روز پنجم جشنواره همراه بود با یک فیلم دلگرمکننده که خستگی و بیحاصلی روزهای قبل را با داستان تلخ و زهرخندی که بر لب جاری کرد، شست و همراه خود برد.
«حوض نقاشی» ششمین فیلم مازیار میری و نخستین همکاری او با تهیهکننده صاحبسبک سینما؛ منوچهر محمدی است. طرح اولیه فیلمنامه همچون بیشتر آثار این تهیهکننده دغدغه او بوده که با قلم حامد محمدی تبدیل به یک ملودرام خوشساخت و تأثیرگذار شده است.
فیلم همچون «طلا و مس» به مقطعی بحرانی از زندگی یک زوج میپردازد که این بار بیماری آنها باعث ایجاد چالشهایی در رابطه با فرزندشان میشود. این خلاصه یکخطی بر بستری از شرایط امروز اجتماع و مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم جاری شده به گونهای که میتواند شناسنامهای از امروز و روابط و مناسبات مردم در سال 91 باشد.
با ارائه چنین بستر شناسنامهداری است که پرداختن به مشکلاتی که این زوج به شکل ذاتی و البته برآمده از شرایط جامعه دچارش هستند، با یک خانواده معمولی قرینهپردازی میشود. دو مرد از دو خانواده که هر دو به دلیل بحران اقتصادی شغل خود را از دست دادهاند و هر یک با روش خود سعی میکنند شرایط را دور بزنند؛ یکی با به آب و آتش زدن برای یافتن کاری دیگر و دیگری با فرو رفتن در خود.
در کنار این وجه که فیلم را واجد روح زمان خود میکند و قصه گرم و آرام زندگی این زوج بیمار با کودکی که دیگر به دلخوشیهای کوچک راضی نیست و کمبودهایش را در دل خانوادهای دیگر جستجو میکند، تلاش شده با وجود ملودرام بودن بطن موقعیت، مخاطب به واسطه دنیای کودک و نیازهایش به شکل منطقی به او هم حق بدهد و به همین دلیل همراهیاش با کلیت قصه و فیلم از سر محق بودن همه آدمها در شرایطشان و رسوب این حس در درونش باشد نه صرفاً احساساتزدگی.
این وجه حتی در نقد ظریفی که از شرایط اجتماعی میشود نیز وجود دارد و درحالیکه اخراج کارگران کارخانه داروسازی به تصویر درمیآید، عواقب آن در زندگی این زوج بیمار دنبال میشود. باز هم غرغر مستقیمی در کار نیست مگر جایی که رضا (شهاب حسینی) مقابل بقالی نشسته و از بدی ترحیم (نه تحریم) مینالد و به بالا رفتن نرخ شیر اشاره میکند.
این نقد وقتی از زبان چنین شخصیتی با نوع خاص بیانش جاری میشود و بعد از آن هم شاهد تلاش مرد برای پیدا کردن کار هستیم حتی با موتوری که نمی تواند آن را براند، نه تنها وجه شعاری و مستقیم آن تقلیل پیدا میکند بلکه به شکلی درونیتر، شوهر خانم ناظم و بسیاری از ما که ناخواسته تسلیم شرایط بحران شده و دست از امید برداشتهایم، مورد خطاب قرار میگیریم.
انتخاب جسورانه دو بازیگر برای ایفای نقش زوج بیمار فیلم و نقشآفرینی هنرمندانه شهاب حسینی و نگار جواهریان در این دو نقش یکی دیگر از ویژگیهای برجسته فیلم است که در کنار بازی گرم و روان فرشته صدرعرفایی و کودک خردسال فیلم، ترکیبی خوشایند را برای همراه شدن مخاطب با فیلم شکل میدهند.
«خاکستر و برف» نخستین فیلم روحالله سهرابی بیش از هر چیز یادآور یکخطی تکاندهنده فیلم «بوسیدن روی ماه» است. بازگشت پیکر یک شهید مفقودالاثر پس از سالیان و پیامدهای این خبر بر مادر و اطرافیان او.
هرچقدر در فیلم همایون اسعدیان این یکخطی و طرح مسئله به شکل درونی و غیر مستقیم بیان شده و عواقب این بازگشت بر مادرها و سپس اطرافیان برجسته شده، در فیلم سهرابی از ابتدا تا انتها آدمها در حال فریاد زدن، شعار دادن و توضیح و تفسیر این اتفاق هستند و همه حسهای درونی و تأثیرگذار تبدیل به واکنشها و حرفهای مستقیم و شعارزدهای شده که مرتب تکرار میشوند بدون آنکه بتوانند تأثیرگذاری این موقعیت تکاندهنده را به مخاطب انتقال بدهند.
5858