امروز چهره های مختلف حوزه فلسفه و اندیشه، مسائل مختلفی را در موضوعات مختلف در گفت وگو با رسانه ها مطرح کردند. گزارش خبرآنلاین را از گلچین مهمترین این اظهار نظرها می خوانید.
چرا شکوه فلسفی گذشته ما به زمان حال منتقل نشد؟ / پاسخ دکتر بلخاری
دکتر حسن بلخاری، دانشیار گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران در گفت و گو با مهر درباره اینکه چرا فرهنگ جامعه ما نتوانسته است شکوه فلسفی دوران گذشته خود را به زمان حال منتقل کند، سه دلیل را عنوان کرده است:
*در ایران فلسفه همچنان دانشی لوکس محسوب می شود و این موضوع باز می گردد به زبان صعب و سخت فلسفه و به قلمروهایی که بیشتر شیفته محسوسات هستند تا معقولات. لابد به این دلیل که محسوسات سهل الدرک تر و سهل الوصول ترند. از این رو دقیقاً نمی توان گفت در چه زمینه های فرهنگی شاهد رشد تفکرات فلسفی هستیم.
*اول اینکه زبان نظری- عملی فرهنگ ما که در قرون سوم، چهارم و پنجم در اوج بود پس از مدتی به یک زبان نظری صرف تبدیل شد. این تبدیل، توانایی فرهنگ را در تحول و نیز انتقال دستاوردهای خود به آینده، در بستر تلائم میان ایده و عمل یا نظر و تجربه تقلیل داد. بنابر این فرهنگی که فاقد اجزای صحیح یا تمامی اجزا باشد خواه ناخواه تأثیر و حضور خود را از دست خواهد داد. اگر این نبود موج بزرگ تقلید از غرب و تلاش برخی برای تئوریزه کردن آن در مشروطیت، رخ نمی داد.
*دوم این که آثار مادی با شکوه مان که خود دستاورد شکوه نظری اعتقاداتمان بود در قلمرو نظریه پردازی به قوانین تبدیل نشد. عقل و علم ضامن بقای دستاوردهای بشر هستند، اما این هنگامی است که این دستاوردها در قالب نظریه هایی تدوین شده و بمانند. همین موضوع باعث عدم انتقال تجارب عظیم فنی و عملی به نسل های بعدی شد.
*راهکارهای لازم برای رسیدن به شکوه فلسفی گذشته در جهان امروز باز خوانی تاریخ گذشته با رویکردی مبتنی بر فلسفه تاریخ است. رویکردی که تمام تحولات تاریخی را با نظری فلسفی مورد تحلیل و موشکافی قرار می دهد. نقطه ضعف ها را آشکار و نقاط قوت را بر ملا می سازد و مهمتر اینکه راه های تقویت قوت ها و غلبه بر ضعف ها را بیان می کند. همچنین توجه به دستاوردهایی که بشر امروز بدان دست یافته است راهکار موثری برای کسب دوباره آن شکوه فلسفی است. اعتماد به آنچه حاصل عقلانیت بشر است و استفاده از آن برای رشد و تعالی. مسئولان و متفکران، هر دو، در این عرصه مسئولند. کارگزارانی که وظیفه تمهید فضا و امکانات برای تأمل فلسفی در این عرصه را دارند و متفکرانی که باید در این عرصه نظریه پردازی کنند هر دو مسئولیت مهمی بر عهده دارند.
چرایی گرایش مردم به گفتمان اعتدالگرایی از نظر دکتر محمدرضا تاجیک
دکتر محمدرضا تاجیک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی تهران در گفت و گو با مهر به بررسی عناصر و مؤلفههای گفتمان اعتدالگرایی که توسط رییس جمهوری منتخب مطرح شده پرداخته است. مهم ترین نکاتی که وی اشاره کرده است به شرح ذیل است:
*گفتمان اعتدال استعاریترین، هژمونیکترین، تاریخیترین و ایرانیترین گفتمانِ تاریخی ایرانیان است. ایرانیان، اگرچه در گذر تاریخ دیرینه خود گاه بر مشرب افراط و گاه دیگر بر مکتب تفریط درآمدهاند، اما همواره به سبب آموزههای دینی و فرهنگی خود اشتیاقی وافر به اعتدال و میانهروی داشتهاند.
