روزهای پایانی جشنواره همچنان با فیلمهای متوسط و گاه دور از انتظار در گونههای مختلف می گذرد تا دیگر به دنبال شگفتی و شگفتیسازی نباشیم نه از فیلمسازان باتجربه نه از فیلمسازان جوان تجربهگرا.
در این میان از دست رفتن فرصت تماشای «جیببر خیابان جنوبی»؛ فیلم جدید سیاوش اسعدی که پس از «حوالی اتوبان» انتظار خاصی از او میرفت، مانع از پرداختن به این فیلم شد.
«فرزند چهارم» ساخته وحید موسائیان به حضور یک گروه امدادرسان ایرانی در ناآرامیهای کشور سومالی میپردازد. فیلمی که پس از «گلچهره» و فضا و روابط گرم و باورپذیری که بر آن حاکم بود انتظار خاصی برای تماشای یک فیلم تأثیرگذار ایجاد میکرد.
اما فیلم با وجود حضور بازیگران حرفهای مثل مهدی هاشمی، مهتاب کرامتی و ... نمیتواند روابط و مناسبات آدمهای قصه را گرم و ملموس کند و حس و حال کاراکترها در لحظهها و موقعیتهای مختلف و بحرانزده فیلم مجزا و پراکنده است.
در واقع نمایش تصویری از مصائب و بدبختیهای مردم این کشور درگیر بحرانهای داخلی بر بستر قصه حضور یک گروه امدادرسان ایرانی، هرچند برآمده از واقعیتهایی است که مردم هر لحظه با آن دست به گریبان هستند اما حس و حال پیوسته و تأثیرگذاری ندارد. همانطور که درام کمرنگی که در روابط کاراکترهای محوری طراحی شده توان اداره یک فیلم بلند سینمایی را ندارد.
«سر به مهر» اولین فیلم بلند سینمایی هادی مقدمدوست پس از نگارش فیلمنامههای سینمایی و تلویزیونی با همکاری حمید نعمتالله و ساخت تلهفیلم است.
فیلم به مقطعی کوتاه از زندگی دختر جوانی میپردازد که درگیر بحرانهای درونی و بیرونی است و برای رها شدن از تنهایی و بیسر و سامانی با خدا قرار نماز خواندن میگذارد اما خجالت میکشد این قرار را علنی کند و جلوی کسی نماز بخواند.
اینکه چرا دختر در بحرانی که میتواند برای همه ما در هر مقطعی از زندگی اتفاق بیفتد به فکر چنین کاری میافتد و نماز خواندن را بر نذر، روزه، دعا و ... که میتواند مابه ازاءهای دیگر چنین قرارهایی در اوج طوفان باشند، نکتهای کلیدی است که فیلم باید بتواند به آن پاسخ دهد و چنین رویکردی را باورپذیر کند.
بخصوص که همین آداب خاص نماز خواندن - به واسطه اینکه دختر میخواهد پنهانکاری کند- ، است که او را دچار فراز و نشیبهایی میکند که سازنده گره و پیچهایی در مسیر داستان است. فیلم با تکیه بر کدهایی مسیر رسیدن به این قرار و انتخاب را به درستی میچیند اما چون این نشانهها برای مستقیم و شعاری نشدن کوتاه و گذرا هستند، چهبسا نیاز به تأمل بیشتری بر این بخش ماجرا بود چرا که منطق داستانی بر اساس آن استوار است.
فیلم در خلق و پرداخت شخصیتی نسبتاً متفاوت از دختری جوان که دچار عدم اعتماد به نفس است و مثل همه ما ترسهایی دارد و در عین حال نیازهای عادی برای بهرهمند شدن از زندگی، موفق عمل میکند.
بخصوص تکیه بر تمهید وبلاگنویسی این امکان را به نویسنده داده که به بخشهای درونیتری از کاراکتر سرک بکشد و مخاطب را نیز به او نزدیک کند. اما همین تمهید با استفاده زیاد و حاکمیت در طول فیلم به تدریج به ملالت نزدیک میشود که ایکاش راهکاری برای آن سنجیده میشد.
فینال فیلم سنجیدهترین پایانی است که میتوانست برای چنین قصهای طراحی شود بخصوص که با وجود درگیر بودن قهرمان با مسئله نماز - که قابلیت شعاری شدن در نمایش این عبادت را دارد-، برای اولین بار دختر را در حال اقامه و خواندن نماز نشان میدهد که نه در خانه و فرودگاه و مسجد و مدرسه بین راه بلکه در نمازخانه یک سینماست با آوای موسیقی که این موقعیت را چندوجهی میکند.
5858
نظر شما