واکنش اصغر فرهادی و دوستانش نسبت به فاجعه ای که در غزه در حال رخ دادن است با تیتر کشتن هم نوعان خود را متوقف کنید، به مذاق خیلی ها خوش نیامد. حقیقتش را بخواهید خود من هم خیلی با این ادبیات پاستوریزه شهروند مودب دهکده جهانی سر سازگاری ندارم. اما می توان موضوع را جور دیگری هم نگاه کرد.

 یعنی به جای این که مثل دوستان عصبانی، فرهادی را متهم کنیم به این که هم می خواهد خود را در صف دلسوزان کودکان غزه جا بزند و هم حواسش به جشنواره های جهانی است، ماجرا را جور دیگری ببینیم. همان طور که گفتم و برای جلوگیری از هرگونه سوء تفاهمی مجبورم یک بار دیگر عرض کنم این بنده کم ترین با ادبیات آقای فرهادی و دوستانش در این مورد خاص هیچ سنخیتی که ندارم هیچ، بلکه از شنیدن آن کهیر هم می زنم. در جایی نه چندان دور از ما یک حکومت اشغالگر و نژاد پرست در حال جنایت آشکار است و آن وقت ما بیاییم به زبانی که به تریج قبای کسی برنخورد ژست انسان دوستانه بگیریم؟ اما همان طور که گفتم به جای متهم کردن هنرمند توانمند روزگارمان و دوستان عزیزش می توانیم ماجرا را طور دیگری ببینیم و در این تامل کنیم که چرا فرهادی و دوستانش چنین ادبیاتی را برگزیده اند؟ نگاه بدبینانه همان است که متعرضان به فرهادی گفته اند اما من فکر می کنم این گونه هم می توان دید: فرهادی و دوستانش خواسته اند برای گریز از ادبیاتی رسمی، به نوع دیگری از ادبیات روی بیاورند. کدام ادبیات رسمی؟ همان ادبیاتی که همین امروز هم به جای دفاع صادقانه و صمیمانه از مردم بی پناه غزه، آن ها را بهانه ای قرار داده است برای حمله به رقبای سیاسی. همان ها که می خواهند به بهانه بی رحمی رژیم دژخیم صهیونیستی، فضای مهربانی و اعتدال را به فضای دشمنی و حذف حریفان خود بدل کنند. این ادبیات، که می خواهد بگوید هرکس مثل او فکر نمی کند از دایره آدمیت خارج است، ادبیات خطرناکی است که خیلی ها می خواهند به هرشکلی شده با آن مرزبندی کنند. شاید آقای فرهادی و دوستانش خیلی فکر کرده اند تا به بیان جدیدی دست پیدا کنند که هم بتوانند با آن جنایات اسرائیلی ها را محکوم کنند و هم مرزبندی خود را با زمره خودارزشی پنداران مشخص کنند. نمی دانم. اما حدس می زنم یا دوست می دارم که این چنین بوده باشد.