*اما اعتدالگرایی کنونی، واکنشی در برابر افراطیگری نیز هست. در چند سال گذشته، افراطیگری روح و روان و جسم جامعه ما را سخت آزرده است و هزینههای گزافی در عرصه داخلی و خارجی به آن تحمیل کرده است.
*اعتدال، نه از خصلت رادیکال برخوردار است و نه محافظهکار. اعتدال، پرهیز از خشونت و تنش (در عرصه داخلی و خارجی) و پرهیز از دشمنسازی است. اعتدال، قانونمداری و اخلاقمداری و مردممداری است. اعتدال، هر چیز و هر کس را بر اساس استعدادها و شایستگیهای وجودی در جای مناسب خود قرار دادن است.
*یکی از آفات گفتمان اعتدال، بیش از حد میانهرو بودن نیز اعتدال نیست، و یا همانگونه که به بیان سعدی: «خشم بیش از حد گرفتن وحشت آورد و لطف بیوقت هیبت ببرد»، میانهروی و اعتدال نیز، به شرط رفتار بهنگام و درخور پذیرفته است. آسیب و آفت دیگر این گفتمان در مترادف پنداشتن اعتدال با مواضع فراجناحی نهفته است. همانگونه که فزون-اعتدالگرایی اعتدال نیست، فزون-فراجناحگرایی نیز به معنای پرهیز از افراط و تفریط نیست. تحقق گفتمان اعتدال، بیش و پیش از هر چیز، مستلزم سپردن تدبیر منزل به عاقلترین و کارآمدترین آحاد جامعه است، ولو اینکه اکثر آنان از یک طیف سیاسی و گفتمانی باشند.
*آینده این گفتمان در گرو عوامل بسیاری از جمله: از «افق» تبدیل به «راه» شدن، از «شعار» تبدیل به «برنامه» شدن، از «گزارههای پراکنده» تبدیل به «گفتمان» شدن، از «گفتار» تبدیل به «عمل» شدن، و در عمل رهگشا شدن است. صرفا در اینصورت است که این گفتمان میتواند استعداد هژمونیک و استعاری خود را حفظ کند و به مثابه برترین بازی در شهر در آینده نیز نقشآفرینی کند. در غیر اینصورت دیری نخواهد پائید که عبور از آن آغاز خواهد شد.
حکمت صدرایی بخش عملیاتی فلسفه اسلامی است
مرضیه اخلاقی، عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه پیامنور در گفتوگو با فارس درباره اهمیت و ضرورت کاربردیسازی و عملیاتی کردن فلسفه اسلامی نکات زیر را عنوان کرده است:
*از طریق فلسفه صدرا میتوانیم بخش اعظم این پروژه را پیش ببریم.
*غربیان در عملیاتیسازی ابعاد مختلف فلسفهشان تلاش زیادی کردند و موفق شدند در حوزههای مختلف به طور عمیق عمیق ورود پیدا کنند اما متأسفانه ما در این زمینه کمکاری کردهایم.حکمای اسلامی مباحث فلسفی را به عمد ثقیل و سنگین بدون باز کردن جوانب آن ارایه کردهاند، به این خاطر که مسایل فلسفی به دست اهلش بررسی و مورد استفاده قرار گیرد امروز نیز باید اساتید فن و صاحبنظران ما در این حوزهها ورود کنند.
*یکی از مواردی میتواند جامعه را به سمت پیشرفت و ترقی فرهنگی پیش ببرد، استفاده از صاحبنظران و متفکران فلسفی در حوزههای بالا و کلان مدیریت فرهنگی کشور است، داشتن دید فلسفی باعث میشود تا به عمق مباحث پی برده و تجزیه و تحلیل بهتری از همه امور بدست آوریم و این بویژه در سطوح مدیریتی بسیار تأثیرگذار است. فیلسوف فرهنگ درد فرهنگی دارد و از همگان زودتر آسیبها و مشکلات را با تیزبینی میبیند.
