نمایش آثار کمجان، بیرمق و دور از انتظار در روز چهارم جشنواره همچنان ادامه داشت و انتظارها برای دیدن فیلمی که بتوان از جان و دل دوستش داشت و دلخوشِ به یاد آوردن لحظاتی از آن بود را تبدیل به آرزویی محال کردند؛ البته تا قبل از روز پنجم!
«عقاب صحرا» اولین فیلم تاریخی مهرداد خوشبخت بود که بیش از هر چیز با ساخت تلهفیلمهای حرفهای در آغاز شکلگیری این گونه آثار، شناخته شده است. انتخاب این فیلمساز برای کارگردانی چنین پروژهای که از ابتدا عنوان فاخر گرفت همان قدر غریب است که دور ماندن خوشبخت از کارگردانی تلهفیلمهای خوشساخت که در مقابل فیلمهای تلویزیونی امروزی به مفهوم واقعی کلمه فاخر و قابل تأمل بودند.
فیلم همچون همه آثار تاریخی سینمایی و تلویزیونی زندگی فردی حاشیهای را در دوران صدر اسلام پیگیری میکند تا از خلال پرداختن به این قصه - که خواه ناخواه تخیل در آن نقش مهمتری از مستندات دارد- ، به زندگی ائمه و این بار حضرت رسول (ص) بپردازد.
اما پررنگ شدن تخیل در درامپردازی و محدود کردن مبارزه کفار و مسلمانان به کشمکش میان دو رقیب عشقی و زنی تازهمسلمان که به شکلی تخت پیش میرود باعث شده فیلم بیش از آنکه متکی بر خوانشی تأثیرگذار و احتمالاً جدید از روایتهای آشنای مذهبی باشد، بر اتفاقها و حوادث بیرونی، حضور بازیگرانی نه چندان تاریخی و ... متکی باشد.
«اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» نخستین فیلم نرگس آبیار به دلمشغولیهای روزمره یک زن باردار میپردازد که میتوانست امتیاز فیلم در کنار نگاه زنانهاش باشد. ولی وقتی روزمرگی و جزئینگری به پیش پاافتادگی تبدیل شده و در اجرا و کارگردانی هم تلاشی برای اهمیت پیدا کردن این دغدغهها نشده، فیلم امتیاز اولیه خود را هم از دست میدهد.
شخصیت اصلی زنی است که بیشتر به بیخیالی و بیعاری پهلو میزند تا صبور و انعطافپذیر و مسیر بیجهت پیچیده شدهی مرارتهای روزمره او بیش از آنکه مخاطب را متوجه جبر شرایط و ناچاری او کند، انفعال و بیفکری زن را برجسته میکند.
خریدن بشقاب شکسته همسایه هم میتواند دراماتیک باشد به شرطیکه ابتدا تعبیرمان را از درام مشخص کرده و آنوقت این مسیر را طراحی کنیم. اگر قرار است این زن مشابه نمونههای خوب فیلمهای این چنین یک سیر درونی را برای خودشناسی طی کند که در انتها از تماشای بادبادکبازی و پرواز هواپیما اشکش از موقعیت رقتبار خودش دربیاید، این درام درونی باید در باقی لحظات فیلم هم حضورش احساس شود.
نه اینکه در کلیت فیلم برای ایجاد تعلیق از مولفه کلیشهای و بیرونی مثل دزدی در دستشویی بازار و ... استفاده کنیم و بعد انتظار رسوب حس و حال درونی زن و نزدیک شدن مخاطب به او را در فینال داشته باشیم.
«قاعده تصادف» دومین فیلم بهنام بهزادی است که لزومی هم ندارد یادآور فیلم دوستداشتنی قبلیاش باشد. با تلاش برای سرکوب این حس هم، فیلم جدید این فیلمساز نمیتواند به انتظار پاسخ دهد و این وجه بیش از هر چیز از قصه و فیلمنامه میآید تا اجرای گرم و نسبتاً بینقص او از سکانسها.
فیلم قصه کمجان و کمرمقی دارد که نمیتواند تمی را که در زیرلایههای کار قرار گرفته به خوبی بشکافد و به همین دلیل دنیای محدود و کوچکی که ساخته میشود اهمیت حیاتی برای پیگیری ایجاد نمیکند هرچند کنجکاوی برانگیز است.
بخصوص که در جرقه اصلی ماجرا یعنی رابطه شهرزاد و پدرش علامت سوالهایی وجود دارد که این سیر را غیر منطقی جلوه میدهد مثل تغییر ناگهانی رفتار پدر که از یک تعامل دوستانه و منطقی که حتی گذشته رابطه آنها را نیز به واسطه دیالوگها ترسیم میکند، کار به برخورد فیزیکی میکشد.
فیلم از وجه شخصیتپردازی، طراحی روابط و بخصوص اجرایی دقیق از وجه کارگردانی سکانس پلانهای متعددی که در قصه هست، موفق عمل میکند اما همچنان مخاطب را در انتظار یک موج حیاتی گرم و برانگیزاننده نگه میدارد که در انتها هم تصمیم تأثیرگذار و نمادین گروه برای نرفتن به سفر نمیتواند جوابگوی آن باشد.
5858