ماجرای اسیدپاشی را هیچ‌رقمه نمی‌توان توجیه کرد. به همین دلیل هم هیچ‌کس در محکوم کردن این عمل زشت به خود تردید راه نداد و بی‌هیچ اما و اگری محکوم کرد آنچه را باید محکوم می‌کرد. حتی واعظان و سخنرانانی که در ادبیات سیاسی به آنها می‌گوییم تندرو و رادیکال و افراطی در این موضوعِ به‌خصوص، همان حرفی را زدند که رقبا و مخالفان سیاسی‌شان.که این خود امر مبارکی است و نشان‌دهنده اینکه ما هم اندک‌اندک داریم معنا و مفهوم منافع ملی را می‌فهمیم.

 

 اندک‌اندک داریم می‌فهمیم که همه ما سوار بر یک کشتی هستیم و اگر فضای این کشتی ناامن شود همه ما در طوفان بلایای بی‌شماری که در کمین نشسته‌اند غرق خواهیم شد. اندک‌اندک داریم می‌فهمیم تئوری شیطانیِ «هدف وسیله را توجیه می‌کند» چه جهنمی را برایمان خواهد ساخت. اندک‌اندک داریم ایمان می‌آوریم که اگرچه سیاست پدر و مادر ندارد، اما برای حفظ چیزهایی که به آن دلبسته‌ایم رعایت حداقلی از اخلاق ضروری و واجب است. من البته سیاست‌مدار نیستم که به زبان آمار و تحلیل سخن بگویم. من سوگوار زیبایی‌های به‌غارت‌رفته توسط جنود جهل و جنونم. اگر قرار باشد طرف کسی باشم، طرف پدر و مادری هستم که همه زحمت عمرشان توسط حرامیان به باد رفته و تا آخر عمر باید شب و روزشان یکی باشد. قربانیان این حادثه شوم، بی‌گناه‌ترین آدم‌های روی زمینند. من هم مثل خیلی‌ها نمی‌دانم پس پشت این سناریوی شوم چه کسانی قرار دارند و سودایشان چیست. مثل خیلی از چیزهای دیگر که نمی‌دانم: چه‌دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم. اما این را می‌دانم که قربانیان این توطئه کثیف هیچ کجای این بازی ناجوانمردانه نبودند. اینکه دعوا بر سر چیست و قدرت دست کیست، مساله من نیست. مساله من زندگی آدم‌هایی‌ست که سیاه شد. حتی یک لحظه نمی‌توان جای کسانی بود که تا دیروز به حسنی که خدا به آنها داده بود دلخوش بودند و امروز از نگریستن در آیینه شرمسارند. می‌توان شعار داد و به قربانی جهل و جنون گفت: شرمسار نباش! آنکه تو را به این روز افکنده باید از نگریستن در آیینه شرمسار باشد نه تو. اما این شعارها مرهم زخم بی‌بهبود ندا و مریم و سارا نمی‌شود.

اینکه همه اهل سیاست این حادثه شوم را محکوم کرده‌اند خوب است، اما کمی تامل کنیم و ببینیم حقیقتا ما در پدید آمدن چنین شرایطی چقدر مقصر بوده‌ایم. بچه که بودم- یعنی حالا نیستم؟- وقتی چیزی می‌نوشتم به تبعات آن نوشته هیچ کاری نداشتم. فکر می‌کردم خداوند تبارک و تعالی مرا برای بیان حقیقت خلق کرده و من هیچ ماموریتی جز این ندارم. اینکه دیگران چه استنباطی از سخنان من می‌کنند مهم نیست، من باید وظیفه‌ام را انجام بدهم. حالا که خردک‌عقلی در سرم آمده است بیش از هرکس دیگری نگرانم که آنچه می‌نویسم و می‌گویم چه نتیجه‌ای به بار خواهد آورد. اگر از یک تریبون رسمی بگوییم بدحجاب مفسد فی‌الارض است و آتش در خرمن دین و دنیای مردمان می‌زند و بعد هم پس از حادثه اسیدپاشی آن را محکوم کنیم ایرادی دارد؟ ظاهرا نه. خطیب محترم می‌تواند بگوید منظور من از این حرف‌ها این نبوده که کسی سر خود اقدام به نابودی بدحجابان کند. من فقط آنچه را در شریعت آمده بیان کرده‌ام. درست هم می‌گوید. اما آدمی نمی‌تواند میزان تاثیر سخنش را در قلوب و اذهان حدس بزند. چه باید کرد؟ کسی نمی‌تواند به این بهانه که حرفش ممکن است تبعاتی ناخوشایند داشته باشد حکم به تعطیلی شریعت بدهد. در یک جامعه دینی، شریعت به زندگی مردمان و مناسبات حاکم بر دنیای آنها نظم و ترتیب می‌دهد، اما اهل شرع باید مراقب باشند که آبروی شریعت نبرند.
آنکه او را بنیان‌گذار فقه جعفری می‌دانیم فرمود: «کُونوا لَنا زَیْنا وَلا تَکونوا عَلَیْنا شَیْنا»؛ فرموده‌اند: اي شيعيان، شما به ما منسوب هستيد، پس مايه زينت ما باشيد نه مايه آبروريزي ما. با خود بیندیشیم که آیا ما در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع چنان رفتار کرده‌ایم که بتوانیم مدعی شویم زینت آن بزرگان هستیم؟ این حدیث می‌تواند محک و معیاری اصیل باشد برای همه رفتارها و گفتارهای مدعیان دینداری. دیگر اینکه بیندیشیم تقلیل دادن بحث مهم و بنیادین امر به معروف و نهی از منکر به برخورد با کسانی که پوششان از نظر ما مناسب نیست، چه نتایجی در بر خواهد داشت؟ آیا هیچ منکر دیگری در جامعه رخ نمی دهد؟ آیا اگر قرار باشد به مشکلات دین و دنیای مردم رسیدگی کنیم برخورد با آنها که حجابشان را نمی‌پسندیم در اولویت قرار می‌گیرد؟ آیا «العدل اساس الاحکام»، صرفا یک شوخی یا شعار سیاسی بود؟ تامل در این پرسش‌ها می‌تواند گرهگشای بسیاری از معضلات ما باشد. به شرط آنکه باور کنیم یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است.