این بنده خدا، هم در «تاریخ تشیع در ایران» و هم نوشته های دیگر، از جمله چند یادداشت در همین وبلاگ، از وجود «سنیان دوازده امامی» در تاریخ تفکر مذهبی در دنیای اسلام، یاد کرده ام. در اینجا باز کتابی تازه از نیمه قرن سیزدهم هجری یافته ام که ذیلا شرح آن را خواهید دید.

این روزها با نسخه خطی در تاریخ اسلام آشنا شدم که بر اساس معرفی درج شده در «دنا» دو نسخه از آن شناخته شده است:

یکی در کتابخانه آیت الله گلپایگانی که در سال 1237 ق و دیگری نسخه کتابخانه مجلس که در 1258 ق کتابت شده است.

بر اساس آنچه در مقدمه آمده، سلطان وقت به وی دستور داده که «رساله ای در تاریخ ولادت و معراج و هجرت و رحلت سرور عالمیان و صفوه آدمیان محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و ولادت و وفیات خلفای راشدین و بعضی اکابر اهل بیت سید العالمین جمع کند».

نام سلطان محمود در مهری در بالای صفحه اول دیده می شود و مقصود سلطان محمود دوم عثمانی است که از سال 1808 تا 1839 [1218 ـ1255ق] سلطنت کرده است.

نویسنده قاضی بدرالدوله است و چنان که از محتوای کتاب بر می آید از فرقه قادریه، از فرقه های صوفی شناخته شده است که هواداران آن در عراق و ترکیه و شبه قاره و افغانستان بوده و هستند.

این جماعت منتسب به عبدالقادر گیلانی هستند که در حوالی 560 تا 562 درگذشته است. قادری ها خود چندین فرقه هستند که شرح حال و باورهای آنان در منابع مختلف آمده است.

در منابع آنان، از عبدالقادر گیلانی به غوث اعظم تعبیر می شود و شاید به همین دلیل نام رساله حاضر هم تحفه اعظمیه شده است.

آنچه در اینجا برای بنده مهم است همین است که سلطان عثمانی در راه جمع میان چیزی است که به نوعی ترکیبی از شیعه و سنی است.

تا آنجا که به خاطر دارم آخرین بازسازی صحن های اول و دوم مسجد النبی (ص)‌هم در دوره همین محمود است، جایی که نام دوازده امام در کنار نام عشره مبشره و خلفای اولیه و روسای چهار مذهب، یعنی همه با هم آمده است.

باب اول کتاب در بیان نسب و شرح حال رسول الله (ص) است. (فریم 7)

باب دویم در ذکر خلفای راشدین رضی الله عنهم که از ابوبکر آغاز شده و تا امام علی رفته است. (فریم 14).

باب سیوم در ذکر اولاد حضرت سرور عالم است که از زینب آغاز شده، رقیه، و فاطمه زهرا (س) و قاسم یاد شده است. (فریم 23)

باب چهارم در ذکر ازواج آن سرور کائنات است که از خدیجه آغاز شده و از تک تک آنان یاد شده است (فریم 25).

باب پنجم در ذکر هر دو شاهزاده های کونین و سبطین رسول الثقلین ریحانهای رسول و بتول و احوال بعضی ائمه اهل بیت است. وی از امام حسن آغاز کرده (فریم 34) سپس از حسین (فریم 37) علی بن الحسین، ابوجعفر محمد باقر (فریم 38) جعفر صادق، موسی کاظم، علی الرضا، محمد تقی، علی نقی، حسن عسکری (فریم 41) و در نهایت از محمد المهدی یاد کرده و نوشته است: کنیتش ابوالقاسم و لقب حجه و مهدی فرزند حسن عسکری، مادرش نرجس، ولادتش به سرمن رآی روز جمعه نیمه ماه شعبان سال دو صد و پنجاه و پنج و بقولی نوزدهم ربیع الاخر سال دو صد و پنجاه و هشت و به قولی هشتم شعبان سال دو صد و پنجاه و شش و همین قول اصح است. و عمر وی نزد وفات پدرش ش یا پنج سال بود و در سال دو صد و شصت و پنج وفات یافت. همین است مذهب اهل سنت و جماعت! (فریم 42) و امامیه او را حجت و قایم و مهدی و منتظر و صاحب الزمان لقب کنند و وی نزد ایشان خاتم دوازده امام است. گویند که در صغر سن، الله تعالی او را علم و حکمت و امامت عطا کرد. چنان که عطا کرد یحیی و عیسی علیه الصلاه و السلام را... و تا این زمان پنهان است و منتظر خروج اواند. وی این باور را قبول ندارد و لذا در همینجا صفحه ای به نقد اندیشه مهدویت نزد امامیه پرداخته است.

نویسنده در ادامه، شرح حال عبدالقادر گیلانی آورده (فریم 43) و سپس شرح حال شماری از جانشیان او را نوشته و رساله را در فریم 50 پایان داده است.

بنده بارها نوشته ام که این دیدگاه، یعنی جمع میان خلفای اولیه با دوازده امام در میان اهل سنت، برای قرنها معمول بوده و آثاری در ماوراءالنهر بزرگ، ایران و عثمانی و عراق، از قرن های ششم تا چهاردهم از اهل سنت در دست است. این نگاه جالبی است که وجود داشته است. البته در دوره صفوی، به دلیل منازعات سیاسی ایران و عثمانی این دیدگاه آسیب دید. بعدها در دوره قاجار هم در غرب و شرق ایران آثاری نوشته شد که باز مشکل ایجاد کرد. اما باور یاد شده، همچنان در بسیاری از جماعات از اهل سنت، به ویژه صوفیان وجود دارد.

بنده از این که قادری ها چه وضعی در حوادث عراق پیدا کرده اند اطلاعی ندارم، اما بدون شک، آنان نمی توانند با جریان داعش نزدیک باشند؛ اما این که چه می کنند، امیدوارم کسانی که اطلاعاتی دارند در اختیار بگذارند. خدا کند از دست افراطی ها در امان مانده باشند و مانند شیعیان تلعفر و مسیحیان موصل و ایزدی های سنجار آواره یا قتل عام نشده باشند.

 








و این هم سلطان محمود عثمانی (1808 ـ 1839 میلادی)

 

 

 

 

 

"