یک کارشناس خاورمیانه میگوید: در زمان جنگ ایران-عراق اسرایی داشتیم که از ملت های مختلف عربی برای شرکت در جنگ علیه ایران آمده بودند و مصریها نیز در میان آنها بودند.

زهرا خدایی


مرسی چند روزی است که رابطۀ کشورش با سوریه را قطع کرده است. دمشق نیز در واکنش به این اقدام در نامه‌ای به شورای امنیت، قاهره را به دست داشتن در کشتار مردم در سوریه متهم کرده است. مصر در کنار بسیاری دیگر از کشورها از آغاز بحران سوریه، شاهد اعزام گروههای تندروی سلفی با حکم جهادی علمای سنی بوده است.
وزارت خارجه سوریه نیز اعلام کرده است که دعوت اتحادیه جهانی علمای مسلمین مصر در نشست اخیر قاهره مبنی بر "لزوم رفتن مسلمانان به جهاد در سوریه" و صدور مجوز از سوی دولت مصر برای مفتی‌های این کشور جهت صدور فتوی و اظهارات تحریک آمیز در زمینه انجام اقدامات تروریستی و کشتار مردم سوریه، در حقیقت دلیلی محکم بر این است که دولت قاهره در جنایت‌های تروریستی و ریختن خون مرم سوریه شریک است.
خبرگزاری خبرآنلاین در گفتگویی با جعفر قنادباشی، نقش فتاوی سلفی در اعزام گروههای تندروی سلفی در سوریه را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه می‌خوانید.
دمشق ادعا کرده که قاهره در کشتار مردم سوریه دست دارد. این مسئله تا چه میزان صحت دارد؟
آنچه مسلم است اینکه زمانی که تبلیغات سلفی در ملت بزرگی مثل مصر که 82 میلیون جمعیت دارد، تزریق و پمپاژ میشود و اینگونه وانمود میشود که برادران آنها در سوریه تنها هستند و آنها باید به کمک مخالفان مسلح بروند، طبیعتاً بخشی از مردم نمیتوانند نسبت به این مسئله بی تفاوت باشد و از این رو با امکاناتی که از سوی کشورهای غربی تأمین میشود برای مبارزه به سوریه میروند.
به یاد داریم صدام حسین در جریان جنگ ایران و عراق توانسته بود بخشی از مردم مصر، سومالی، سودان، یمن و اردن را علیه ایران بسیج کند با این عنوان که ایرانیها مسلمان نیستند و اعراب باید به کمک صدام حسین به عنوان سردار قادسیه بشتابند. به رغم اینکه صدام حسین لائیک بود و منتخب مردم عراق نبود ولیکن تبلیغات وی در ملل مسلمان اثر گذاشت. ما در زمان جنگ ایران-عراق اسرایی داشتیم که از ملت های مختلف عربی برای شرکت در جنگ علیه ایران آمده بودند و مصریها نیز در میان آنها بودند.
هم اکنون اتفاقی که رخ اینست که علمای سلفی به طور بسیار گسترده‌ای تبلیغات وسیعی را صورت دادند با این مضمون که باید علیه دولت سوریه به نفع مردم جهاد کرد. این فتواها در ملت مصر اثر می گذارد و به تبلیغات صدام حسین شبیه است. غرب در این مسیر امکانات لازم برای ارسال آنها را فراهم آورده و ترکیه نیز آموزش‌های لازم را به آنها می‌دهد.
لذا می‌توان به یقین به این مسئله باور داشت که افرادی از مصر به سوریه می‌روند؛ کمااینکه از یمن، تونس و لیبی نیز برای مبارزه با سوریه می‌روند. تونسی ها اخیراً متوجه این مسئله شده اند و با درک اینکه این مسئله چه تبعاتی می‌تواند برای خود تونس داشته باشد، مانع از عزیمت نیروهای افراطی به سوریه می‌شوند.
چرا در این مقطع علمای سلفی و صاحبان فتاوی از جمله آقای قرضاوی فتواهای جهاد را صادر می‌کنند؟
واقعیت اینست گروههایی که به فتواهای این عالمان به سوریه رفته اند همگی شکست خورده‌اند، از این رو آنها احساس می کنند که دست شان خالی شده و همۀ وعده هایی که به گروههای اعزامی(اعم از لیبیایی، افغانی و یمنی) داده بودند نه تنها محقق نشده بلکه آنها یا دستگیر و یا کشته شده اند.