*با توجه به اهمیت اندیشه صدرا و برنامهریزی در سطوح مختلف بر اساس این تفکر، راه چاره این است که اساتید فلسفه مباحث و موضوعات تفکرات صدرایی را استخراج ، طبقهبندی و براساس آن برنامه مشخصی مدون کنند برای چنین کاری نیز باید همت اساتید و صاحبنظران تا دانشجویان طلبیده شود.
سکولاریسم نتیجه منفی مناقشات مذهبی است/ اظهارات استاد دانشگاه علامه درباره مقابله با سکولاریسم
ابراهیم برزگر، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در گفت و گو با فارس به ضرورت و شناسایی اندیشههای سکولاریستی و راههای مقابله با آن در جامعه ایران پرداخته است. در این گفت و گو به نکات مهم زیر اشاره شده است:
*سکولاریسم مفهومی است که در ادبیات سیاسی دنیای مدرن و غرب پس از تحولات انقلاب صنعتی و اصلاحات بازاری پروتستانیسم، انقلاب سیاسی فرانسه و تحولاتی از این دست شکل گرفت و به معنای رابطه دین و سیاست و جداسازی قلمروهای آن از یکدیگر پرداخته و هر یک را در یک دایره خاص تعریف میکند.انقلاب اسلامی ایران نتیجه واکنش به این تفکر در جامعه بود. این انقلاب یک واکنش غریزی به فعالیتهای پهلوی اول و دوم و پروژه اشاعه سکولاریسم بود و طبعاً این انقلاب نوعی حرکت خلاف موج بود. در جوامع اسلامی، دین بالاترین ابر قدرت است و تجربه تاریخی در خاورمیانه و مشرق زمین نشان داده که همواره گرایشهای دینی مردم قویترین بوده و هیچ قدرتی نتوانسته با آن مبارزه و زورآزمایی کند، حتی خود رژیم شاه نیز قربانی چنین زورآزمایی شد.
*مفهومسازی حداقلی دین یک حیله فکری است. این مفهوم یک حیله فکری برای باز کردن باب سکولاریسم در جامعه است به این معنا که شما میتوانید سکولار باشید، دین را از قلمروهای سیاست، دولت، اقتصاد، فرهنگ و سیاست جدا بدانید اما مسلمان هم باشید، این همان حیله فکری است که با مفهوم سازی دین حداقلی اشاعه پیدا میکند و در سبد اعتقادی و معرفتی مردم قرار میگیرد.
*در سبد اخلاقی مقولاتی چون شیوع و گسترش عرفانهای کاذب شکل میگیرد این عرفانها از جهت اخلاقی میتواند سکولاریسم را اشاعه دهد، همچنین در سبد رفتاری جامعه نیز کماعتنایی به مناسک مذهبی چون روزه ماه مبارک رمضان و حفظ سبک زندگی غربی چون نگهداری حیوانات در آپارتمانها نیز باعث نفوذ چنین اندیشههایی میشود، این موارد باید مورد توجه نسل جوان قرار بگیرد.
استاد دانشگاه علامه برای مقابله با اندیشههای سکولاریستی وارداتی در جامعه چند راهکار نیز پیشنهاد کرده است:
*نخست باید خود خانوادهها در ایجاد نگاه دینی در فرزندانشان دین را به عنوان یک بسته خوشبختی و معرفتی واحد بنگرند نه اینکه یک جا دین را قبول داشته و یک جا نداشته باشند، طبعاً دین به تمام روابط فرد و خدا، فرد و خود، دیگران، جامعه و ... توجه دارد، این اعتقاد باید از دوران کودکی توسط خانوادهها به فرزندانشان تعلیم داده شود و سپس در مدرسه، هیأتهای مذهبی، گروههای همسان، صدا و سیما و سایر رسانهها مورد توجه و فرهنگسازی قرار بگیرد.
*در گام های بعدی، پیش از هر چیز سازوکار امر به معروف و نهی از منکر در اشاعه بیاعتنایی به سبک زندگی دینی و تکالیف شرعی بسیار مؤثر است، در ادامه کارآمدی دینی دولت نیز حایز با اهمیت است. دولتها در چهار سال فعالیت خود مسئولیت بسیاری برای رفع نیازهای معیشتی و دنیایی و تأمین مردم دارند در غیر اینصورت این دین است که متهم به ناکارآمدی میشود.
