تشیع، با اسلام تاریخ یکسان دارد. در واقع تشیع همان اسلامی است که پیامبر خدا(ص) آورده و یکی از تعالیم آن، استمرار رهبری و امامت به وسیله فردی است که از جانب خدا تعیین و به وسیله پیامبر(ص) معرفی میشود.
به گزارش شفقنا به نقل از آیت الله سبحانی ایشان در پاسخ به پرسشی درباره ی پیدایش شیعه توصیحات مبسوطی ارائه داده اند. متن پرسش و پاسخ به این شرح است:
پرسش: درباره پیدایش شیعه فرضیهها و نظریات مختلفی مطرح شده است، بفرمایید تشیع از چه زمانی پدید آمده است؟
پاسخ: معمولاً این نوع پرسشها درباره نحلههای کلامی و فرقههای مذهبی مطرح میشود که پس از رحلت پیامبر اسلام پدید آمدهاند؛ مثلاً میگویند: مذهب اشعری چگونه و از چه زمانی پدید آمده؟ در پاسخ گفته میشود: مذهب اشعری مکتبی کلامی است که ابوالحسن اشعری (260ـ324هـ) در آغاز قرن چهارم آن را پیریزی کرد. در مقابل
آن، مذهب معتزله قرار دارد که آن هم یک مذهب کلامی است و واصل بن عطا(80ـ 130هـ) شاگرد حسن بصری (م110هـ) آن را بنیان نهاد. در این موارد، میتوان برای پیدایش مذهب، تاریخ مشخصی تعیین کرد.
این گفته در خصوص مذاهب فقهی نیز صادق است. مذهب حنفی به وسیله ابوحنیفه(80ـ 150هـ) و مذهب شافعی به وسیله محمد بن ادریس شافعی(150ـ 204هـ) پدید آمد و همچنین دیگر مذاهب فقهی نیز تاریخ پیدایش مشخصی دارند. امّا تشیع یک مذهب کلامی و فقهی نیست که پس از پیدایش اسلام و درگذشت رسول خدا(ص) پدید آمده باشد.
تشیع، با اسلام تاریخ یکسان دارد. در واقع تشیع همان اسلامی است که پیامبر خدا(ص) آورده و یکی از تعالیم آن، استمرار رهبری و امامت به وسیله فردی است که از جانب خدا تعیین و به وسیله پیامبر(ص) معرفی میشود. این اصل اساسی که ضامن بقای اسلام است و هویت تشیع را تشکیل میدهد، در زمان خود رسول خدا(ص) به وسیله آن حضرت اعلام شد و گروهی از صحابه پیامبر، آن را پذیرفتند و پس از درگذشت رسول خدا(ص) بر همان پیمان باقی ماندند. اینان پیشگامان تشیع در عصر رسول خدا (ص) و پس از او بودند. امّا گروهی دیگر، این اصل را نادیده گرفته و رهبری را از آن دیگری دانستند.
تشیّع به این معنی، تاریخی جز اسلام و واقعیتی جز این آیین ندارد و این اصل؛ یعنی تعیین رهبر و امام از جانب خداوند، جزئی از تعالیم اسلام بوده و در زمان حیات پیامبر(ص) اعلام شده است.
رویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر
پیش از آن که صفحات احادیث و تاریخ را ورق بزنیم، نخست درباره شیوه حکومت اسلامی پس از رسول خدا (ص) سخن میگوییم. حاصل سخن این که آیا پیامبر اسلام (ص) برای زعامت و اداره امور کشور پس از رحلت، فردی را معین کرد، یا این که آن را به مهاجرین و انصار واگذار نمود، و به لقاء اللّه پیوست؟
محاسبات اجتماعی به روشنی ثابت میکند که پیامبر(ص) فردی را برای زعامت معین کرد و در این مورد، به امر الهی ، «حکم خداوند» را بر «انتخاب امت» ترجیح داد، زیرا به هنگام رحلت پیامبر(ص) سه دشمن قوی و نیرومند، جامعه اسلامی را تهدید میکرد. از جانب شرق مجوس آتش پرست، از جانب غرب رومیان مسیحی و در داخل، ستون پنجم نفاق که برای خود، قدرت و ریشههای اجتماعی داشت، به گواه این که آیات فراوانی درباره منافقان در سورههای مختلف نازل شده است. در چنین وضعیتی، مصلحت جامعه اسلامی ایجاب میکرد که پیامبر فردی نیرومند، عالم، آگاه، زاهد و پارسا را برای زعامت معین کند، تا پس از درگذشت او، این مسأله خاتمه یافته تلقی شود و همه نیروها تحت فرمان او برای حفظ اسلام و مقابله با مثلث پیشگفته بکوشند. در حالی که اگر در این مورد سکوت میکرد، علاوه بر سه مشکل یاد شده، مشکل دیگری به نام اختلاف در درون مسلمانان پدید میآمد و چه بسا به جنگ داخلی کشیده میشد. با توجه به این حقایق تاریخی، احتمال انتصاب بر انتخاب اولویت مییابد.
و به دیگر سخن، در شیوة حکومت، دو نظر بیش نیست، نظریه «تنصیص» و نظریه «گزینش»، آن هم به وسیلة مهاجرین و انصار. در این مورد، موضع پیامبر را از نزدیک بررسی میکنیم؛ زیرا مسأله از سه فرض بیرون نیست:
1. اصولاً پیامبر دربارة شیوة حکومت پس از خویش سخنی نگفته باشد.
2. پیامبر (ص) درباره شیوه حکومت، موضع گرفته و آن را به شورا واگذارد.
3. فرد لایقی را از میان تربیت یافتگان خود برای رهبری برگزیند.
فرضیة نخست، با کامل بودن دین و استمرار آن تا روز رستاخیز سازگاری ندارد؛ زیرا اسلام یک آیین فردی نیست و تعالیم آن منحصر به عبادات شخصی و نیایشهای فردی نمیباشد، بلکه یک دکترین جامع است که بشر را از هرگونه تقنین و تشریع بینیاز میکند و به صورت خودکفا تا پایان جهان پیش خواهد رفت. آورنده چنین آیینی نمیتواند نسبت به مسائل حکومت، که ضامن بقای دین است، سکوت اختیار کند و بی تفاوت باشد . و موضع انفعالی به خود بگیرد.
نظریة دوم تا حدی نظریة مقبولی است و آن این که پیامبر، موضع مثبت داشته و نسبت به مسائل حکومتی بیتفاوت نبوده، ولی اگر شیوه حکومت بر اساس شورا بود، باید پیامبر(ص) در کلمات خود به این امر اشاره فرموده، شرایط و ضوابط شورا را به نحو دقیق تبیین نماید و برای آموزش دادن مسلمانان، آن را در طول زندگی خود به صورتهای عملی پیاده کند تا مسلمانان پس از درگذشت او دچار حیرت و سرگردانی نشوند، در حالی که در کلمات پیامبر(ص) و احادیث و تاریخ زندگانی او، نص صریحی بر این که نظام حکومت، نظام شورایی است، دیده نمیشود، حتی بعد از خلیفه اوّل شیوة تعیین خلیفه، غالباً بر اساس شورا نبوده، بلکه با تعیین خلیفة قبلی، فردی زمام امور را به دست میگرفته است.
حکومت در اسلام، فصلی کوتاه و گذرا نیست که با یک جمله «وَأَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ»[1] پایان پذیرد، بلکه بخشهای گستردهای از احکام و امور را دربر میگیرد، که عنایت پیامبر را برای تبیین جزئیات و شرایط، میطلبد.
طبعاً نظریه سوم، بیش از دو نظریه دیگر قابل پذیرش است و اتفاقاً احادیث رسول خدا (ص) و تاریخ حیات آن حضرت به روشنی آن را ثابت میکند.
