تاریخ انتشار: ۵ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۷

استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی جدا از فعالیت هایش در حوزه تاریخ شاعری چیره دست بود که برخی از اشعارش در حافظه جمعی مردم ایران جا خوش کرده است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، او روز 5 فروردین سال جاری در سن 89 سالگی با زندگی خداحافظی کرد.

دکتر باستانی پاریزی منتخبی از اشعار خود را در سال 1377 با عنوان «یادبود من» منتشر کرد.

با هم دو غزل استاد را می‌خوانیم:

یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می‌ریخت

بر سر ما ز در و بام و هوا گل می‌ریخت

سر به دامان منت بود وز شاخ بادام

بر رخ چون گلت آرام صبا گل می‌ریخت

خاطرت هست آن شب همه شب تا دم صبح

گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل می‌ریخت

نسترن خم شده، لعل لب تو نوازش می‌داد

خضر گویی به لب آب بقا گل می‌ریخت

زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من

می‌زدم دست بدان زلف دو تا گل می‌ریخت

تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا

چون عروس چمنت بر سر و پا گل می‌ریخت

گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود

راستی تا سحر از شاخه چرا گل می‌ریخت؟

شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود

که به پای تو ومن از همه جا گل می‌ریخت

***       

باز شب آمد و شد اول بیداری‌ها

من و سودای دل و فکر گرفتاری‌ها

شب خیالات و همه روز، تکاپوی حیات

خسته شد جان و تنم زین همه تکراری‌ها

در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟

که کشیدیم درین مرحله بس خواری‌ها

دلخوشی‌ها چو سرابم سوی خود بُرد، ولیک

حیف از آن کوشش و طی کردن دشواری‌ها

نوجوانی بهوس رفت و از آن بر جا ماند

تنگی سینه و کم خوابی و بیماری‌ها

سرگذشتی گُنه آلود و، حیاتی مغشوش

خاطراتی سیه از ضبط خطا کاری‌ها

کور سوئی نزد آخر به حیات ابدی

شمع جانم، که فدا شد به وفاداری‌ها

5757

منبع: خبرآنلاین