آمریکا وارد جنگی ترکیبی در دو حوزه ی ساختاری و کارکردی خواهند شد. در ساختار با کمک متفقین بین المللی خود انگلیس و فرانسه، و در حوزه ی منطقه ای با کمک عربستان، ترکیه، اردن، و قطر؛ گروه متفق 3+4 شگل خواهد گرفت.

 بارها و بارها گفته و نوشته ام که استراتژیسین های آمریکایی نه با دردیداشت "دکترین جنگ های نامتقارن"، بل، با "دکترین جنگ های نامتعادل"، به عنوان بدیلی انتقادی و تکمیلی بر دکترینِ جنگ نامتقارن با کشورهای هدف خود برخورد می کنند. این روزهای سوریه و روزهای آینده منطقه را می توان با ردیابی سیگنال های موجود و اثرگذاری پیشران های موجود، پیش بینی کرد و در چارچوب طراحی یک نظام جامع دیده بانی به پیمایش search سیگنال ها و پیشران ها پرداخت؛ و آن را در مقام مقدمه ای بر پویش scan و سپس پایش monitor، دریافت ها قرار داد تا بتوان با پیش بینی آن چه رخ خواهد داد سناریوهای مورد نیاز برای مدیریت آینده را دنبال کرد.
از این رو پیمایش، پویش، و پایش داده های موجود در قالب سیگنال های ضعیف یا "weak signals"، و پیشران ها یا همان"driver"ها، همگی نشان دهنده ی ورود منطقه به مرحله ی "آشوب"، است. نمی توان از این نکته دوری کرد که در این چنین فضایی اثر پر پروانه در یکی از پایتخت های منطقه می تواند موجب طوفان در کل منطقه و حتا نظام بین الملل شود. هر خاطر مدیریت همین نگرانی بود که آمریکایی ها سال ها است در چارچوب دکترین جنگ های نامتعادل و در دیداشتِ مدیریت آینده به عنوانِ پلی میان طراحی های راهبردی خود و آینده پژوهی استفاده کرده و با تکیه بر این نگرش عملکرد خود در منطقه را بر اساس این دکترین جنگِ نامتعادل شکل و محتوا بخشیده اند. جنگ نامتعادل چیست؟
نویسندگان امنیتی، جنگ نامتعادل را بدیلی انتقادی برای جنگ نامتقارن می دانند. در جنگ نامتقارن؛ تفکیک میان "قدرت"، و "قدرت افکنی"، سویه گیری معنادار و تعریف شده ای است. در این رهیافت می توان از یک "قدرت کوچک"، بنا به نیاز "تهدیدی بزرگ"، فراهم ساخت و با بزرگ نمایی تهدید برخاسته از این فضاسازی مجازی راه را برای ورود به جنگ مورد نیاز آماده ساخت.
"قدرت سازی مجازی"، گامِ اولیه در این مسیر است که در قالب یک عملیات روانی پیچیده صورت می پذیرد به گونه ای که شایعه پراکنِ "پخش آش"، خود هم در صف می ایستد. ایده ی قدرت سازی مجازی با ایجاد تصویری غیر واقعی از قدرت بازیگر رقیب، بر آن است تا "تعادل"، مورد نیاز برای استفاده از زور در دفع تهدید احتمالی برای بازیگر برتر فراهم آورند. به این ترتیب، وجود "تهدید نامتقارن"، به عنوان مجوزی برای کاربرد نیروی نظامی در عرصه ی مناسبات بین المللی بر ضد کشورهای ضعیف محسوب می شود.
"آسیب سازی مجازی"، رکن مکملِ این معنا است در این سوی قدرت برتر تلاش می کند به موازات قدرت افکنی های رقیب در جریان رودرویی های اولیه و رجز خوانی های مورد نیاز؛ قدرت افکنی رقیب را به فرصتی برای بزرگ نمایی "تهدید نامتقارن"، تبدیل سازند و خود در چارچوب حرکتی مکمل در آماجِ "آسیب سازی مجازی"، در وزنی تقابلی با قدرت متوسط یا ضعیف هدف؛ در افکارعمومی مطرح شود.
به این ترتیب در دکترین جنگ نامتقارن نوعی عدم تعادل مجازی طراحی می شود که مبتنی بر بزرگ نمایی تهدیدات ناشی از مقوله هایی چون "تروریسم"، موجب عمل به اقدامات دفاعی و "جنگ پیشگیرانه"، می شود. این نظریه شروع جنگ بر علیه قدرت های ضعیف جامعه ی جهانی را امکان پذیر می کند. به این گونه است که قدرت برتر راه را بر هژمونی خود از طریقِ برخورد با حلقه های ضعیف قدرت؛ در زنجیره ی روابط بین الملل فراهم می سازد.
این در حالی است که این کشورهای رو به رشد برایِ قدرت آفرینی هستند که در دامِ قدرت سازی مجازی آن ها گرفتار آمده و در سراشیبی رودرویی با قدرتی که خود را در آسیب سازی مجازی قرارداده است؛ گرفتار می آیند. با نبودِ مستنداتِ عالمانه پسند برای جنگِ نامتقارن بر علیه کشورِ برتر، از جمله عدم بروز جنگ نامتقارن بر علیه یازیگر برتر یعنی آمریکا، و فاصله ی زیاد قدرت میان ابرقدرت و قدرت های برتر جهانی؛ موجب شد که تئوری مکملِ آن مورد پروا قرار گیرد. باید به "تهدیدات نامتقارن"ی، که از حیثِ عملیاتی وجود خارجی ندارد؛ هویتی قابل پذیرش بخشید.
