مجموعه سه جلدی «تاریخ با غرغرهای اضافه» نوشته علی‌اصغر سیدآبادی مروری جذاب، تحلیلی و متفاوت بر تاریخ ایران ویژه گروه سنی نوجوان از سوی انتشارات ققنوس روانه بازار نشر شد.

به گزارش خبرآنلاین، مجموعه 3 جلدی «تاریخ با غرغرهای اضافه» مروری بر تاریخ ایران است با زبانی ساده و آمیخته با شوخی و طنز. این مجموعه تاریخ ایران را با نگاهی انتقادی و روایتی جذاب بازخوانی می‌کند. کتاب‌های این مجموعه برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده است، اما دیگر گروه‌های سنی نیز می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند. 

ناشر درباره علت این نامگذاری اینگونه توضیح داده که «شاید به این دلیل که گاهی در گذشته‌های نه چندان دور و حتی در زمان حال اگر کسی کاری از دستش بر نمی‌آمد و به عبارتی باید می‌سوخت و می‌ساخت شروع می‌کرد به غرغر کردن!»

بنابراین گزارش، کتاب اول به نام «ایران چگونه ایران شد؟» از آغاز تاریخ اولین حکومت سراسری در ایران شروع شده و به کیومرث و جمشید، شاهان ایرانی و حمله ضحاک به ایران می‌پردازد. در کتاب دوم نویسنده ظهور تا سقوط هخامنشیان را بررسی کرده است. کوروش برای ایرانیان آن قدر مهم بوده است که کلی در طول تاریخ برایش افسانه ساخته‌اند و به هر موضوع ساده‌ای دربارهزندگی‌اش کلی شاخ و برگ داده‌اند. نام کتاب دوم این مجموعه «این نقشه بزرگ چرا کوچک شد؟» نام دارد. کتاب سوم این مجموعه که نامش « نخستین تجربه استعمار غربی در ایران» است یکی از شکست‌های بزرگ ایرانیان را شرح می‌دهد که با حمله اسکندر مقدونی به ایران آغاز می‌شود و با توضیح تشکیل نخستین حکومت سراسری بیگانه در ایران ادامه می‌یابد و سپس به دوره اشکانی، دوره‌ای که ایرانیان دوباره حکومت خود را به دست گرفته‌اند، می‌رسد. « تاریخ با غرغرهای اضافه » تجربه جدیدی است برای نوجوانان، و روایتی خواندنی برای دوستداران تاریخ ایران.

«تهاجم فرهنگی یونان به ایران»، «نخستین تجربه استعمار غربی در ایران»، «حکومت محلی ایرانیان در دوره اشغال»، «شاهی که داماد بدبخت شاه ایران شد»، «وقتی شاه ایران گول سردار رومی را خورد»، «جشنی برای مسخره کردن شکست‌خوردگان»، «شهبانوی ایتالیایی ایران»، «...و سرانجام آدمی خردمند شاه شد»، «شاهی با حفظ سمت قبلی» و منابع و ماخذ، بخش‌های مختلف این کتاب را تشکیل می‌دهند.

سیدآبادی در ابتدای این کتاب نوشته است: آن‌چه در ادعای تاریخ‌نگاران غربی بیشتر تردید ایجاد می‌کند، روش انتخاب جانشینان اسکندر است. اسکندر که امروز نماینده جهان متمدن معرفی شده است، در انتخاب جانشینانش شیوه‌ای را برگزید که هیچ شباهتی به دموکراسی اولیه یونانی‌ها نداشت. دموکراسی یونانی یک جور انتخاب مستقیم و محدود بود. در یونان آن بخشی از مردم که صاحب رای بودند، در دولتشهرهایشان گرد هم می‌آمدند و حاکم خود را انتخاب می‌کردند.

در قسمتی از جلد سوم این مجموعه می‌خوانیم:

«وقتی مهرداد بر تخت نشست، هنوز دربار اشکانیان از سلوکیان و یونانیان تقلید می‌کرد و رسم و رسوم آن‌ها را در حکومت‌داری اجرا می‌کرد. مهرداد هم در این زمینه کار زیادی نکرد. شاید جنگ‌های پی‌درپی فرصت انجام چنین کاری را به او نداد و شاید هم‌ چنین دغدغه و نگرانی‌ای نداشت. اشکانیان که نام دیگرشان پارتیان است، در تیراندازی معروف بودند. برخی از تاریخ‌نویسان دلیل پیروزی آن‌ها را در همین مهارتشان می‌دانند، اما به نظر من این حداقل درباره مهرداد کمی کم‌لطفی است؛ او نه تنها تیراندازی ماهر بود و لشکری از تیراندازان ماهر را نیز همراه داشت، که اهل سیاست و تدبیر هم بود. گاهی به جای تکیه بر سلاح و مهارت‌های جنگی از عقل و تدبیر خود بهره می‌جست.

وقتی که مهرداد در شرق ایران به جنگ با مهاجمان مشغول بود، یکی از شاهان سلوکی با همدستی یونانیان ساکن ایران به حمله‌ای حساب‌شده را در غرب ایران شروع کرد. اگر مهرداد دیر جنبیده یا اشتباه کرده بود، معلوم نبود چه پیش می‌آمد. مهرداد وقتی دید که از تیراندازان کار زیادی ساخته نیست، دست به کاری عجیب زد. او شاه سلوکی را با حیله و نیرنگ گرفتار کرد، با احترام بسیار دخترش را به عقد او درآورد و او را به یکی از استان‌های ایران فرستاد.