پس از یک تحلیل اجتماعی، اکنون به پاسخ پرسش از نظر حدیث و تاریخ میپردازیم.
1. شیعه در کلمات رسول خدا (ص)
نامگذاری پیروان علی(ع) به شیعه، از زمان خود پیامبر(ص) آغاز شده و روایات فراوانی حاکی از آن است که آن حضرت این نام را بر پیروان علی(ع) نهاده است. محدثان و مفسران نقل میکنند آنگاه که آیه «إِنَّ الّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّة»[2] فرود آمد، پیامبر(ص) رو به علی(ع) کرد و فرمود:
«مقصود از این عبارت، تو و شیعیانت میباشید که روز قیامت خشنود و پسندیده هستید».
در حدیث دیگر فرمود:
«تو و پیروانت مقصود هستید، وعده من و شما در روز قیامت نزد حوض کوثر است. آنگاه که امتها برای حسابرسی به آنجا میآیند، شما را فرا میخوانند در حالی که نور از چهره و پیشانی شما تابان است».
روایات مربوط به نزول این آیه در حق شیعیان علی(ع) و این که پیامبر(ص) پیروان علی(ع) را شیعه نامید، در کتابهای مختلف وارد شده است، برای نمونه به مدارک زیر مراجعه شود.[3]
بنابراین، نامگذاری پیروان علی(ع) به شیعه، از جانب رسول خدا(ص) انجام شده و این خود مبنایی در تعیین شیوه حکومت پس از پیامبر(ص) به شمار میرود.
2. امامت، همزاد نبوّت
شکی نیست که مقام امامت با مقام نبوت تفاوت دارد. پیامبر گیرندة وحی و پایهگذار دین است، در حالی که امام نه دریافت کنندة وحی است و نه پایهگذار دین، بلکه وظایفی که رسول خدا (ص) در قلمرو بیان احکام و اجرای آنها برعهده داشت، پس از وی برعهده امام میباشد. امام مرجع بیان احکام و عقاید اسلامی و مدیر امور کشور است. با توجه به این اصل و بنابر روایات، روزی که پیامبر (ص) نبوت خود را برای بنیهاشم بیان کرد، جانشینی و رهبری علی(ع) را نیز اعلام نمود و این حاکی از آن است که نبوت و امامت همزاد بوده و دارنده هر دو منصب از جانب خدا به وسیله وحی الهی معین میشوند. این مسأله در منابع تاریخی چنین آمده است:
پیامبر گرامی(ص) سه سال دعوت پنهانی داشت. آنگاه که خدا او را با آیه «وَأَنْذِرْ عَشیرتَکَ الأَقْرَبین»[4] مخاطب ساخت، او بیش از چهل تن از بستگان خود را که همگی از شخصیتهای بنیهاشم بودند، برای ضیافت ناهار دعوت کرد و پس از صرف غذا، سخنان خود را اینگونه آغاز کرد:
«هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام، خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی و رسالت خویش دعوت کنم. چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟»
آن حضرت این جمله را گفت و اندکی درنگ کرد تا ببیند کدام یک از آنان به ندای او پاسخ مثبت میدهند. در آن لحظات، سکوتی مطلق و آمیخته با بهت و تحیر بر مجلس سایه گسترده بود و همگی سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند.