بر این اساس باید کاری انجام داد که منازعه بین قدرت های ضعیف و متوسط توجیه پذیر شود در این جا است که تئوری جنگ های نامتعادل به میدان می آید. این جنگ دارای سه گام اساسی به گفته ی نویسنده کتاب "روش و نظریه در امنیت پژوهی"، و اصول سه گانه و پنج گام عملیاتی، به زعم من است. اصول سه گانه عبارتند از :
1- برجسته نمایی هدفمند
2- تکرار اثرگذار
3- رگبار دامنه بخش
- در این سویه گیری استراتژیک قدرت افکنی کشور هدف به صورت یک فرصت برای "قدرت سازی مجازی"، مورد استفاده قرار می گیرد. هدف گذاری های قدرت آفرینی مجازی در تیررسِ عملیات رسانه ای "همگانی، همیشگی و هم گرا"، قرار می گیرند. با خوشایند های ناشی از این بزرگ نمایی از سوی رقیب است که هر چه بیشتر در برابر رقیب قدرت نمایی و تهدید افکنی می کند بیشتر در زمین بازی "تهدید سازی مجازی"، قدرت برتر گرفتار می آید. این تحرک در قالب یک اقدام رسانه ای معطوف به "جنگ رسانه ای"، صورت می پذیرد.
- تکرار اثرگذار اصلِ اساسی بعدی است که در قالب جنگ روانی و در مقام پلی میانِ جنگِ رسانه ای و جنگِ نظامی قرار می گیرد. کنش رسانه ای، زمینه ی مناسب برای جنگ روانی را فراهم می سازد. دروغ بزرگ با کمک خود بزرگ بینی های رقیب و در بسترِ کنش رسانه ای فراهم می آید. و در جنگِ روانی با هدف قرار دادن نیروهای سه گانه ی خودی، دشمن و بیطرف بر آن می شود که با ظرفیت بالای تکرارپذیری دروغ بزرگ، اقدام نظامی برعلیه رقیب را توجیه پذیر و اقدام نظامی را عملی مشروع و پیشگیرانه نشان دهد.
- در زمانی که قدرت سازی و آسیب سازی مجازی، در میدان جنگ روانی به بار نشست؛ می توان با اقدام رسانه ای مبتنی بر "رگبار دامنه بخش"، زمینه ی اجماع مورد نیاز برای ورود مشروع به یک جنگ نظامی بر علیه کشور هدف را فراهم ساخت. این در حالی است که دایره ی قدرت واقعی و مجازی کشور هدف؛ و آسیب پذیری مجازی و واقعی کشور مهاجم بسیار از هم دور هستند. و جنگ واقعی . واقعیت جنگ در محیطی نامتعادل صورت می پذیرد؛ تصویری از یک جنگ بزرگ میان دو قدرت متعادل به نمایش گذاشته می شود.
بعد از این معنا است که پنج گامِ استراتژیک مورد نظر قرار می گیرد:
- دولت سازی
- ملت سازی
- نخبه سازی
- فرهنگ سازی و
- مذهب سازی
گام های پنجگانه ای است که برای مدیریت آینده ی کشور هدف مد نظر قرار می گیرد. این تلاش بر آن است که "ظهور نظامی"، کشور برتر را در مدیریت آینده ی زمان به " حضور امنیتی"، در کشور هدف تبدیل سازد.
سوریه هم اکنون در مرحله ی گذار از منطق "تکرار اثرگذار"، به "رگبار دامنه بخش"، است. آمریکایی ها به خوبی می دانند که دوران پسابشار اسدی شش ماهی است که کلید خورده است. بعد از این زمان بود که کمک های خود را به گروه های معارض کم کدند!! تا اقناع سازی مناسب را برای حالِ حاضر به وجود آورند. اکنون اگر بتوانند رژیم اسد را با اتهام استفاده اط سلاح حای شیمیایی بیارایند حمله ی نظامی به سوریه اقدامی پیشگیرانه برای حفظ امنیت منطقه ای و بین المللی خواهد بود.
در پرتو این معنا آن ها - آمریکایی ها - وارد جنگی ترکیبی در دو حوزه ی ساختاری و کارکردی خواهند شد. در ساختار با کمک متفقین بین المللی خود انگلیس و فرانسه، و در حوزه ی منطقه ای با کمک عربستان، ترکیه، اردن، و قطر؛ گروه متفق 3+4 شگل خواهد گرفت. از نظر کارکردی نیز با تجهیز گروه های معارض و رهبری چریکی آن ها توسط کماندو های کارآزموده ی اعزامی از یک سو و از سوی دیگر با پشتیبانی هوایی و موشکی؛ وارد عمل خواهد شد. این جنگی ترکیبی است که آمریکا هزینه های برخورد با کشور هدف خود را نیز با کشورهای دیگر سرشکن خواهد نمود.
در این میان تنها چین است که به گوشه ای نشسته است و آرام ارام به صحنه می نگرد او به امید آن است که رقبایش با هم درگیر شوند و او با حفظ بازار خود برای آینده ی افزایش قدرت خور برنامه داشته باشد. روسیه و ایران باید به منطق نهفته در تئوری جنگ نامتعادل به خوبی بنگرند. با زدن چنگِ جنگ نمی توان به مبارزه با این نگره ی استراتژیک شتافت. ایران باید به ملودی "قدرت هوشیارانه"، و "سیاست های هنرمندانه"، ناشی از آن؛ در ارکستر سمفونیک خاورمیانه بیاندیشد. دولت تدبیر و امید فرصت خوبی است. هویت عملیاتی تدبیر در رساندن مردم به اهداف ملی با کمترین هزینه های احتمالی، شکل و محتوا می پذیرد.

منبع: خبرآنلاین

برچسب‌ها