چون ما بنایمان بر غرغر کردن است، بنابراین در این‌جا برخلاف بقیه تاریخ‌نویسان که این را به حساب تدبیر مهرداد گذاشته‌اند، بلافاصله به یاد دختر شاه می‌افتیم و می‌پرسیم که تکلیف دختر بدبخت مهرداد چه می‌شود که به زور شوهرش داده‌اند؟ البته که حق با ماست، اما جواب این خواهد بود که در هر حال در آن زمانه او را به زور شوهر می‌دادند، چه به شاه سلوکی و چه به کسی دیگر. تازه از کجا معلوم که آن‌ها با هم به خوبی و خوشی زندگی نکرده باشند.»

همچنین در بخشی از جلد دوم این کتاب با عنوان «این نقشه بزرگ چرا کوچک شد؟» می خوانیم:

«پس از این که خشایارشا از مصر و بابل راحت شد و شورش‌های آن‌جا را سرکوب کرد، نوبت به رویای پدر رسید. حالا خودمانیم، هیچ غریبه‌ای هم نیست ـ یونانی‌ها هم اغلب فارسی بلد نیستند و بلد هم باشند، معلوم نیست که این کتاب را بخوانند یا نه ـ حالا که خودمانیم، می‌توانیم این بحث را پیش بکشیم که خشایارشا چرا به آتن لشکر کشید؟ توجیه‌های زیادی در تاریخ برای این موضوع هست؛ گفته‌اند که خشایارشا برای لشکرکشی به یونان مردد بود، اما اصرار اطرافیان، مادرش آتوسا و به خصوص یونانیان تبعیدی او را به این کار تشویق کرد.

گزارش دقیقی از موافقان و مخالفان لشکرکشی به یونان در دست نیست. ما هم امروزه از روی نوشته‌های تاریخ‌نویسان یونانی این ماجراها را می‌خوانیم. قطعا کسانی مخالف لشکرکشی بوده‌اند؛ کسانی که شاید تندخویی و عصبانیت خشایارشا به آنان فرصت اظهارنظر نداد تا از میان بحث‌های موافق و مخالف به تصمیم درستی برسند، در حالی که در آن طرف، یعنی در یونان این‌گونه نبود. یونانیان از وقتی که ایرانیان را در جنگ ماراتون شکست داده بودند، می‌دانستند که ایرانیان روزی به انتقام این شکست برخواهند خاست.»

«امپریالیسم ایرانی»، «اولین منشور حقوق بشر»، «شاهی که امکان داشت بدنام نشود»، «مرده‌ای که شاه شد!»، «شاهی با سنگ‌نبشته‌های فراوان»، «دروغ بزرگ»، «همه‌چیز در مدتی کوتاه دود شد» و «اردشیر داریوش را ریز می‌دید» بخش‌های مختلف این کتاب هستند.

بنابراین گزارش، در بخشی از کتاب اول این مجموعه با عنوان «ایران چگونه ایران شد؟» می​خوانیم:

«حتما شما هم از پدربزرگی، مادربزرگی کسی شنیده‌اید که هیتلر به ایرانی‌ها کاری نداشت، چون خود را همنژاد با ایرانیان می‌دانست. شاید باورتان نشود، ولی این ماجرا تا حدودی ریشه‌های تاریخی هم دارد. به گفته برخی از تارخ‌نویسان، آریاییان در مناطق نزدیک به سیبری (در روسیه کنونی) زندگی می‌کردند که با هم خویشاوند نیز بودند و بر اثر یخبندان و سردی هوا مهاجرت کردند. بخشی به هند رفتند، بخشی به اروپا و بخشی به ایران.

در زمان هیتلر بحث‌های نژادی خیلی جدی شده بود. هیتلر هم آمدم نژادپرستی بود که نژاد خودش را برترین نژاد می‌دانست. در آلمان روزگار هیتلر کلی از تاریخ‌نویسان و باستان‌شناسان و دانشمندان درباره نژاد به بحث و بررسی می‌پرداختند و این عقیده هیتلر را، به خیال خودشان، ثابت می‌کردند. بحث‌های نژادپرستی در ایران هم طرفدارانی پیدا کرده بود و تا وقتی هیتلر در جبهه‌های جنگ پیشروی می‌کرد‌، در ایران نیز بعضی‌ها خود را همنژاد و فامیل هیتلر می‌خواندند و از روی بحث‌های نژادپرستانه در آلمان،‌ ایرانی‌ها را هم‌، نژاد برتر معرفی می‌کردند.

امروزه برای ما تقریبا بدیهی است که هیچ نژادی به نژاد دیگر برتری ندارد و اگر مردمانی در سرزمینی به جایی رسیده‌اند، نتیجه تلاش‌ها و کوشش‌هایشان بوده است. چه بسیار در تاریخ خوانده‌ایم که مردمان سرزمینی در دوره‌ای از تاریخ در اوج شکوه زندگی می‌کرده‌اند و در دوره‌ای دیگر نشانی از آنان نبوده است. گذشته از این می‌دانیم که امروزه حرف زدن درباره نژاد ناب تقریبا بی‌معنی است. مردمان در طول تاریخ طولانی بارها و بارها جابه جا شده‌اند و نژادهای گوناگون و مردمان سرزمین‌های گوناگون با هم در هم درآمیخته‌اند.»

علی‌اصغر سیدآبادی پیش‌تر در زمینه تاریخ دبیری دو مجموعه با نام‌های «داستان فکر ایرانی» و «فرهنگ و تمدنی ایرانی» را در انتشارات افق برعهده داشته و دو کتاب از مجموعه داستان فکر ایرانی و همچنین یک کتاب از مجموعه فرهنگ و تمدن ایرانی را با نام «سرگذشت شعر» تألیف کرده است. داستان فکر ایرانی از سوی شورای کتاب کودک ایران به عنوان بهترین کتاب غیرداستانی برگزیده شده است.

6060

منبع: خبرآنلاین