ناگهان علی(ع) که سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمیکرد، سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت:
«ای پیامبر خدا، من تو را در این راه یاری میکنم». آنگاه دست خود را به سوی پیامبر(ص) دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکاری بفشارد. در این هنگام پیامبر (ص) دستور داد که علی(ع) بنشیند. بار دیگر پیامبر(ص) گفتار خود را تکرار کرد. باز علی برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر (ص) به وی دستور داد بنشیند. در مرتبة سوم نیز مانند دفعات پیشین، کسی جز علی(ع) برنخاست و تنها او بود که پشتیبانی خود را از اهداف مقدس پیامبر (ص) اعلام کرد. پیامبر (ص) در این حال دست خود را بر دست علی(ع) زد و جملة تاریخی خود را در مجلس بزرگان بنیهاشم دربارة او بیان کرد و گفت:
«هان! ای خویشان و بستگان من! علی برادر و وصی و خلیفة من در میان شماست».[5]
این حدیث به روشنی تاریخ تشیع و همزاد بودن نبوت وامامت را به معنایی که یادآور شدیم بیان میکند. البته این تنها موردی نیست که پیامبر(ص) رهبر مسلمانان پس از خود را تعیین میکند، بلکه در موارد دیگری نیز بر این مطلب تصریح فرمودند که به صورت گذرا به آنها اشاره میکنیم.
3. حدیث منزلت
حدیث منزلت از احادیث معروفی است که محدّثان و تاریخ نگاران نقل کردهاند و اجمال آن چنین است:
آنگاه که پیامبر(ص) راهی نبرد با رومیان در سرزمین تبوک گردید، علی(ع) را همراه خود نبرد؛ زیرا وجود او در مدینه برای جلوگیری از فتنهگری منافقان، لازم و ضروری بود، ولی دشمنان
به شایعهپردازی دست زدند و گفتند: روابط پیامبر(ص) با علی(ع) به تیرگی گراییده، لذا او را به همراه خود نبرده است. علی(ع) خود را به لشگرگاه اسلام رساند و این شایعه را بازگو نمود. پیامبر(ص) در پاسخ فرمود:
«آنان دروغ گفتهاند. من تو را برای حفظ خانه و خانوادهام جانشین خویش ساختهام. پس بازگرد و جانشین من در خانواده من و خانواده خودت باش. آیا خوش نداری برای من آن گونه باشی که هارون برای موسی بود، با یک تفاوت که پیامبری پس از من نیست؟»[6]
این حدیث به روشنی بیانگر آن است که علی(ع) تمام صلاحیتها و اختیارات هارون(ع) را جز نبوت دارا بوده است. یکی از مناصب هارون، وزارت او برای موسی(ع) بوده است، چنان که میفرماید:
«وَاجْعَلْ لِی وَزیراً من أَهْلِی * هارُونَ أَخی».[7]
«هارون را که از خاندان من است، وزیر من قرار ده».
استثنای نبوت در کلام رسول خدا (ص) حاکی از آن است
که کلیه مسئولیتهای هارون را علی نیز دارا بود واین جانشینی تنها به جنگ تبوک اختصاص نداشت، بلکه یک ضابطه کلی بود که جانشینی در غزوه تبوک یکی از مصادیق آن به شمار میآمد و اگر مقصود جانشینی در خصوص این سفر بود، نیازی به این ضابطه کلی و استثنای نبوت نبود.
4. حدیث غدیر
از میان دلایل فراوان که بیانگر زعامت علی(ع) پس از پیامبر(ص) است، در این بحث به سه دلیل بسنده میکنیم: حدیث«یوم الدار» در
آغاز رسالت، حدیث «منزلت» در اثنای رسالت و حدیث غدیر در اواخر عمر رسول خدا. اکنون اجمالی از تعیین جانشین در آخرین روزهای رسالت:
پیامبر اسلام(ص) در سال دهم هجرت برای انجام فریضة حج و تعلیم مناسک آن به مسلمانان، در قالب یک جمعیت ده هزار نفری حرکت کرد و در روزهای عرفه و منا سخنرانیهای جامع و ارزندهای ایراد فرمود.
مراسم حج به پایان رسید، همگان به قصد وطن، مکه را ترک کردند، چون کاروانها به نزدیک برکه آبی به نام غدیر خم رسیدند، پیک وحی فرود آمد و پیامبر (ص) را فرمان توقف داد، خدا به رسول گرامی (ص) چنین فرمان داده بود:
«یا أَیُّها الرّسول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالتهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ».[8]
«ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده، به مردم برسان و اگر چنین نکنی، رسالت خدای را به جا نیاوردهای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ میکند».