*در نهایت مهمترین نکته نیز مقابله با مناقشات فرقهای و مذهبی در جامعه است، چرا که یکی از دلایلی که به اشاعه سکولاریسم در اروپا کمک کرد، اشاعه مناقشات مذهبی پروتستانها و کاتولیکها بود که به جنگهای چند دههای انجامید این منازعات نباید بین شیعه و سنی در جهان اسلام مشاهده شود که به صورت مهندسی شده و پروژهای از سوی جهان غرب و افراد نادان و گروههای تکفیری در حال دامن زدن است.
عبدالکریم سروش در تبیین ادعای خود از سخنان دیگران تقلید می کند / یادداشت آیتالله نکونام در پاسخ به تشکیک رؤیای رسولانه
آیتالله محمدرضا نکونام از استادان حوزه علمیه قم، در یادداشتی به اظهارات اخیر عبدالکریم سروش مبنی بر «رؤیایی بودن متن قرآن کریم و لزوم تعبیر آن» پاسخ گفته است. خلاصه نکات مطرح شده توسط وی را در ادامه می خوانید.
*ایشان ادعا دارد قرآن کریم خوابنامهای است که خوابهای بشری را گزارش میکند و راوی آن هرچند با حق تعالی وحدت داشته، رؤیاهای وی ویژگیهای رؤیای بشری را داراست، جز آن که اضغاث احلام نیست. وی مدعی است رؤیایی که رسول اکرم(ص) گزارش کرده، نه مجازبردار است و نه نمادپرداز، بلکه نیازمند خوابگزاری است که زبان به کشف رمز آن با تعبیر باز کند. بر این پایه قرآن کریم نیازمند دانش تفسیر نیست؛ زیرا تفسیرپرداز نمیتواند خوابگزار باشد. فهم قرآن کریم از معبّران و خوابگزاران بر میآید، نه از مفسران که هزارهای به اشتباه و به بیراهه رفتهاند؛ زیرا زبان تعبیر نمیدانستهاند و آشفتگی کتابهای تفسیری از این روزنِ در غفلت مانده است.
*یکم؛ تفاوت مرتبه وحی، رؤیا، رؤیت و حال: «وحى»، «رؤیا» و «رؤیت» سه مرتبه متفاوت و سه اصطلاح خاص است. تفاوت معنایی این واژهها چنان است که نمیشود حکم یکی را به دیگری داد و یا بهطور کلی یکی را جای دیگری استعمال کرد.
*دوم؛ تفاوت جنبه حقی و خلقی پیامبر اکرم(ص): این مقاله قایل است پیامبر اکرم(ص) در صراط تکامل است و پا به پای زمان پیش میرود و روز به روز پیامبرتر میشود. در این بیان، مغالطه خلط میان انسان و عنوان حقیقی پیامبر و رسول و مغالطه خلط میان تکامل ناسوت و تجرد ملکوت شده است.
*سوم؛ زبان قرآن کریم: مقاله حاضر در رویکرد پدیدارشناسانه خود دچار خلطی اساسی شده است و آن خلط میان زبان وحی با زبان رؤیاست. حقیقت آیات الهی حتی نیاز به حدیث و روایت نیز ندارد. قرآن کریم کتابی صامت، گنگ و مهمل نیست، بلکه زبان خداست و زبانی است که اعجاز دارد و روشن بودن آن نیز وجهی از اعجاز آن است. کلام خداوند نه مهمل است نه مجمل، نه مهآلود.
*چهارم؛ نظم زبان قرآن کریم: نوشتار یاد شده یکی از نشانههای متنی و ساختاری قرآن کریم بر این که روایتی از رؤیاست را گسستگی نظم قرآن کریم و تکرار فراوان آن میشمرد. باید توجه داشت گسستگی مطالب و نداشتن سبک رایج مَدرسی غیر از نزول تدریجی و نازل نشدن یکجای قرآن کریم است و با پراکندگی موضوعات و مطالب آن تفاوت دارد و اشکال ایشان این است که چرا مطالب هر موضوعی به صورت یکجا و مدرسی و بدون تکرار نیامده است؟در پاسخ باید گفت: قرآن کریم شناسه هستی است و گوناگونی آن موقعیت منظم پدیدههای متفاوت را بیان میدارد.
