به گزارش خبرآنلاین به نقل از کتاب «هایدگر و گشایش راه تفکر آینده»، دکتر رضا داوری اردکانی ماجرای جالب برخورد یک فیلسوف با نامه سوالی یک فرد عادی را عنوان می کند. هایدگر که فیلسوف آلمانی قرن بیستم بود و با شیوه ای نوین به مساله وجود و هستی شناسی پرداخته است در این نامه با پرسشی درباره "نیست انگاری" مواجه می شود.
دکتر داوری ماجرا را این گونه مطرح کرده و شرح می دهد: «کارل یاسپرس در زندگینامه فلسفی خود در فصل هایدگر نوشته است: «روزی مستخدم دانشگاه نامة خادمه ای از فرانکفورت را آورد و گفت: «این شخص می خواهد بداند که کمتر از هیچ چیست؟» نامه پر از غلط املایی و دستوری بود و از بیم و نگرانی نویسنده حکایت می کرد. نویسنده از دانشمندان می پرسید که آیا (پس از این دنیا، پس از این زندگی) به راستی هیچ چیز وجود ندارد؟ نامه ای بود التماس آمیز و ناشی از ترس که احتمالاً در حال شروع بیماری اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی و آشکارا با اندیشه مرگ، ولی با جملات فشرده و اصطلاحات کلی و غیرعادی نوشته شده بود. نامه را به هایدگر که مهمان ما بود نشان دادم. هیچ یک از همکارانم ممکن نبود چنین نامه ای را مانند او جدی تلقی کنند.
چرا باید یک متفکر نامه یک عامی بیمار را جدی تلقی کند؟ و چرا چنانکه از سخن یاسپرس برمی آید دیگر همکاران او، یعنی استادان فلسفه به چنین نامه هایی اعتنا نمی کرده اند. استادان معمولاً به مسائل و مباحث مهم فلسفه اشتغال دارند، اما متفکران که پروای آینده دارند و همواره چشم به راهند و در انتظار به سر می برند، به دنبال نشانه می گردند. یاسپرس گفته است که او و هایدگر اتفاق نظر داشته اند که «سخن طنزآمیز مستخدم دانشگاه نماد بی خبری و بی پروایی مردم دنیاست»، ولی شاید هم این سخنان را بتوان نشانة پروا و حتی بحران دانست، مع ذلک اگر فیلسوف در جای دیگر و در نظایر سخن آن شخص عامی، آثار بحران ندیده بود، برایش چه اهمیت داشت که یک آدم بی سواد یا کم سواد چه می گوید و کنجکاوِ چیست؟
فیلسوف به پرسش هایی که از سر کنجکاوی برخاسته است کاری ندارد، اما وقتی منتظر است که حادثه مهمی روی دهد به همه چیز با نگاه دیگر می نگرد. هایدگر از آن رو به نامه مزبور توجه کرد که در آن نشانی از پیشامد بزرگ عصر که اثرش در همه جا ظاهر می شد، می دید و آن «نیست انگاری» بود.»
/6262