به گزارش خبرآنلاین، «خاطرات ایران» یکی از تازه ترین کتاب های سوره مهر این روزها مخاطبان خاص خود را پیدا کرده است؛ کتابی که مجموعه خاطرات ایران ترابی از دوران دفاع مقدس است و شرح کاملی است از زندگی این زن که اوج جوانیاش را در بیمارستانهای مناطق جنگی گذراند. بخشهای ابتدایی کتاب، شامل خاطرات دوران کودکی اوست؛ دهههای 30 تا 50 که بیشتر صرف تلاشهای او برای کسب تخصص در زمینه مامایی و کمک به زنان روستایی شد. او جزو اولین گروه پزشکی است که به مناطق جنگی اعزام می شود. شرایط سخت جنگ از ایران ترابی یک تکنیسین بیهوشی زن میسازد. ایران ترابی در اسفندماه سال 1334 در شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان به دنیا آمد. علاقه او به تحصیل باعث شد در برابر مشکلات پیش رویش بایستد و با وجود چند سال ترک تحصیل با هدف خدمت به مردم، وارد کار درمان شود. این انگیزه در دوره انقلاب و سالهای دفاع، صورت ایثارگرانه به خود گرفت. در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، ایران ترابی که حدوداً 24 ساله بود داوطلب رفتن به مناطق مورد هجوم میشود؛ روزهایی که هنوز برنامه دفاعی منسجمی برای مقابله با این حمله ددمنشانه نبوده است.
او در این کتاب از حوادثی که به چشم خود دیده، از ماجراهایی که در آنها قدم گذاشته و از چگونگی دفاع از دین و سرزمینمان برای ما سخن میگوید.
به گفته شیوا سجادی تدوینگر کتاب، شروع به کار مصاحبه و تحقیق پیرامون روایتهای ترابی به سالهای 83 و 84 برمیگردد. حدود 50 ساعت مصاحبه ضبط شده در دست بود، با این حال تا آخرین مراحل قبل از سپردن کار به دست نشر که انتخاب و گویا کردن عکسها بود، فرصت پرسش و واکاوی محفوظات ذهنی راوی از دست داده نشد تا اطلاعات تازهافزوده و مستند وی فضای روشنتری را پیشروی مخاطب بگشاید.
مصاحبه تکمیلی، ایجاد فاصله زمانی برای درگیر شدن ذهن راوی با گذشتههای به نسبت دور، مرور چندباره بر موضوعات مطرح شده و تلاش برای یافتن برخی شخصیتهای ذکر شده در حوادث، گفتگو با برخی رزمندگان و کادر درمان همدوره با ترابی و بهرهمندی از کتابهایی مانند دشت آزادگان در جنگ و کارنامه توصیفی عملیاتهای هشت سال دفاع مقدس کمک موثری در روشن شدن حوادث آن دوره بود.
کتاب حاضر در 22 فصل تنظیم شده و در صفحات پایانی شامل عکسهایی است که در واقع گزارش تصویری کوتاهی از فعالیتهای ایران ترابی در دوره جنگ به دست میدهد.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
«آن زمان برای اولین بار بود که عراق از بمب آتش زا استفاده میکرد. جنازه دو نفر را که با این بمب به شهادت رسیده بودند به سردخانه بیمارستان شوش آوردند. من دوربین داشتم و از بعضی از مجروحین و شهدا که به نظرم خیلی خاص بودند عکس میگرفتم. آقای شاهین و همکارش، تکنیسینهای بیهوشی پیش من آمدند. گفتند خانم ترابی دو تا جنازه آوردند که بمب آتشزا خوردند. این قدر که از شجاعتت میگویند، اگر جرات کردی برو از این جنازهها عکس بگیر.
- چرا خودتان نمیروید؟
- ما رفتیم دیدیم...
ساعت ده صبح دوربینم را برداشتم و به طرف سردخانه به راه افتادم. سردخانه فاصلهی زیادی تا بیمارستان نداشت، ولی نرسیده به آنجا یک دفعه دو تا سگ به طرف من حمله کردند. سگهای آن منطقه آنقدر گوشت و خون جنازهها را خورده بودند که هار شده بودند. چند متر بیشتر نمانده بود که سگها به من برسند. آقای شاهین و همکارشان که مرا تعقیب میکردند تا ببینند این کار را انجام میدهم یا نه جلو آمدند و سگها را دور کردند.
در سردخانه قفل نبود...گفته بودند جنازههای سوخته در کدام کشو هستند... کشوها را کشیدم... صورتهایشان کاملا سوخته و سیاه و سرخ شده و مثل آبله بیرون ریخته بود. چند عکس گرفتم و بیرون آمدم.»
*
در ماشین را باز کردم و بالا رفتم، تمام صندلیها را برداشته و مجروحین کف اتوبوس نشسته بودند. هنوز لباس منطقه را به تن داشتند. روی هر کدام یک پتو انداخته بودند که سرما نخورند. تمام تنشان تاول زده بود و صورتهایشان باد کرده بود طوری که چشمشان جایی را نمیدید. هیچکدام از آنها بالای 30 سال سن نداشتند. دست اولین نفر را که گرفتم تا پیادهاش کنم با صدای خفه و گرفتهای که به زحمت شنیده میشد، گفت: دست مرا نگیرید.
گفتم: باشد. من گوشه این پتو را می گیرم. شما هم گوشه پتوهای همدیگر را بگیرید و آهسته پشت سر هم بیایید.
ساکنان تهران برای تهیه این کتاب و هر محصول فرهنگی دیگر کافی است با شماره 20- 88557016 تماس بگیرند و آن را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.
6060