به گزارش خبرآنلاین، «جانستانِ کابلستان»، گزارشِ سفر به افغانستان نوشته رضا امیرخانی، از سوی انتشارات افق به سایت فروشِ کتاب آمــــازون (A Journey To Afghanistan (Janestan-e-Kabolestan رسید. روشِ فروشِ آمازون برای کتاب جانستان کابلستان، نه کتاب الکترونیک است و نه نسخه اصلی کتاب؛ آمازون برای هر مشتری، تکنسخهای از این کتاب را طبق توافق با انتشارات افق، در چاپخانههای اختصاصی در امریکا و اروپا منتشر و به سراسرِ جهان ارسال مینماید. در واقع این روش میانه، بین نسخه اصلی کتاب کاغذی و کتاب الکترونیک میتواند گامی جدید در عرصه انتشارِ بینالمللی باشد.
از آنجایی که جانستانِ کابلستان، مخاطبان ایرانی و غیرِ ایرانی فارسیزبان در خارج از مرزهای ایران دارد، آمازون میتواند محلِ مناسبی برای فروش اینترنتی تکنسخهای کتاب باشد. پیش از این نیز کتاب «سرزمین نوچ» اثر کیوان ارزاقی از سوی همین ناشر به صورت تکنسخهای در سایت آمازون قرار گرفته بود. سرزمین نوچ، روایت زندگی متفاوت یک زن و شوهر مهاجر به لس آنجلس است.
در بخشی از «جانستان کابلستان» می خوانیم: «برای کشوری که هیچ دریایی ندارد، آمودریا میشود دریا و مزار شریف هم میشود بندرگاه؛ آمودریایی که تازه شورویهای سابق کلیش را خوردهاند و بردهاند هزار کیلومتر در ترکمنستان چرخاندهاند در بزرگترین کانالِ دستسازِ بشر... رودی که از مرو به عوضِ این که مسیرِ هزاران ساله خود به سمتِ بلخ را طی کند، کج میشود به سمتِ عشقآباد...» حالا آمودریا به آمازون رسیده است!
باهم بخش هایی از این سفرنامه خواندنی را مرور می کنیم:
«تابلوی بزرگی زدهبودند روی ساختمانی قدیمی و وسیع با دیوارهای آجری که «کنسولگری جمهوری اسلامی ایران». ذوق میکنیم که بعد از چند روز نمادی از کشورمان میبینیم...
- ممکن است با جناب کنسول صحبت کنم...من رضا امیرخانی هستم، نویسنده. در دانشگاه هرات سخنرانی داشتم و حالا قرار است به دانشگاه بلخ بروم. میخواستم از جناب کنسول بپرسم که آیا میتوانند در مورد اقامت 40 ساعته خانوادهام در این شهر غریب، به من کمک کنند؟
- صحبت با دفتر جناب کنسول که مقدور نیست. اما اجازه بدهید با نفری صحبت کنید که معاون کنسول است و امور فرهنگی هم به ایشان مربوط میشود...
تلفن زنگ میخورد...
- جناب آقای امیرخانی! متاسفانه ما از صحبت شما در دانشگاه بیاطلاع بودهایم. شما از طرف وزارت ارشاد به این سفر آمدهاید؟
- خیر...
- یعنی هزینه سفرتان را کدام نهاد تقبل کرده است؟
- نهاد خانواده!
دو تایی میخندیم. میگوید: پس شرمنده...ما کاری از دستمان بر نمیآید!
خندهام میگیرد. یعنی اگر پول سفر مرا بیتالمال می داد، کاری از دستشان برمیآمد! بعد میگویم: دوست عزیز! من هم یک هموطن شما هستم، که برای کاری به هرات آمدهام، گیریم اصلا ارتباطی هم نداشته باشم با هیچ جا، حالا 40 ساعت میخواهم خانواده را تنها بگذارم. از شما راهنمایی میخواهم حتی حاضر نیستید مرا به دفترتان دعوت کنید!
- کاری از دست ما بر نمیآید...همان هتلی که هستید، حتی خوب است دیگر...هتل تجارت و نظری هم خیلی خوب است...انشاء الله مشکلی پیش نمیآید...خداحافظ!
