وزیر علوم، تحقیقات و فناوری نامی جدید بر وزارتخانه ای است که در خلال 35 سال گذشته همواره وزیری در حوزه علوم پایه و فناوری داشته است نام قبلی آن شاید به همین دلیل تغییر یافت و عنوان وزارت فرهنگ و آموزش عالی به حوزه فناوری نزدیک شد.


 حالا انبوه موسسات خصوصی و به اصطلاح غیر انتفاعی عنوان آموزش عالی را به عاریت گرفته اند و در گوشه و کنار شهرهای کوچک و بزرگ جولان می دهند. اما چرا هیچ وزیری در حوزه علوم انسانی در رشته های مختلف و متنوع آن مثل مدیریت، حقوق، روانشناسی، تعلیم و تربیت، امور آموزشی، جامعه شناسی، تاریخ، جغرافیا و... تا کنون این مجموعه عظیم آموزشی را هدایت نکرده است و جز یک مورد در ابتدای انقلاب- آقای دکتر شریعتمداری- آن هم در زمان اندکی بقیه وزرا همه یا پزشک بودند یا مهندس و متخصص علوم پایه و معدن و مکانیک و... آیا خط مشی گذاری در حوزه نظام آموزش عالی به عهده مهندسان و پزشکان است؟ آیا در میان صدها استادی که خود در همین دانشگاه ها چگونگی تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش را تدریس می کنند هیچکس قادر به هدایت حوزه خود نبوده است؟ آیا مدیران خلاق و صاحب رای که وظیفه اصلی شان سازماندهی، برنامه ریزی، هدایت و کنترل سازمان ها و انسان هاست قادر به مدیریت نظام آموزش عالی نیستند؟ همان ها که بحث مدیریت فرهنگی را به مهندسی فرهنگی تعبیر و تفسیر کردند معتقدند تنها "مهندسان" هستند که مدیران قابلی هستند و این نه در عرصه فناوری و علوم پزشکی که در حوزه "فرهنگ" نیزمصداق دارد. روشن است که این "پدیده" تنها در ایران اجرا شده و مجال طرح داشته است والا حتی در بیمارستان های معتبر دنیا این مدیران حوزه علوم انسانی اند که در راس این سازمان ها هستند و پزشکان به امور بیماران می پردازند و مهندسان نیز در حوزه کاری خود مشغولند. اکنون نیز شاهدیم در میان اشخاص مطرح تصدی وزارت علوم نامی از دانشمندان علوم انسانی نیست. گویی سند چشم انداز هم بنام "مهندسان" خورده است. شاید یکی از عوارض ناکامی در برخی موارد آموزش عالی همین مسئله است که بایستی توسط کارشناسان واکاوی شود.

منبع: خبرآنلاین
"