آنها در یک دوره می بینند که استراتژی غلطی را انتخاب کرده بودند و دست شان خالی است و هیچ برگ برنده ای برای مذاکره با سوریه در شرایط حاضر در اختیار ندارند کمااینکه گروههایی که در سطح میدانی بودند، هم اکنون در منفعل ترین شرایط ممکن قرار دارند و حتی پشتیابان آنها نیز دچار انفعال هستند. در ترکیه ناآرامی‌های داخلی و در قطر درگیری‌ههای خانوادگی موضع بازیگران را تحت تأثیر قرار داده است. لذا در حال حاضر علما پیش افتادند. البته این پیش افتادن علما لزوماً از جانب خودِ آنها نیست باید ریشه های این پیش افتادن را در دو جا جستجو کرد: در تل آویو و لندن.
افرادی که مرسی را در این مسیر قرار دادند و وی را به قطع رابطه کشاندند، متأثر از این مسئله بود که در سوریه 2 اتفاق رخ داد:
سوریه موفق شد همۀ گروهها را عقب بزند و دوم اینکه دمشق وعده داد که طبق الگوی آزادی جنوب لبنان، جولان را آزاد خواهد کرد. این مسئله برای اسراییلی‌ها بسیار سنگین بود. اسراییل همواره منتظر شکست سوریه و تضعیف مقاومت بوده اما نتیجه برعکس چیزی شد که اسراییلی‌ها منتظر آن بودند.
همانطور که می دانید بلندی‌های جولان پس از فلسطین، طبق قوانین سازمان ملل تنها بخش اشغالی جهان است. بخش مهمی از خاک سوریه که در سال 1967 توسط اسراییلی‌ها اشغال شد و هنوز هم پس داده نشده است. هم اکنون با همکاری‌هایی که میان حزب الله و سوریه اتفاق افتاد آنها درصدند که این حرکت مشروع و تاریخی که مورد تأیید همۀ جهان است یعنی آزادسازی جولان را عملی کنند. لذا مشاهده می کنید که جبهۀ مخالف به آخرین تیرهای ترکش خود متوسل شده اند.
طبق اطلاعات موجود سرویس‌های جاسوسی انگلیسی و آمریکایی در منطقه راه افتاده اند و علمایی که اکثراً مواجب بگیر دربارهای سعودی و قطر هستند را فعال کردند. علمایی که در دربارها بزرگ شده اند، مواجب شان از دربارها می رسد، مکان ها و نشست های آنها در هتل های گرانقیمت برگزار می شود از جمله قرضاوی و دیگران. جالب است بدانید فرزند امیرقطر، فرزند امیر بحرین همۀ اینها تحصیل کردۀ دانشکدۀ سلطنتی انگلستان هستند و در آنجا درس خوانده اند و بدون در نظرگرفتن شرایط منطقه‌ای هم جهت با سیاست های انگلستان حرکت می کنند، لذا آخرین تیر ترکش این جبهه متوسل به تیر خطرناک جهاد است. جهادی که در آن همۀ ملت های عرب برای مبارزه فراخوانده می شود، در حالیکه با گذشت 2 سال و با اعزام حجم وسیعی از نیروها هنوز این جبهه به موفقیتی دست نیافته است.
رهبر سلفی‌ها در کویت و اردن عملاً در کویت و اردن می گویند جنگ علیه حزب الله در اولویت جهان اسلام است؛ این به کارگیری آخرین تیر ترکشی است که انگلستان و تل آویو در خدمت دارند بعد از موفقیتی که سوریه در القصیر بدست آورد و همۀ امیدهای میدانی آنها را از میان برد.
تصمیم مرسی در قطع روابط دپیلماتیک با سوریه آیا میتواند تأمین کنندۀ منافع مصر باشد؟
واقعیت اینست که در یک فضای ویژه‌ای مرسی این تصمیم را گرفت و متعاقب دو نشست رسمی پی در پی در قاهره راجع به مسائل منطقه و دیگری جلسۀ علمای سلفی که این دو فضای موجود را علیه سوریه سنگین تر کردند و آقای مرسی ناگزیر شد برخلاف خط مشی چنین تصمیمی را بگیرد.