*پنجم؛ گویایی رؤیای رسول اکرم(ص): اگر بر فرض محال، قرآن کریم خوابنامه و رؤیا باشد، چون مرتبه کمالی نفس در ابهام یا شفافی رؤیا مؤثر است، چنین نیست که تمامی رؤیاها آنگونه که ایشان مدعی است مهآلود و رمزآلود باشد و قرآن کریم باید از سنخ رؤیاهای گویا و شفاف باشد که نیازمند تعبیر نیست.
*ششم؛ نقد روش بحث و ساختار ارایه آن: نوشته یاد شده برای فهم زبان قرآن کریم فاقد روش است؛ هرچند وی مدعی است نگاهی پدیدارشناسانه به قرآن کریم دارد، ولی منطق فهم پدیدارشناسانه قرآن کریم را رعایت نمیکند و به دادههای قرآن کریم در مورد زبان خود توجه ندارد و زبان روشن و گویای آن را مهآلود و رمزآلود جلوه میدهد؛ در حالی که اگر روش تفسیری قرآن کریم درست و مبتنی بر انس با آن باشد.
حوزههای تشیع به طور عمده در ضدیت با فلسفه بودهاند
مهدی نصیری، پژوهشگر علوم دینی در گفت و گو با مهر درباره دورههای شاخص فراز و فرود فلسفه اسلامی در تاریخ اندیشه اسلامی، به نکات زیر اشاره کرده است:
*علمای شیعه همیشه در مقابل فلسفه موضع داشتند. از این رو فلسفه تنها در دو مقطع تاریخی در حوزه تشیع ظهور میکند؛ یکی در دوران صفویه یعنی در دوران ملاصدرا که البته در همان مقطع نیز برخی حوزههای تشیع با فلسفه و ملاصدرا مخالفت میکنند.
*دیگری در 5 دهه اخیر یعنی بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی است که با ظهور مرحوم علامه طباطبایی و با محوریت ایشان فلسفه دوباره در حوزه تشیع مطرح میشود.
*در حوزههای تشیع که عمدتاً در ضدیت با فلسفه و رد آن بوده جریانی شکل میگیرد که مدافع فلسفه می شود. همین سبب ظهور دوباره فلسفه به عنوان دورهای شاخص در 5 دهه اخیر میشود.
خوانش «نصر» از اسلام به خوانش اهلسنت نزدیک است / اظهار نظرهای حجت الاسلام مهدوی درباره پرفسور حسین نصر
حجتالاسلام منصور مهدوی، نویسنده دو کتاب «سنجش سنت» و «دولتمرد چهارم» درباره زوایای شخصیتی و زندگانی سید حسین نصر، در گفت و گو با فارس درباره این فیلسوف اظهار نظر کرده است. وی در بخش نخست منتشر شده این مصاحبه به نکات زیر اشاره کرده است:
*شهرت درباره آقای سید حسین نصر، مرا تشویق کرد تا ببینیم در حوزههای علوم انسانی چه حرفهایی دارند و چه نظراتی را بیان کردهاند.
*در جریان نوشتن کتاب ها، مطالب و دیدگاههایی که ابتدا از او در مسائل سیاسی به دست آوردم یک حاشیه بود. حاشیهای که نمیتوانستم از آن چشم بپوشم چون بالاخره آقای نصر به طور رسمی، چندین نقش سیاسی ایفا کرده بود همچنین خود او در آثار اخیرش، هیچ ابایی ندارد از اینکه صریحاً بگوید چه سِمتهایی داشته و در حکومت پهلوی چه کارهایی انجام داده است.
*نصر و سنتگراها به لحاظ هنر اسلامی یا نقد غرب و یا تمایلات معنوی، حرفهای قابل توجهی دارند و همین موضوع باعث میشود که ما با آنها احساس قرابت کرده و با تفکر آنها همزاد پنداری کنیم اما عملاً میبینیم که آنها حتی یک قسمتهایی از هنر، جاهایی که حرف برای گفتن دارند و جمهوری اسلامی نیز میتواند از آن بهره ببرد ساکت هستند اما باز جالب است هنری که آنها روایت میکنند بسیار به هنری شباهت دارد که آقایان پارناسین از آن حمایت میکنند.
