویی و ... به سوی پاتوق ها صورت می گیرد، رشد ناگهانی آن، امکان بازخوردگیری از آن را کاهش می دهد. 

۲۱۶۲۱۶

منبع: خبرآنلاین