«دزد و پلیس» یک اتفاق است در تلویزیون ایران؛ نه فقط به این دلیل که جنس شوخیها یا قدرت متن یا بازیها یا شیوه راست و حسینی کارگردانی، آن را ویژه میکند بلکه به این دلیلِ فوقالعاده مهمتر که از خطوط قرمز کلی و تعریف شده در سالهای متمادی میگذرد بیآنکه آسمان به زمین برسد و جامعه متلاطم شود.
مهراب قاسمخانی پیش از این هم نشان داده بود که دستاش طلاست و میتواند هر سوژه تکراری و حتی سفارشی را به متنی پرمخاطب برای تلویزیون بدل کند اما چون در انتخاب این سوژههای تکراری هم دستاش چندان باز نبود از یک عنصر فراگیر و بینالمللی طنز نمیتوانست بهره بگیرد: هنجارشکنی اجتماعی.
در «دزد و پلیس» ما شاهد شوخی تمامعیار با پلیسایم [چیزی که نه تنها در سالهای پس از 57 خط قرمز محسوب میشد در سالهای پیش از آن هم امری محال به نظر میرسید] و البته ترسیم چهرهای پرمخاطب و انسانی [گر چه کاملاً در تضاد با معیارهای اخلاقی جامعه] از مجرمانی که در حوزه مواد مخدرِ مرگآفرین فعالاند.
شاید اگر حتی یک سال قبل کسی به فکر چنین ایدهای در سینمای ایران میافتاد [نه در تلویزیون] با مخالفت شدید و وسیع دستاندرکاران اجتماعی، انتظامی و حتی روانکاوان مواجه میشد [البته این ایده بارها در کشورهای دیگر به تلویزیون راه یافته حتی در کشورهایی با نظامهای ایدئولوژیک] و ترسی فراگیر از زیر و زبر شدن ساختارهای اجتماعی حتی به ذهن و عملکرد خانوادهها سرایت میکرد، اما حالا به نظر میرسد این ایده نیست که میتواند ساختارشکنیهای اجتماعی را به دنبال داشته باشد بلکه اجرای خامدستانه یا حرفهای اما بیتوجه به اخلاقیات حاکم بر جامعه است. تسلط نویسنده بر این «وضعیت دشوار» و هدایت درست متن در این میان، نه تنها شگفتانگیز، که به میزانی غیرقابل پیشبینی قابل تحسین است.
کلاس بالای بازیهای این مجموعه باعث نمیشود که از بازی پینگپنگی بهنام تشکر و هومن برقنورد غافل شویم. این دو بهترین بازیهای خود را بر صفحهٔ نمایشگرهای خانگی به نمایش گذاشتهاند و برخوردشان با نقش و دیالوگهاشان افزاینده بوده نه کاهنده؛ [امری که خلافاش در این سالها به امری متعارف در آثار تلویزیونی بدل شده!] که پاسخ مستقیم این عملکرد، بر سر زبان افتادن تکیهکلامهاشان در مکالمات روزمره است.
شاید اگر بخواهیم غیرمنصفانه نگاه کنیم باید بگوییم که با وجود چنین متن و بازیهایی کار سعید آقاخانی به عنوان کارگردان چندان دشوار نبوده و کار شاقی در پیش نداشته اما واقعا این چنین نیست. گرچه شیوه کارگردانی وی ساده مینماید اما بدل شدن شیوه «روایت تصویری» مجموعه از یک «هجویه ژانری» به یک «کمدی-اکشن»، محصول کار اوست؛ من که نتوانستم در متن، سرنخی برای این «تصمیم» پیدا کنم. لاجرم، باید به این نتیجه رسید که کار، کار آقاخانیست! این تصمیم، از فروغلطیدن مجموعه به «رویکردهای عوامگرایانه» پیشگیری کرده است.
5858