خواننده عزیز خبرآن لاین!
من - محمّد درویش - به چشم خود چند سال است که میبینم در این هنگامهی هجوم تهدیدها و تنگناهای روزافزون اقتصادی، در زمانهای که آدمها کمتر وقت دارند که حتا سری به خودشان زده و خلوت کنند و در برههای که اغلب ما در چهارراههای زندگی گیر کرده و فریاد میزنیم که فرصت نداریم! این همچنان جذابیت دماوند است که هر سال بیشتر از سال قبل، ایرانیان بیشتری را از استانهای دور و نزدیک از ایلام گرفته تا مازندران به رینه میکشاند تا برایش هم نوا با قصهی جانسوز آرش بخوانند، بسرایند و پابکوبند.
آیا قدر این همافزایی، این شور و این عشق را میدانیم؟
راز محبوبیت دماوند چیست؟
دماوند در بین 300 کوه بلند جهان جای ندارد؛ دماوند یخچالهایی ژرفتر و گستردهتر از اورست، کی 2، لهوتسه، ماکالو، نانگاه پاربات و گاشر بروم ... ندارد؛ دماوند سرچشمهی رودخانههای بزرگ و پرآبی چون نیل، آمازون، سند، فرات، دانوب و می سی سی پی ... هم نیست؛ دماوند در سیاههی هیجانانگیزترین چکادهای جهان جایی ندارد؛ مجموع زیگونگیای که دماوند نمایندگی میکند، چه در حوزه گیاهی و چه در حوزه جانوری، به کلیمانجارو در آفریقا هم نمیرسد، چه برسد به بام مشهور رشته کوه آند (آکونکاگوآ) در آرژانتین؛ اصلاً دماوند در میان چکادهای آتشفشانی جهان چندان ویژگی ممتازی نداشته و در بین 5 قله مرتفع آتشفشانی دنیا هم قرار نمیگیرد؛ دماوند حتا یگانهترین کوه مخروطی و متقارن جهان هم نیست و شهرت و زیبایی فوجییاما را در نزد مردمان گیتی ندارد! دارد؟
و البته شاید دماوند خیلی چیزهای دیگر را هم نداشته باشد که بتوان به این سیاههی نداشتنهایش افزود!
با این وجود، دماوند همچنان دماوند است و نماد طبیعت ایران، نماد سرزمین ایران، نماد تاریخ ایران، نماد ادبیات ایران و نماد هویت ایرانی است. دماوند، در همه جا حضور دارد ... از بزرگترین منظومههای ادبی ایران تا پشت اسکناسهای رایج مملکت و حتا تا صحنهی مناظرههای مشهور داوطلبان ورود به ساختمان پاستور. در حقیقت دماوند، اسطورهایترین بی جان شکوهمندی است که به حماسهها و حماسهسراهای ایرانی جان داده و میدهد و شاید دوستداشتنیترین و مشهورترین پاره از سرزمین مقدسی است که به وجودش مفتخریم و پرچم سه رنگ سبز و سپید و سرخ نشانش را میستاییم.
چرا؟ آیا تاکنون هیچ از خود پرسیدهایم که چرا این کوه پای در بند و آن کاکل سپیدرنگ این همه عاشق و طرفدار دارد؟ و آیا میدانید چرا فرزانگان ایرانی، دماوند را گنبد گیتی میدانند؟ به راستی چرا پرشورترین و بزرگترین گردهمایی طرفداران و دوستداران طبیعت ایران، همواره به بهانه بزرگداشت این چکاد است که برگزار میشود و ما را دهها و صدها کیلومتر از زادگاهمان دور میکند تا در رینه برایش جشن بگیریم و پا بکوبیم؟
برایتان میگویم ... ما مردمانی هستیم که هزاران سال است در سرتاسر خاورمیانه از جلگهی نیل در آفریقا گرفته تا میانرودان عراق و رُبالخالی در عربستان و تا دشت کویر و لوت در ایران، در پهنهای زیست کرده و میکنیم که اصطلاحاً به آن کمربند خشک و هموار جهان میگویند؛ پهنهی داغ و سوزانی که میزان تبخیر سالانهاش همواره چندین و چند برابر ریزشهای آسمانیاش بوده و کمبود آب و خشکسالی، قطعاً مهمترین چالش و کابوس ساکنانش در طول تاریخ پرفراز و نشیبش به شمار میرفته. در چنین منطقهای، حضور رشته کوههایی چون البرز و زاگرس و چکادهایی چون دماوند و علم کوه و سبلان و زردکوه به معنی تضمین وجود آب جاری و دایم و پایدار است؛ کیمیای ارزشمندی که برای زیستمندان ساکن در سرزمینهای خشک چون الماس و حتا بالاتر از آن میارزد.
