گر بود در مجلسی صد نوحه‌گر آه صاحب‌درد را باشد اثر(مثنوی مولوی)

سخنان برخی از دست‌اندرکاران خانه موسیقی و دم‌زدن آنان از وحدت اهالی موسیقی در مراسم تشییع پیکر لطفی بزرگ، آدمی را به شگفتی وا می‌دارد.

برخی از آنها در تمامی این سال‌ها حرمت محمدرضا لطفی را نگاه نداشتند.کانون سازسازان را که همه آنها در زمره شاگردان لطفی در سازسازی بودند تعطیل کردند و الان سه سال است که برخلاف اساسنامه حتی انتخابات و مجمع دوباره این کانون را تشکیل ندادند،‌و اکنون از وحدت دم می‌زنند.از تجربه و توان لطفی در کار تشکیلاتی و صنفی حتی برای یک بار هم بهره نبردند،اما در روز مرگش چنان سینه‌ دریدند که گویی سال‌های سال رفیق گرمابه و گلستان لطفی بوده‌اند.(قطعا استاد حسین علیزاده و استاد داود گنجه‌ای منظور نظر نگارنده نیستند که آنها و رفاقتشان با لطفی از جنمی دیگر بود.به خصوص آقای گنجه‌ای که هر بار من نزد استاد لطفی می رفتم از رفاقت و محبتش سخن می‌گفت،اگر چه نمی‌دانم که چرا تیغ داود گنجه‌ای هیچگاه در هیئت مدیره خانه موسیقی نبرید و در تصمیمات اساسی از این دست، او و برخی دیگر از عزیزان هیئت مدیره حاشیه نشین بودند و سخنان و عز و جزهایشان خریداری نداشت و البته ندارد.).

همین جماعت با پرویز مشکاتیان بزرگ نیز چنین کردند، قبل از مرگش با او به نزاع و دعوا برخاستند و بعد از مرگ همانند نوحه‌خوانان حرفه‌ای بلندگو به دست گرفتند و در عزایش گریستند و بر سینه زدند.

نگارنده خود به یاد دارد در یکی از نشست‌های مجمع عمومی خانه موسیقی که برای معرفی و رای گیری درباره اعضای شورای عالی خانه موسیقی تشکیل شده بود،هیئت مدیره به مجمع عمومی پیشنهاد داد که هر کسی از اعضای 27 نفره مجمع ‌می‌تواند استادی که بالای سی سال تجربه در موسیقی دارد را به عنوان نامزد معرفی کند. من با توجه به حقی که در آن جلسه به عنوان یک عضو مجمع داشتم،نام استاد محمدرضا لطفی را پیشنهاد دادم. که ناگهان یکی از اعضای هیئت مدیره چنان از این پیشنهاد بر‌آشفت که گویی من نام دشمن خونی اهالی موسیقی را برده‌ام و مرتکب گناهی کبیره شده ام .مرا متهم به پاچه‌خواری و ... کردند، در حالی که نگارنده روزنامه‌نگاری بود که بر اساس درک و دریافتی که از تحولات موسیقی در کشور داشته و دارم ،‌احساس می‌کردم حضور محمدرضا لطفی و درکی که او از کار تشکیلاتی و علاوه بر‌آن،جدیت کم نظیری که در هر کاری دارد،میِ‌تواند کشتی شکسته خانه موسیقی را اندکی ترمیم کرده و به جاده درستش در اندازد.اما مخالفت‌ها مانع این کار شد.یعنی مخالفت‌ها به گونه‌ای بود که حتی مانع طرح یک اسم می‌شد.

همین رفتار را در دور بعد برای استاد شهرام ناظری در پیش گرفتند. دوستی دیگر در مجمع نام استاد ناظری را به عنوان یکی از اعضای شورای عالی پیشنهاد داد که به بهانه این که ایشان عضو خانه موسیقی نیست،از طرح نامش به عنوان نامزد جلوگیری به عمل آمد که بعدها مشخص شد به مجمع دروغ گفتند و استاد ناظری عضو خانه موسیقی بود.حتی اگر آقای ناظری عضو هم نبود، در چنین مواقعی و با توجه به این که تصمیمات را خود مجمع اتخاذ می‌کرد،صدور یک کارت عضویت برای آقای ناظری در همان نشست امکان پذیر بود.اما به سیاق آن مثل معروف که "درخت بهانه جوانه ندارد"،دوستانی که وحدت آنها با حضور چهره‌هایی چون ناظری و لطفی ترک بر‌می داشت، با طرح چنین بهانه‌های بی‌مایه‌ای مجمع عمومی را سرکار گذاشتند تا جمعی را که خود دوست داشته و دارند پیشنهاد داده و به جلو ببرند.جمعی که به خاطر گرفتاری‌های عدیده ، دستور جلساتشان را هم نه خودشان که هیئت مدیره تعیین می کند.

عزیزان بی‌سبب، هنرمندان بی‌جهت، وحدت و همدلی وقتی به دست می‌آید که شمایان به آن قرارداد اجتماعی که با اهل موسیقی بسته‌اید و بابت آن به شما رای دادند که در چنین سمتی قرار گیرید، پای‌بند باشید.ویژگی لطفی این بود که مظلوم کشی نمی‌کرد. اما شما نمایندگان ضعیف‌ترین و بی‌صدا ترین قشر جامعه موسیقی(سازسازان) را سه سال است که به ناحق تعلیق کردید و حتی وقتی آنها به دیدار استاد لطفی رفتند برخی از شمایان بر آشفته شدید که به چه اجازه به آنجا رفتید. شاهد این ماجرا رامین جزایری است که در تمامی این سال‌ها صدای فریاد این گروه بود که البته فریادشان را تا کنون کسی نشنید.

کار صنفی یعنی ترجیح منافع جمعی بر خواست فردی و تا این اصل بدیهی در خانه موسیقی از سوی ارکان این نهاد رعایت نشود، طبیعی است که همدلی و دعوت به وحدت همانند نهادن برف در تابستان روی قطعه سنگی داغ است که در طرفه‌العینی آب می‌شود و اثری از آن نمی‌ماند.

توضیح:این یادداشت با اندکی تلخیص در صفحه آخر روزنامه اعتماد منتشر شد

منبع: اعتماد