سحر عصرآزاد

نمایش‌های روز هفتم جشنواره با انتظارهای برآورده نشده از دو فیلمساز صاحب سبک و یک فیلم تأمل‌برانگیز از کارگردانی تازه‌کار ادامه پیدا کرد.

«چه خوبه که برگشتی» در راستای فیلم‌های دوره فرود داریوش مهرجویی نتوانست مخاطبان و علاقه‌مندان این فیلمساز برجسته را که آثاری نمونه‌وار به سینمای ایران هدیه کرده، راضی کند.

هرچند فیلم همچنان در فضای سرخوشانه و خاص مورد علاقه‌ دوران اخیر مهرجویی می‌گذرد که به شکلی تأثیرگذار و ملموس در «میهمان مامان» به آن پرداخته شده اما روایت خطی که قرار است به این حس و حال و آدم‌ها در کنار هم معنی و مفهوم بدهد، مخدوش است.

با اینکه فیلمنامه بر اساس قصه‌ای از گلی ترقی که اقتباسی است از نیکلای گوگول به نگارش درآمده اما همچنان قصه دو دوست که با بازگشت یکی از آن‌ها از سفر آغاز می‌شود و پیدا شدن یک زن جوان و یک شیء عجیب آنها را به تقابل وامی‌دارد، حفره‌های منطقی دارد که با منطقی سرخوشانه هم پر شدنی نیست.

زوج ناهمگون فیلم هم خود حکایتی دیگر است که تلاش ناموفق برای تغییر فیزیک و سن و سال حامد بهداد یکی از مشکلات ملموس نبودن آن‌هاست، اما فیلم یک رضا عطاران سمپاتیک دارد که به نظر می‌آید در زندگی عادی‌اش هم همین قدر مطبوع و خوشایند باشد و لازم نیست در روند چنین قصه غریبی قرار بگیرد تا از معدود نقاط قوت کار باشد.

قطعا هر فیلمسازی این حق را دارد که در دوران مختلف کاری آثار مختلفی بسازد و کارنامه‌اش را رنگین و واجد نقاط اوج و فرود کند، اما قطعا علاقمندان به این فیلمساز هم اجباری برای دیدن همه این نقاط فرود که خاطره خوش فیلم‌های نمونه‌وار او را در ذهنشان کمرنگ می‌کند، ندارند.

«دهلیز» نخستین تجربه بهروز شعیبی است که پیش از این نقش‌آفرینی‌هایی قابل‌قبول در «طلا و مس» داشته و فیلم تلویزیونی هم ساخته است. فیلم با توجه به قصه تلخی که دارد و در مقطع کنونی ماجرای قصاص و گرفتن رضایت از اولیای دم در حال بدل شدن به یک کلیشه است، می‌تواند با تمهیداتی این قصه و موقعیت تلخ را تعدیل و نو کند.

5 سال زندانی بودن مردی که به خاطر جای پارک مرتکب قتل شده و همسرش در تلاش برای راضی کردن اولیای دم است، با طراحی قصه‌ای از روابط درونی این خانواده به گونه‌ای احیا شده که درام اصلی در رابطه بین پسربچه کوچک این خانواده و پدرش می‌گذرد.

پسربچه‌ای که با باور پدر نداشتن بعد از 5 سال متوجه می‌شود که پدرش در زندان است ولی پسر پذیرای او نیست. همین تمرکز بر چرایی‌ها و گره‌هایی که در رابطه پسر و پدر ایجاد شده، روند چنین قصه آشنایی را متفاوت می‌کند. بخصوص که شخصیت خاص پسربچه با بازی خوب او تصویری تازه از این رابطه می‌سازد.

پایان فیلم هم از هوشمندی‌های خاص نویسنده و کارگردان برای فرار از پایان‌های تلخ و باز است که هر چند هیچ چیز قطعیت پیدا نمی‌کند اما نوع چینش موقعیت پایانی و نفس حضور پسربچه که از ابتدا این موقعیت آشنا را متفاوت کرده، در رسیدن به رگه‌های خوشایند امیدی که در آن موج می‌زند مهمترین نقش را دارد.

«دربند» جدیدترین فیلم پرویز شهبازی قصه دختر شهرستانی است که با قبول شدن در دانشگاهی در تهران وارد روابط و مسائلی می‌شود که با وجود تلاش او برای بسامان کردن شرایط، دختر را به قعر سقوط می‌کشاند.

فیلم علیرغم تلاش برای رسیدن به رئالیسمی باورپذیر همچنان از حفره‌های منطقی رنج می‌برد که درهم پیچیده شدن تدریجی کلاف سردرگم شرایط را غیر قابل باور جلوه می‌دهد. 

به همین ترتیب تلخی بی‌پایانی که فیلم در آن غرق شده بیش از آنکه برآمده از شرایط و رئالیسم موجود باشد حضور نویسنده و کارگردان را در سمت و سو دادن به این مسیر بیش از پیش نمایان می‌کند که حس خوشایندی ندارد و به باورپذیری کار لطمه می‌زند.

در کنار وجوه مختلف فیلم که نیاز به تحلیل و بررسی دارد باید به بازی خوب دختر جوانی اشاره کرد که برای اولین بار مقابل دوربین شهبازی قرار گرفته و با وجود علامت‌سوال‌هایی که در طراحی کنش و واکنش‌هایش وجود دارد، حضوری گرم از خود ثبت می‌کند.
 

5858

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 275622

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 13 =