«پادشاه نمی تواند حکم رانی کند الا با سربازش»، «قلب سلطه همان قدرتی است که می تواند مجازات و اجرا کند»، در سایه این مقولات است که دیگران به سلطه تمکین می کنند، یک سال بعد از گذشت محمد مرسی در قدرت چه کسی به او تمکین می کند؟ موقعیتش از سربازانش کجاست؟ منظور از سرباز در این جا سربازان امنیت داخلی و ارتش است، مواضع هر دوی آنها همچنان مشوش و غامض است و هیچ موضع روشنی در برابر حکومت ندارند.
در همه حکومت های دموکراتیک سربازان از قانون پشتیبانی کرده اند، پشتیبانی از آن چه ملت انتخاب کرده است، برای همین آنها نیز باید از انتخاب ملت حمایت کنند اما سربازان در این جا می گویند که آنها به نفع مردم بی طرف هستند، در حالی که نمی دانیم منظور کدام ملت است چرا که ملت در حال حاضر به دو بخش حامیان دولت قانونی و مخالفان آن که می خواهند این حکومت را سرنگون کنند و عده ای که میان قانون و دشمنان آن ایستاده اند، تقسیم شده است. البته آنها در نهایت به سمت پیروز متمایل خواهند شد، شاید هم می خواهند خود را برای بازپس گرفتن قدرتی که ملت از آنها بعد از شست سال کنترلشان بر آن گرفتند، آماده کنند، از این جا است که می توانیم بگوییم که سربازانی که باید از عملکرد رئیس جمهور حمایت کنند، وجود ندارند.
در این میان نکته مهمی وجود دارد که نمی توان از آن غافل بود و آن فرهنگ این سربازها در طول شست سالی که جنگ با اخوان المسلمین و هر حرکت اسلامی ای که جریان داشت، است. جنگی که تلاش می کرد آنها را از نهادهای حکومتی دور نگه دارد، بنابر این آیا معقول است که آنها ظرف یک شبانه روز بپذیرند که رئیس جمهور کشور از جماعتی باشد که شست سال با آن می جنگیدند؟
مساله دوم حد و اندازه قدرتی است که یک حاکم می تواند برای مجازات و اعمال قدرت خود داشته باشد، ما در بیشتر مواقع در برابر حاکمی هستیم که نمی تواند مجازات کند و هر وقت هم که خواسته مجازات کند ابزارهای مجازات را در اختیار نداشته است، برای این که ابزارهای اجرا که سربازان و قضات باشند همراه او نیستند، او نمی تواند جز مقدار جزئی ای که توانایی اش را دارد اجرا کند، حتی کسانی که در جنایت ها دست دارند بعد از این که آزاد می شوند دوباره روز از روزی از نو، کار خود را تکرار می کنند و دوباره هم آنها را آزاد می کنند و وضع به همین منوال ادامه می یابد.
برای همین قدرت او متزلزل است چرا که ابزارهای حقیقی برای اعمال قدرت و نشان دادن ابهت خود را در اختیار ندارد، او نه قدرت را در اختیار دارد و نه ابزارهای آن را، آن چه در اختیار او است ظاهری است، برای همین نمی توانیم او را مسئول این وضعیت خجالت آور بدانیم، رئیس جمهور در اتخاذ تصمیم ها ناتوان است و اگر هم تصمیمی می گیرد اثر آن ضعیف است، بسیاری از اظهارات و تهدیدهایش مورد توجه قرار نمی گیرد و برای همین دشمنان و مخالفانش هیچ گاه به کنه حرف هایش پی نمی برند تا زمانی که از نزدیک با او دیدار کنند.
آیا عاقلانه است که رئیس جمهور نام افراد را در سخنرانی اش ذکر کند و آنها را متهم به جنایت های مختلف کند در حالی که آزاد هستند و هیچ اتهام رسمی ای متوجه آنها نشده است؟ این راهی است که پیموده و به همین دلیل بسیاری از افراد از پیرامون او دور شده اند و همین دلیلی است بر این که قدرت لازم برای جذب افراد را ندارد. در ابتدای کار بسیاری از افراد پیرامون او جمع شدند اما در آخر شاهدیم آن افرادی که پیرامونش هستند بیشتر خانواده اش هستند و دایره اعتماد او به افراد محدودی از مشاوران است که بیشترشان اخوانی هستند.
بسیاری از کسانی که خبرگی لازم در حکومت کردن دارند یا درایت لازم در امور کشور را دارند از رئیس جمهور دور شده اند و دعوت های او را برای مشارکت در حکومت رد کرده اند برای این که دیدند رئیس جمهور هیچ کدام از ابزارهای قدرت را در اختیار ندارد، برای همین تنها نشستند و از دور نظاره گر تحولات سیاسی شدند تا این که در آتش این تحولات نسوزند، آیا مرسی می تواند تنها روی پای خود بایستد و بعد از یک سال از پایان دوران ریاست جمهوری اش صفحه جدیدی بگشاید؟
منبع: الشروق
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
49262