تا در بر این پاشنه بچرخد که گمان کنیم نقد هجوم و تودهنی است و عکس‌العملمان در برابر نقد سنگر گرفتن و هجوم متقابل باشد، نمی‌توان امید بهبود داشت.

در این چند روز دو عکس‌العمل نسبت به دو گروه نقد رسانه‌ای ابراز شد و نشان داد بسیاری از ما همچنان خطاترین تصورها را از نقد داریم و بر اساس آن به نقد نگاه می‌کنیم. بسیاری از ما چه در مقام ناقد و چه در مقام کسی که کارش نقد شده گمان می‌کنیم نقد هجوم و حمله و تودهنی و ارعاب و چنین چیزهایی است. نقد چنین چیزی نیست. نقد چشم سوم است. شما با دو چشم به خودتان و گفتار و نوشتار و کردارتان می‌نگرید و حیطه‌ی دیدتان محدود است، نقد چشم سومی است که به شما کمک می‌کند نادیده‌های گفتار و نوشتار و کردار خود را ببینید. نقد عین شفقت است چرا که کمک می‌کند آن که مورد نقد واقع شده کاستی‌های کارش را ببیند و در همان کار یا کارهای بعدی آن کاستی‌ها را درمان کند و خود را از آن‌ها بری بدارد.

اما این تصور که باید کاستی‌هامان را انکار کنیم، در مقام رفع و دفعشان برنیاییم و ناقد را بر سر جایش بنشانیم نه تنها ما را به چشم سوم مجهز نمی‌کند که همان دو چشم ما را نیز نابینا می‌کند.

سیمای جمهوری اسلامی ایران سریالی پخش می‌کند با نام معمای شاه. ظاهراً کم نیستند کسانی که از این سریال ناراضی هستند و به آن نقدهایی کرده‌اند. نقدها اغلب از منطبق نبودن روایت این سریال با بعضی مسلمات تاریخی شکوه دارند. از سیاست رضا پهلوی در برابر دین‌سازی گرفته تا کم رنگ و پررنگ کردن نقش بعضی شخصیت‌ها تا سن و سال روح‌الله خالقی در این سریال. طبعاً تاریخ عرصه‌ی قطعیت منطقی و فلسفی نیست، اما در عین حال عرصه‌ی تخیل بلا استناد نیز نیست. من قضاوتی در مورد وارد بودن یا نبودن نقدها نمی‌کنم؛ چه سریال را ندیده‌ام. آنچه من درباره‌اش صحبت می‌کنم متنی است که با امضای روابط عمومی سریال و در پاسخ به بعضی از این نقدها منتشر کرده‌اند.

متن ساختار ساده‌ای دارد. بر اساس جایگاه‌های اجتماعی و نه بر اساس مدعیات ناقدان بنا شده است. نویسنده خود را «روابط عمومی» سریال می‌خواند و یکی از منتقدان را «موسیقیدان» و هم او و ناقدی دیگر را «وبلاگ‌نویسان». و با اتکا به همین عنوان‌ها می‌کوشد تصویری در ذهن مخاطب بسازد که موسیقیدان تخصصی در تاریخ ندارد و وبلاگ‌نویس آدمی است که هر چه دم دستش رسید می‌نویسد اما روابط عمومی جایگاهی وضیع دارد که حتی می‌تواند انگشت تهدید تکان بدهد و از «بار حقوقی» واژه‌های به کار رفته در نقدها بنویسد و تلویحاً ناقدان را تهدید به کشیدن بحث به دادگاه کند.

وارد این نمی‌شویم که آنچه «روابط عمومی» سریال درباره‌ی بار حقوقی نوشته تا چه حد قرین واقعیت‌های حقوقی، قضایی و قانونی است. اما روابط عمومی سریال، فارغ از این عنوان کی است و تا چه حد به تاریخ آشنا است؟ از دو نفر مسئولان روابط عمومی سریال که کارشناس روابط عمومی شبکه‌ی یک سیما پس از پرسش تلفنی به من معرفی کرد، یک نفر آقای رضا استادی است که روزنامه‌نگار سینمایی و متولد ۱۳۵۸ است و در سایت خودش رزومه‌ای از اهم فعالیت‌هایش منتشر کرده که شامل هیچ فعالیت تاریخی‌ای نمی‌شود. از دیگر مسئول روابط عمومی این سریال - آقای داداشی - و میزان تخصص تاریخیشان اطلاعی نداریم. در واقع، بر خلاف عنوان‌تراشی‌ها، آقای عبدالحسین مختاباد،  متولد ۱۳۴۵ و دارای مدرک دانشگاهی کارشناسی علوم اجتماعی و دکتری موسیقی احتمالا در اظهار نظر درباره‌ی تاریخ موسیقی که موضوع نقد او است، اولی و احق است به «روابط عمومی سریال معمای شاه».

و باز از این حرف‌ها که بگذریم، سریال تلویزیونی محصولی است که با پول مردم و در خدمت مردم تولیدش می‌کنند، بنا بر این تک تک مردم با هر سطحی از تحصیل و آگاهی حق دارند نظر خود و میزان رضایت خود از این سریال را اعلام کنند و در مورد این که چه قدر پول صرف پدید آمدن این اثر شده بپرسند و نظر بدهند. این نه غیر قانونی است و نه بار حقوقی دارد و نه شایسته‌ی آن شیوه‌ی تحقیر است که در متن «روابط عمومی سریال معمای شاه» به کار رفته است.

برخورد دیگر با نقد، برخورد خانم الهام چرخنده است. او مدعی شده فیلم را مغرضانه تدوین کرده اند و آن پاسخ، پاسخ سوالی دیگر بوده است. اینجا هم خانم چرخنده متوجه نیست که نقد لطف و احسان و شفقت است. بحثی نیست. ای بسا فیلم تدوین شده باشد. تک تک ما می‌توانیم فیلم را و صدا را با دقت بررسی کنیم و ببینیم پرشی در صدا و تصویر و ناهم‌آهنگی‌ای می‌بینیم یا نه. اما در نهایت، چه فرقی می‌کند؟ بالاخره خانم چرخنده مادر پرسش‌کننده را - هر چه پرسیده باشد - مورد هجوم زبانی قرار داده است یا نه؟ پاسخ پرسش چه ربطی به مادر پرسنده دارد؟

و وقتی نگاه نگاه حمله و هجوم و سنگر و تیر و نارنجک و خمپاره بود، آن وقت به اینجا هم می‌رسد که صاحب نگاه بعد از نسبت ضد انقلاب دادن به همه‌ی ناقدانش برای به کمال رساندن حرفش بگوید «من بختیاری هستم و این حرف‌ها را نمی‌خورم». واقعا ماجرا چی است؟ بختیاری‌ها مردمی نازنین و محترم و دوست‌داشنی هستند مانند تمام مردم ایران. اگر کسی تکلم به یک زبان یا زاده شدن در یک محیط را نشان تفاوت و خاص بودن خود می‌داند، درباره‌ی این نگاهش جز تاسف چه می‌توان ابراز کرد؟ گمان می‌کنم ایشان بارها خود را زهرایی و بانوی مسلمان دانسته‌اند. نگاه قبیله‌ای در کجای اسلام است؟ مگر اسلام نیامد که همه را یکسان کند الا به تقوی و مگر قرآن نگفت که شما را گروه گروه و قبیله قبیله کردیم تا هم را بشناسید؟ مگر عرب جاهلی نبود که به قوم و تبارش فخر می‌فروخت آن قدر که به گواهی قرآن به قبرشماری رو آورد؟ مگر درس معصومان جز این بود که حرف حق را از هر که گفت بپذیریم و حرف ناحق را نه؟ چه عرب باشیم و چه عجم و چه سیاه و چه سفید و چه قرشی و چه حبشی؟

طبیعتا اگر باز خانم چرخنده و روابط عمومی سریال معمای شاه و دیگران نخواهند دیدگاه خود را عوض کنند و ببینند که نقد محبت و شفقت است نه حمله، از دست کسی کاری ساخته نیست. و طبیعتا تا زمانی که نگاه این است وضع هم همین است.