از در کنسولگری بیرون میآییم و کالسکه لیجی را دوباره دو نفری از نیمپله رد میکنیم و گیج و منگ در خیابان به سمت هتل راه میرویم...راستی اگر من یک ایرانی بودم که پولم را زده بودند، یا پاسم را دزدیده بودند و مثلا بضاعتم نمیرسید که در هتل اتاق بگیرم، چه باید میکردم...
5شنبه روزی است که کنسولگری ایران مرا جواب کرد...روزی است که نفری در کنسولگری به من گفت که من فقط به سفر دولتیها کمک میکنم. باقی هموطنان را پشیزی هم حساب نمیکنم...روزی است که باید پاسخی بطلبیم از جماعتی که صدقه سر پول نفت من، پول نفت ما، مسئولیت گرفتهاند...»
*
«انتخاباتیات، جزوِ فصول «جانستان کابلستان» نبود. اصلا به این سفر آمده بودم برای فراموشی... اول بار که به «انتخاباتیات» به عنوان یک فصل، اندیشیدم، برمیگشت به چند ماهی بعد از سفر افغانستان؛ وقتی در چله زمستان، پشت میزِ پذیرش سفارتخانه یک کشور درجه سه اروپایی منتظر نظرِ کنسول بودم. کنسول مدتی معطلم کرد. بعد، سه صفحه پایانی پاسپورتم را جلوِ چشمم ورق زد و عذرخواهی کرد.
نفهمیدم منظورش را. پرسیدمش دلیلِ ندادن ویزا را. دوباره گذرنامهام را ورق زد و این بار چشمکی هم زد و گفت: شما باید متخصص ریاست جمهوری باشید!
متلکش را فهمیده - نفهمیده جواب ندادم. عصبانی بیرون آمدم و پاسپورت را گذاشتم توی جیب و نشستم پشت اتومبیل کرایهیی و رفتم به سمت اتواستراد جونیه، در شمال بیروت تا دست کم به کاری دیگر برسم...
در راه مدام به کنسول بد و بیراه میگفتم که به پاسپورت ایرانی من اشاره کرده بود و عذرخواهی کرده بود... یاد اشارهاش به چند صفحه پایانی افتادم. با خود گفتم نکند منظوری داشته باشد. زدم بغل، کنار اتوبان و دوباره پاسپورت را از جیب در آوردم: صفحه آخری، ویزای لبنان بود، قبلی، ویزای عراق و قبلتر، ویزای افغانستان... همه در فاصله چند ماه و در یک سال شمسی...
متخصص ریاست جمهوری؟ ایران، افغانستان، عراق، لبنان؟»
در این فصل رضا امیرخانی، افغانستان را تنها کشور باکره جهان مینامد و سعی میکند از این منظر فراسیاسی به مسئله اشغال دوباره نگاه کند. تشابهات و افتراقات ایران و افغاستان، از جمله مسائلِ طرحشده در این کتاب است. وقتی رضا امیرخانی فاصله افغانستان با ایران را از منظر اقتصادی و اجتماعی بررسی میکند و آن را در حد چند ده سال مییابد، به یکباره سعی میکند نشان دهد که به خلاف تصورِ هندسی، فاصله افغانستان با ایران، به هیچ عنوان با فاصله معکوس ایران تا افغانستان نسبتی ندارد. او فاصله ایران با افغانستان را در صورت بروز خانهجنگی و اخلال در وحدت ملی، سوگمندانه کم از پنج سال میپندارد.»
نویسنده در این کتاب، ماجراهای سفرِ خود به افغانستان را در 350 صفحه شرح داده است. هماکنون چاپ ششم این کتاب در بازارِ کتاب کشورمان موجود است. جدیدترین اثر این نویسنده نیز رمان «قیدار» است که هم اکنون جزء پرفروش ترین های بازار کتاب محسوب می شود.
ساکنان تهران برای تهیه این دو کتاب و سفارش هر محصول فرهنگی دیگر کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و سفارش خود را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.
6060