در این لحظات حساس طنین اذان سراسر بیابان را فرا گرفت، سپس پیامبر(ص) خطبهای به شرح زیر ایراد کرد:
«ستایش از آن خداست و به او ایمان داریم. از او یاری میخواهیم و بر او توکل میکنیم، و از شر خویشتن و بدی کردارهایمان به خدایی پناه میبریم که گمراهان جز او راهنمایی ندارند. خدا هر کس را راهنمایی کند، او دیگر گمراه نمیشود و گواهی میدهیم که خدایی جز او نیست و محمد (ص) بنده و فرستادة اوست.
هان! ای مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئول هستید... هان! ای مردم، هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی نیز مولا و رهبر اوست».[9]
پیامبر (ص) جملة آخر را سه بار تکرار کرد و فرمود:
«پروردگارا! هر کس علی را دوست دارد، تو او را دوست بدار و هر کس با او دشمنی کند تو با او دشمن باش. هر کس او را یاری کند، تو یاور او باش، و هر کس او را تنها گذارد، تو نیز او را تنها گذار. لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و آنها را از این امر آگاه سازند».
هنوز این اجتماع با شکوه پایان نیافته بود که فرشتة وحی فرود آمد و پیامبر گرامی (ص) را بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان به کمال رسانید.[10]
حدیث غدیر از احادیث متواتر است. کافی است که بدانیم 120 صحابی، آن را از پیامبر (ص) نقل کردهاند و از تابعان 89 نفر به نقل آن پرداختهاند و در مجموع 14 قرن، 360 تن عالم و دانشمند سنّی آن را روایت کردهاند، و اگر راویان و عالمان شیعی را به آنان ضمیمه کنیم خواهیم دید که حدیث در بالاترین حدّ تواتر قرار میگیرد.[11]
شکلگیری تشیع در پرتو این سفارشها
ما به همین سه حدیث قطعی بسنده میکنیم. این سفارشها سبب شد که در عصر رسول خدا (ص) گروهی گرد علی را بگیرند و به پیروی از او مشهور شوند. محقق معروف آقای محمد کردعلی در کتاب «خطط الشام» مینویسد:
«در زمان خود پیامبر (ص) گروهی از بزرگان صحابه به دوستی و موالات علی(ع) معروف بودند؛ مانند سلمان فارسی که میگفت: ما با پیامبر (ص) بیعت کردیم بر دو اصل: خیرخواهی برای مسلمانان و اقتدا به علی بن ابی طالب(ع) و ولایت وی. ابوسعید خدری میگوید: مردم به پنج چیز دعوت شدند ولی چهارتا را گرفتند و یکی را رها کردند. سؤال شد: آن چهار تا را که گرفتند چیست؟ گفت: نماز، زکات، روزه ماه رمضان و زیارت خانة خدا. پرسیدند: آن یکی که رها کردند کدام است؟ گفت: ولایت علی بن ابیطالب(ع). از وی سؤال شد: آیا ولایت علی همانند آن چهار مورد، لازم و واجب است؟ گفت: آری، به سان آنها لازم و واجب است. و از همین افرادند: ابوذر غفاری، عمار یاسر، حذیفة ابن یمان، ذوالشهادتین خزیمة ابن ثابت، ابوایوب انصاری، خالد بن سعید و قیس بن سعد بن عباده».[12]
شیعه در عصر رسالت
سفارشهای مؤکد پیامبر(ص) ـ که نمونههای آن را یادآور شدیم و قسمت مهم آن در کتابهای حدیث و تفسیر وارد شده است ـ سبب شد که بذر تشیع در سرزمین اسلام پاشیده شود و به تدریج رشد کند. گروهی در عصر رسالت، ولایت علی را به دل بگیرند و به عنوان شیعه علی(ع) مشهور شوند و با پایمردی تمام پیمان خود را با امام پس از عصر رسالت نیز حفظ کنند. این گروه هسته تشیع را در صدر اسلام تشکیل میدادند. سپس تشیع در طول زمان با توجه به شناختهای صحیح از مسأله امامت و جانشینی علی(ع) راه خود را باز کرد و پیوسته در حال گسترش بود.
