سیروس مقدم حالا آس تلویزیون ایران است به عنوان کارگردان؛ همان طور که سعید نعمتالله آس است به عنوان فیلمنامهنویس؛ و «دیوار» احتمالاً نخستین مجموعهٔ داستانی تلویزیون ایران است که به مخاطب اعلام میکند بالاخره قواعد سریالسازی به شیوه بینالمللی در این کشور درک شده است.
«دیوار» اما سریالی سفارشیست دربارهٔ عملکرد نیروی انتظامی کشور؛ با این همه آن قدر خوب شکل گرفته که توجه بیننده به این گزینه، در ردهٔ آخر اهمیت است. حالا دیگر با یقین میتوان گفت که نعمتالله درسهایاش را از سیستم سینما و تلویزیون تجاری آمریکا به خوبی آموخته و میتواند به عنوان فیلمنامهنویس هر سفارشی را بدل به اثری پربیننده و متناسب با قواعد درجه A این صنعت کند. [اگر ما در ایران نه صنعت سینما داریم نه صنعت تلویزیون، تقصیر او نیست.]
این مجموعهٔ سفارشی آن قدر خوب با قواعد، چفت شده که حتی سکانس پایانی غیرمرتبطش با قواعد روایت هم، به دلیل ریتم و تلفیق درست صحنههای مستند با کلوزآپهای چهرهٔ بازیگران، پیش از آنکه یادآور فیلمهای خبری اخبار ساعت 21 باشد، منطبق است با سکانسهای مشابهی از الگوی سینمایی و تلویزیونی مورد نظر کارگردان و نویسنده اثر.
اینها که گفته شد البته بزرگترین دستاورد این مجموعه نیست؛ بزرگترین دستاورد «دیوار» خلق احتمالاً بهترین ضد قهرمان تاریخ سینما و تلویزیون ایران است؛ ضد قهرمانی که برگرفته از الگوهای ملی ضدقهرمانهای امریکایی و فرانسوی ژانر «نوآر» نیست بلکه یک ضدقهرمان بومیست که در چارچوب ژانر هم به درستی تعریف شده است.
«جمیل» آن قدر قوی نوشته و بازی شده که در 90 درصد زمان اثر، کل اکیپ قهرمانان کار، زیر سایهٔ او تعریف میشوند. [با اینکه «دیوار» اثری به شدت متأثر از اخلاقیات ویکتوریاییست و در نهایت، سعی در حذف این ضد قهرمان در دادگاه قضاوت جمعی دارد اما شخصیت به مدد قدرت متنی و انرژی فورانزدهٔ بازیگرش، تنها نفی میشود اما حذف... نه!]
نمیدانم مهدی سلطانی چقدر فیلمهای جیمز کاگنی را دیده یا نعمتالله تا چه حد از مشتاقان این بازیگر بزرگِ اکنون دیگر فراموش شده است، اما متن و بازی به ما میگوید که «جمیل» بازآفرینی ایرانی کاگنیست. [بازیگری که چندان در انتخاب فیلمنامه و کارگردان سختگیر نبود چرا که همه چیز فیلمهایاش بود و اکثر آثارش بدون حضور او هیچ بودند. دیگر حالا نسل نو و حتی نسلی که من جزئی از آنم، بازیگری را به یاد نمیآورد که همفری بوگارت، پیش از ستاره شدناش، در بعضی از فیلمهایاش نقش سوم را داشت!]
«جمیل» در منفی بودناش دارای قدرت اخلاقیست؛ قدرتی کوبنده و متقاعدکننده؛ که پیش از آنکه یادآور شخصیت دنیرو در «هیت» مایکل مان باشد [محتملاً الگوی طرح اولیه «دیوار» از جدال دزد و پلیس این فیلم گرفته شده] متأثر است از شخصیتپردازی «در این گروه خشن» سام پکین پا. [فیلمی که خط مرزی «نوآر» و «وسترن» محسوب میشود.]
به گمانم حالا دیگر تسلط این گروه تلویزیونی بر کار در حدیست که هر کار سفارشی دیگری را هم میتوانند به اثری پرجاذبه بدل کنند. [فکر میکنید پرمخاطبترین فیلمها و مجموعههای امریکایی که شاهدش بودهاید، چیزی غیر از آثاری سفارشی اما خوشساخت بودهاند؟!]
5858