اگر به یک ماه گذشته رجوع کنیم می بینیم که آقای مرسی با فرستادن کارداری به سوریه، سفارتخانۀ مصر در دمشق را در سوریه را فعال میکند و حتی در این مسیر مورد اعتراض بسیاری قرار میگیرد. اما مرسی تأکید میکند که مصر باید روابطش را با سوریه روابط خوبی باشد. اما دقیقا طی یک ماه اخیر این تصمیم متضاد با تصمیم قبلی و حتی متضاد با خط مشی او بود که قبل از این راجع به عدم خشونت در سوریه سخن میگفت. این مسئله نشان دهندۀ تأثیر عواملی است که باید در آن نقش گروههای سلفی و وهابی را درنظر گرفت.
آیا می‌توان گفت که در این مقطع میان منافع مصر و اسراییل بر سر سوریه همسویی منافع پیش آمده است؟
طبیعتاً این مسئله برخلاف منافع مصر خواهد بود، چون نشاندهندۀ اینست که مصر راهی را میرود که اسراییل خواهان آنست. استراتژی مصریها همواره علیه رژیم صهیونیستی و غصب سرزمین فلسطین بوده است. در واقع نیمی از دلایل انقلاب مصر مماشات بر همراهی مبارک با اسراییل بود که مردم به به این مسئله معترض بودند. اینکه مرسی برخلاف خواست ملی حرکت میکند طبیعتاً برخلاف منافع دولت مصر است.
هزینه-فرصتهای این تصمیم برای منافع ملی مصر چیست؟
این تصمیم هم جهت با منافع استعمار است. در واقع این تصمیمی بود که غرب خواهان آن بود. اقدام مرسی مورد تأئید لندن، واشنگتن و پاریس است. این یعنی همسویی با غرب و در کشورهای جهان سوم هرگونه همکاری با این محور برخلاف مردم مسلمانی است که به چشم خود شاهد بودند که استبداد 30 ساله ای که بر مصر حکمفرما بود، مورد حمایت همین غربی ها بود.
البته به دلایل دیگری نیز برخلاف منافع مصر است. این تصمیم برخلاف واقعیات داخلی سوریه است. داخل سوریه بعد از آزادسازی القُصیر، طرفداران بشار اسد یقین بیشتری یافتند و تردیدهایی که نسبت به اهداف بشار اسد وجود داشت، در اینجا بیشتر از میان رفت. برعکس گروههای سلفی و تندرو هیچیک از اقشار و گروههای داخلی سوریه را نمایندگی نمیکنند.
یعنی اگر مرسی بگوید که طرفدار مخالفان است، باید از ایشان پرسید که گروههای معارض کدام بخش از مردم سوریه را نمایندگی میکنند. مسیحیان، کردها، سنیها؟ آن چیزی که هم اکنون به عنوان گروههای معارض در سطح عملی شناخته میشوند گروههایی هستند که از خارج و از کشورهای مختلف آمدهاند و افرادی که آنها را نمایندگی میکنند گروههای سیاسی هستند که در پایتختهای مختلف غربی و یا خارج از کشور(در ترکیه و یا مصر) نشسته اند. تصمیم مرسی با توجه به این واقعیات تصمیم درستی نیست.
آینده را چگونه پیش بینی می کنید؟
حیات سیاسی آقای مرسی به وضعیت داخل مصر بستگی دارد. از یک طرف گروههای جدید با برگزاری تظاهرات هایی مرسی را تحت فشار قرار داده اند؛ از جمله گروه 6 آوریل و گروه تمرد.
از طرف دیگر گروه سنتی و کلاسیک جبهۀ نجات علیه مرسی به پا خاسته اند و دور تازه ای از ناآرامی‌ها در شهرهای مختلف را آغاز کرده اند. آنها این هجمه را آغاز کردند تا امتیاز بزرگ را از آقای مرسی گرفتند که وارد عرصۀ مخالفت با سوریه درآید؛ تصمیمی که واقعاً به شدت مخالف منافع مصری است و هم اکنون حیاتش در مخالفت با استعمار غرب است.
5252

منبع: خبرآنلاین