و چنین است که دماوند، به عنوان نزدیکترین نقطهی ایران به آسمان، نماد ارتباط با خداوند، نماد معنویت و عرفان زندگی، نماد روح جاری زیستن، نماد عشق ورزیدن و نماد امید داشتن به آیندهای است که هنوز نیامده و ایرانیان هربار با خواندن قصهی آرش، آن هم به دور از داستان خشم برف و سوز، یاد میآورند که :
آری آری زندگی زیباست ...
و مگر میشود نماد زیبایی را دوست نداشت؟ و نگران خراشهای نازیبا بر پیکرههای این دیو سپید پای در بند نبود؟
دوستان عزیز من! هموطنان فرزانهام:
سالهاست که میکوشم به عنوان یک پژوهشگر منابع طبیعی و فعال محیط زیست نشان دهم: طراحی و چیدمان توسعه بر بنیاد دریافت ثروت و رفاهی کوتاهمدت و بخشی یا منطقهای به قیمت تخریبی ماندگار و فرامنطقهای، یک نابخردی آشکار و جبرانناپذیر است؛ سالهاست که میگویم و مینویسم و هشدار میدهم که با مرگ بختگان، این بخت ما بر یک زیستن با کیفیت است که از دست میرود؛ بیش از 25 سال است که میگویم: پریشانحالی فامور در فارس، نیستی هامون در سیستان، متارکهی آبشار عشق با آب در سبزکوه، بی اجاق ماندن بوجاق در کیاشهر، سرخی ارومیه در عزای آرتمیا، بی جان شدن کم جان در طشک و نیریز، ناشادی شادگان در ماهشهر، ریختن خون گاوخونی در ورزنه و مرگ زنده رود، مرگ ایستادهی بلوطهای خانمیرزا، بنههای تنگه بلاغی و انجیرهای استهبان، فرو ریختن خاک در قهاوند و آبیبیگلو و قرهداغ، به خاک افتادن گوزنهای زرد در کرخه، به دام افتادن آخرین یوزپلنگهای آسیایی جهان در دام سگهای گله سمنانی، مصیبتخوانده شدن گورخرهای بهرام گور و خالی شدن دره شهبازان از امپراتور خالدارش (سمندر لرستانی) یک بازی باخت - باخت است که باید از آن دوری کرد؛ این حقیقتی است که مرور تاریخ زندگی و راز و رمز حیات دماوند؛ این یگانه شاهد رعنای زیستن در ایران به ما میآموزد و یادمان میاندازد که اگر بکوشیم تا حال این شاهد، این عیار بلند بالای زندگی در ایران خوب باشد، بی شک میتوان امیدوار ماند که حال طبیعت ایران هم خوب خواهد شد.
و این شاید راز محبوبیت دماوند در نزد ایرانیانی چون استاد منوچهر ستوده است که البرزکوه را میآفرینند؛ رازی که سبب میشود هموطنان بیشماری که خود را عاشق میراث توأمان طبیعی و فرهنگی زادبومشان میدانند، به بهانهی بزرگداشت دماوند در جشن تیرگان، با امید به آیندهای که برای سرزمین دماوند خواهند ساخت، گرد هم جمع شوند، پابکوبند و شادی بیافرینند ...
برای مطالعه بیشتر: