تبریز برای من یعنی محله شش گیلان با همه مشخصات سنتی قدیمی اش که حالم را خوش می کند

كمال تبريزي: تبریز همیشه برای من همان معنای اولیه لغوی اش را داشته است ! ریختن تب، هنگامیکه وارد شهر می شوی ! از همان طفولیت که هرازگاهی با پدر و مادر و بیشتر در ایام تعطیل به ویژه در نوروز به آن جا سفر می کردیم همیشه همین احساس در من ایجاد می شد ! به یک آرامش و سبکی دست پیدا می کردم که هنوز که هنوز است این احوالات را در سفر به تبریز دارم. البته بعد از فوت پدر و مادرم به تدریج از تعداد سفرها کاسته شد و تا امروز دیگر بسته به ضرورت کاری، سعادت دیدار دوباره شهرم را پیدا می کنم ! اما همچنان تبریز شهر خیالپردازی های من است. تبریز برای من یعنی محله شش گیلان با همه مشخصات سنتی قدیمی اش که حالم را خوش می کند و بی اراده یاد کودکی را در من زنده می کند. بچه ای که در منزل عمویش حاکم مطلق است! و هرکاری کند کسی حق ندارد به او نازک تر از گل بگوید! در هوای سرد تبریز رختخوابی دارد که از تشکی نرم و قطور، لحاف پشم و گرم و بالشی از پر قو تشکیل شده است و قبل از خواب شب، پدرش برای او و خواهرش قصه پرکشش و جذاب ملک جمشید و امیرارسلان نامدار را نقل می کند و با شروع اشعار آذری که بیشتر از سروده های شهریار است به خواب عمیقی فرو می رود و صبح که با طلوع آفتاب بیدار می شود همه اهل خانه قبل از او بیدار شده اند اما برای اینکه کمال خواب صبحش ادامه داشته باشد؛ آرام و بی صدا صبحانه می خورند تا اینکه من بیدار می شوم و در فاصله ای کوتاه بر سر سفره صبحانه می نشینم و قیماق و عسل تبریز را با نان و کلوچه مخصوص تبریز نوش جان می کنم. از صحبت دیگران می فهمم که ظهر برای ناهار قرار است به منزل عمه جان برویم. آن جا حیاط بزرگی دارد که پر از درخت های میوه است اما نمی دانم چرا همراه بچه ها بالای شاخه ها که می رویم به جای میوه همه کاسه هایی پر از توربا قاتق (ماست کیسه ای) در دست داریم و با انگشت مشغول خوردن هستیم ! داخل خانه عمه جان پر است از گربه های قد و نیم قد که بازی با آن ها لذت بخش است. بعداز ناهار بزرگترها شروع به دراز کشیدن و چرت بعد از غذا می کنند و به نحو غیر قابل باوری اصرار دارند که برای جلوگیری از سر و صدای بچه ها آن ها نیز باید بخوابند! اما ما که کسی حریفمان نمی شود به حیاط برمی گردیم و ادامه بازی قبل از ظهر را از سر می گیریم! عصر هم نوبت رفتن به شاه گلی است که بعضی وقت ها دختر عمه بچه ها را جمع می کند و برای دیدن فیلم هندی به سینما می برد! داخل سینما که اغلب موضوع آن برای من جذابیتی ندارد بیشتر به چهره دختر عمه که به پهنای صورتش می گرید خیره می شوم و تصور می کنم که حتما دردی دارد که اینچنین می گرید! ... اما حالا که دیگر نه پدر هست و نه مادر! و نه آن عمو و نه عمه، ولی هنوز تبریز برای من همان است که بود. با اینکه بسیار تغییر کرده و شهری صنعتی محسوب می شود؛ شکل و قیافه اش کاملا عوض شده اما بیشتر از گذشته، شهروندانش معتقدند که اصفهان نصف جهان اگر نباشد تبریز! من هم این اعتقاد را دارم چون درست مانند اصفهان هنوز در ذات تبریز ریشه های گذشته وجود دارد و به هر حال از نظر وسعت از اصفهان بزرگتر هم هست! هنوز وقتی وارد تبریز می شوی بازارش خودنمایی می کند؛ و در زیرزمین ها و کنج های پنهانش قهوه خانه هایی است که خوشمزه ترین خوردنی ها را دارد! شیرین ترین بستنی ها و شیرینی های ویژه مثل نوقا ، ریس و قرابیه، و البته آجیل تبریز با یک عنصر منحصر به فرد به نام میانپور، سوغات مخصوص تبریز است. تبریز به شهادت تاریخ، مرکز رشد و شکوفایی اقتصادی ایران و روابط بین المللی است. تبریزی ها یکی از اولین اقوام ایرانی بودند که ارتباط فرهنگی و داد و ستد اقتصادی را با سایر کشورهای جهان آغاز کردند. با یک بررسی اولیه در ایران و سایر کشورهای جهان، هر جا که اثری از رشد و شکوفایی اقتصادی، فرهنگی، هنری و خلاقیت وجود داشته باشد؛ با احتمال بسیار بالا، نام یک یا گروهی از اهالی آذربایجان به چشم خواهد خورد ! نفوذ و گسترش اقوام آذری در مراکز حساس و تعیین کننده و در مراتب مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور موید همین امر است. ارگ تبریز همچنان از بناهای دیدنی و نشانگر قدمت تاریخی شهر است ولی تبریز خانه ای پر احساس نیز دارد که برای من اولین عامل شکل دهنده تصویر ذهنی ام از استاد شهریار برای ساخت سریال او بود. روزی که به همراه اردشیر رستمی قدم به آن خانه گذاشتیم هردو حضور شاعر را که سال ها در آن خانه زیسته بود؛ در کنار خود احساس کردیم. اردشیر از بیان و رفتار او پرسید و من ضرباهنگ زندگی شاعر را فهمیدم ! و هردو در ساخت سریال آن را به کار گرفتیم. خانه شهریار امروز موزه کوچکی است در قلب محله ای در تبریز که همان احساس دوران کودکی ام را تداعی و فضایی سرشار از عاطفه و محبت را در درونم ایجاد می کند. شهر تبریز اما دارای یک مکان پرافتخار نیز هست که بعداز انقلاب اسلامی در ایران و با همت و همراهی مردم بنا شد. مقبره الشعراء که آرامگاه شعرای نامدار و پرافتخار آذری است و محمدحسین شهریار که همچون نگینی در میان آنان می درخشد. تبریز همه این خوبی ها را در خود دارد و آرزوی من در آستانه سال نو هنوز این است که شهر من هیچگاه حس و حال خوب گذشته اش را از دست ندهد. ٥٧٥٧
منبع: خبرآنلاین
"