*پارناسینها در عرصه هنر، به مکتب هنر برای هنر معتقد هستند بدین معنا که هیچ مسئولیتی و تعهدی برای هنر قائل نیستند و خود هنر را واجد ارزش ذاتی می دانند. اما هنر مسئولانه، هنری است که خداوند متعال در آیات پایانی سوره مبارکه «شعرا» میفرماید: ً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا؛ کفار، بسیار با هنر خویش با دین و پیامبر خدا جنگیدند حال هنرمند متعهد کسی است که هنرمندانه، انتقام بگیرد.
*اما با تمام این وجود، نصر یک شخصیت علمی است و نباید از این مسئله غفلت کرد. همچنین وی به تاریخ علم و فرهنگ این کشور، تسلط بسیار خوبی دارد و افت و خیزهای فرهنگی کشور را میشناسد و البته او کسی است که بخشی از داشتههای ما را به ما نشان داده و باعث شده ما نسبت به آنها احساس هویت کنیم از این لحاظ شخصیت آقای نصر بسیار قابل استفاده است اما نکتهای که وجود دارد این است که ما نباید خودمان را در این شخصیت و در این تفکر، محدود کنیم.
*خوانش آقای نصر از اسلام، بسیار به خوانش اهل سنت نزدیک است او میگوید دین یعنی سکوت، سلم! یعنی پذیرفتن حاکم، کأنه به عنوان شخصیتی که از جانب خداوند حکمی دارد و خداوند او را برای ما پذیرفته است.
*به نظر میرسد آقای نصر، به کار مبارزاتی باور نداشت و به همین به دلیل تخریب شخصیت شهید مطهری میپردازد و در چند جای آثار خویش بیان میکند: شهید مطهری مانند برادرم بود من با او همانند دو دوست صمیمی بودیم. اما زمانی که سخن از انقلاب و تظاهرات به میان میآید، میگوید: شهید مطهری کارهای خطرناک و زیرزمینی انجام میداد و به همین دلیل هم بنده حاضر شدم در حکومت پهلوی مسؤلیتهایی را بپذیرم.
*بنابراین با توجه به اینکه آقای نصر، مبارزه را باور نداشت از این رو فعالیت و مبارزه دانشجویان مسلمان را حرکتی علیه اسلام واقعی تلقی میکرد که میبایست جلوی فعالیت آنها را میگرفت. اما خودش علت اینکه زمینه فعالیت را برای مارکسیستها فراهم میکند اینگونه بیان میکند که رئیس دانشگاه از بعضی از گروهها مانند دانشجویان ملیگرا برای کنترل تحرکات اسلامی افراد استفاده میکند چرا که ظهور دانشجویان مسلمان، باعث به حاشیه رفتن این گروه میشد.
*ایشان معتقد است در عالم تسنن تا زمانی که خلافت هست خلافت معتبر و مشروع است! اما بعد از خلافت، در کتاب «در جستجوی امر قدسی» صریحاً میگوید: در عالم تسنن، حکومتی مانند حکومت آقای حسنی مبارک، حکومتی کاملاً سنتی و دینی است. او اصلاً این حکومت، را دینی میداند و هنگامی آقای «جهان بگلو» در کتاب «در جستوجوی امر قدسی» درباره این موضوع سؤال میکند، اعتراض میکند و میگوید: شما گمان نکنید حکومت آقای مبارک، حکومت سکولار است خیر، بلکه حکومتی دینی است!
*خلاصه آقای نصر در عالم تسنن به خلافت و یا به حکومت سلطنتی و یا شبه سلطنتی قائل است و در شیعه صریحاً عنوان میکند که نزدیکترین حکومت به حکومت اصیل، حکومت سلطنتی است و معتقد است که بینقصترین نوع حکومت در عالم شیعه است و البته این موضوع جای تعجب بسیاری دارد یعنی اگر کسی به واقع، بنیانهای تفکر دینی را قبول داشته باشد هیچ گاه نمیتواند سلطنت را بپذیرد.
/6262