تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۶

این یکی دو روزه فرصتی شد تا از پراکنده نویسی که البته از سر اضطرار است و نه از سر اختیار فاصله بگیرم و به کتاب که علاقه مندی اول و آخر من است بپردازم. هم صحبتی با دوستانی که دلمشغولی ای جز کتاب ندارند علاوه بر این که بر خوشی های این روزهای من افزوده است مرا که غالبا ناامیدم امیدوارهم کرده است.

امیدوار به این که بتوانیم از سیاست زدگی و سطحی نگری خلاص شویم و مسائلمان را درست ببینیم و تحلیل کنیم. این روزها از زبان دوستانم حرف حساب کم نشنیدم و همین موضوع حسابی مرا سر ذوق آورده است. دیگر کم تر کسی از آن ها که دستی بر آتش دارد سعی می کند حرف های تند و آتشین بزند. دیگر کسی از مسئولین نمی گوید هر ایرانی روزی دست کم چند ساعت مطالعه می کند. کم تر دیده ام که بخواهند حقیقت را از اصل و اساس باژگونه جلوه دهند. کم تر دیده ام بگویند همه مصیبت های ما زیر سر فلان دولت و بهمان گروه سیاسی است. ما تا رسیدن به وضع موعود فاصله بسیار داریم. این را هر کس که اهل تامل و تدقیق باشد تایید می کند. آن چه راه رسیدن را کوتاه می کند باور کردن مشکلات است. تا هنگامی که پرده ای بر سر صد عیب نهان و آشکار خویش می پوشانیم هیچ جای امیدواری نیست اما همین که مشکلات را باور کردیم مقصد و غایت اگرچه دور و دیر اما چهره می نماید. ما در سال های گذشته خواستیم از اصل و اساس مشکلاتمان را منکر شویم و یا مسئله را وارونه جلوه دهیم به همین دلیل هم مدام به جای این که گره ای از کار فروبسته خویش بگشاییم کلاف پیچیده را پیچیده تر کردیم. امروز اما نشانه های تعقل و تدبیر بیشتر دیده می شود. شنیده ام که می گویم. این که مدیر و روزنامه نگار و نویسنده و ناشر به این نتیجه رسیده اند که باید آهسته و خرد ورزانه باید به سمت وضع موعود گام بردارند از نتایج سحر است و باید طاقت آورد تا صبح دولت اهل فرهنگ به تمامی بدمد. روزگاری در این سرزمین نویسندگان هیچ مشکلی جز ممیزی را به رسمیت نمی شناختند. گویی اگر چیزی به نام ممیزی وجود نمی داشت به هر نویسنده ایرانی یک دو جین نوبل تعلق می گرفت. البته که ازممیزی و نوع اعمال آن در این سال ها کسی دفاع نمی کند اما حواله دادن همه مشکلات به ممیزی نواختن سرنا از سر گشاد آن است. عملی که این روزها از سوی آدم های حوزه چاپ و نشر کم تر سر می زند. دیگر این که اندک اندک داریم ملتفت می شویم که طرح یک مشکل به صورت مجزا ومنفرد از اساس کار اشتباهی است.اقتصاد و سیاست و فرهنگ و مسائل اجتماعی چندان در هم تنیده اند که نمی توان هیچ یک از اجزا آن را از یک دیگر تفکیک کرد. دیگر کسی وزارت ارشاد را تنها متولی فرهنگ در این سرزمین نمی داند. صدالبته که دوصد گفته چون نیم کردارنیست اما هر عملی نیکی پیش از آن که در عالم واقع تحقق یابد باید در ذهن و ضمیر ما به شکل اندیشه در آید.