تشیع از حجاز آغاز گردید. سرزمین حجاز زادگاه تشیع است و آنگاه که امام(ع) مقرّ خلافت را به عراق منتقل کرد، تشیع رشد بیشتری یافت و پیوسته در نقاط مختلف جهان گسترده شد.
[1] . شوری/38.
[2] . آنان که ایمان آورده و عمل نیکو انجام دادهاند، آنان بهترین مردم هستند.(بینه، 7).
[3] . الدر المنثور، ج6، ص 589; الصواعق المحرقه، ص 161; نهایه ابن اثیر، ماده قمح، ج4، ص 106; مناقب ابن مغازلی، ص 293; و غیر آن. البته سیوطی در الدرالمنثور این احادیث را از تفسیر طبری و تاریخ ابن عساکر نقل کرده است.
[4] . بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده!(شعراء، 224).
[5] . «إنّ هذا أخی ووصییّ وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا» تاریخ طبری، ج2، ص 319ـ 321، چاپ دارالمعارف مصر; تاریخ کامل ابن اثیر، ج2، ص 62ـ 36چاپ دارصادر بیروت; سیره حلبی، ج71 ص 311، چاپ البهیه در مصر; تاریخ ابن عساکر، ج1، ص 65، حدیث 139ـ 140ـ 141، چاپ بیروت، تفسیر خازن، علاء الدین شافعی، ج3، ص 371، چاپ مصر و غیره.
[6] . صحیح بخاری، (غزوه تبوک)، ج6، ص 3، چاپ 1314; صحیح مسلم، باب فضائل علی، ج7، ص 120; سنن ابن ماجه، (باب فضائل اصحاب پیامبر)، ج1، ص 55; سیره ابن هشام، ج2،
ص 519ـ 520.
[7] . طه/29ـ 30.
[8] . مائده/67.
[9] . مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌ مَوْلاهُ.
[10] . «اَلْیَوْم أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً» (مائده/3).
در این لحظه صدای تکبیر پیامبر| بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید از رسالت من و ولایت علی^ پس از من خشنود شد. پیامبر از جایگاه خود فرود آمد و یاران او گروه گروه به حضرت علی^ تبریک گفتند و او را سرور خود و سرور هر مرد و زن مؤمنی خواندند.
[11] . ترمذی، صحیح، ج5، ص 297; ابن ماجه، سنن، ج1، ص 45، حدیث 121; الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 110; احمد بن حنبل، مسند، ... حدیث 961، ج1، ص 88، ج2، ص 672; و غیره، نسائی، خصائص، ص 94، 95، 50; ابن ابی شیبه، المصنف، ج12، ص78، حدیث 12167 ، مشکاة المصابیح، ج3، ص 246; محب الدین طبری، الریاض النضرة، ج2، ص 169، چاپ خانجی، ما به همین مقدار بسنده میکنیم، کسانی که علاقمند به آگاهی از حالات راویان از صحابه و تابعان و دانشمندان باشند، میتوانند به کتابهایی که پیرامون حدیث غدیر نوشته شده مراجعه کنند. از میان آنها مطالعه دو کتاب را پیشنهاد میکنیم:
الف . عبقات الأنوار، تألیف میرحامد حسین هندى (متوفاى 1306هـ).
ب . الغدیر، تألیف محقق عالیقدر عبدالحسین امینی(1320ـ 1390هـ).
[12] . محمد کردعلی، خطط الشام، ج5، ص 251.
/6262