این روزها ویدیویی ۲۸ ثانیهای از خانم الهام چرخنده - که خود را الهام زهرایی مینامد - دست به دست میگردد. او در این ویدیو در برابر جمعی که روی صندلیهایی در محیطی شبیه یک مرکز آموزشی نشستهاند، ایستاده و میکروفونی در دست دارد و دربارهی حجاب داشتن و آرایش نداشتن آنجلینا جولی در افغانستان صحبت میکند. یکی از حاضران که به شهادت صدایش احتمالاً به میزانی قابل توجه از سخنران کوچکتر است میپرسد «شما [اونجا] بودین؟»
خانم سخنران بلافاصله، بدون تأمل و حتی بدون تغییر لحن میگوید «نه، مامانتون بوده». و در جملهی بعدی با تأمل بیشتر و با اندکی تغییر لحن میگوید «گوش کردی؟ کسی که اینجوری میگه اینجوری جواب هم باید بشنوه. گر ضربتی زدی ضربتی نوش کن.»
آنچه در این مطلب قصد بررسیش را داریم، نگاه زبانشناختی به این واقعه است. قطعاً صاحبنظران رشتههایی مانند ارتباطات، تبلیغات، روابط عمومی، روانشناسی اجتماعی، پژوهشهای اجتماعی و مانند آنها میتوانند همین ماجرا را از زاویههایی دیگر بررسی کنند.
پیش از این در بحثهایی که به ادب مربوط بود گفتیم ادب مراعات وجههی خودساختهی فرد است. یعنی ندریدن و انکار نکردن نقابها و روایتهایی که فرد به جای خودش به ما نشان میدهد یا برای ما تعریف میکند. مثلاً داستانهایی که آدمها در یک مصاحبهی تلویزیونی از پدر و پدربزرگ و مادر و مادربزرگ و حوض آب وسط حیاط و قلقل سماور و کرکر قلیان و دیوان حافظ و سفرهی هفت سین و عشق به ارزشها که در خانوادهشان موروثی است و نصایح بزرگان خانواده میگویند، همه جزو وجههی خودساختهی فرد است. طبیعتاً حجم زیادی و گاه تمام اینها واقعیت دارد؛ اما اینها واقعیتهای مطلوبی هستند که فرد گلچینشان میکند و مثلا ترجیح میدهد اگر همان بزرگترهای خانواده در کودکی با او رفتار بدی کردهاند یا به نا حق او را تنبیه کردهاند، فراموش کند و در روایتش در این مورد سکوت کند.
حالا پس از وجهه، دومین مفهوم مورد نیاز تحلیلمان را معرفی میکنیم؛ فرهنگ. ریموند ویلیامز (Raymond Williams) کسی است که میتوان گفت تقریباً تمام عمرش را صرف پاسخ به سوال ظاهراً سادهی «فرهنگ چی است؟» کرده و نتایج مفیدی نیز به دست آورده. در واقع، وقتی بخواهیم بدانیم فرهنگ چی است با فاصلهای زیاد از دیگران، اولین مرجع، تحقیقات ویلیامز است.
ویلیامز در بین تعریفهای مختلفی که از فرهنگ میتوان داد، دو ردهی مختلف شناسایی میکند، یکی فرهنگ به معنای خلاقیتهای ادبی و هنری یک اجتماع، که از بحث امروز ما خارج است و دومی فرهنگ به عنوان امر معمول و مأنوس (ordinary). در واقع این تعریف دوم است که به بحث ما مربوط است. در این دیدگاه فرهنگ آن عناصر زندگی ما است که ما بدون تأمل و به عنوان پیشفرض سراغشان میرویم. مثلاً این که در ایران در خیابان شلوارک نمیپوشیم امری است که بدون این که هر بار در موردش فکر کنیم، پذیرفتهایمش، و بهش عمل میکنیم. و فرهنگ از بزرگترین ابعاد اجتماع آغاز میشود (فرهنگ ایرانی) و در گروههای کوچکتر نیز قابل دنبال کردن است (فرهنگ شهرهای کویری ایران - فرهنگ یزد - فرهنگ بافندگان یزدی و...) و به همین دلیل میتوانیم از فرهنگ شخصی افراد نیز صحبت کنیم.
کمی از موضوع بحث دور شویم. فرض کنید شما بازجوی یکی از فیلمهای جاسوسی هستید و میخواهید بدانید زبان مادری آدم ناشناسی که تحت بازجویی دارید و لب از لب باز نمیکند چی است. بهترین شیوه این است که او را در موقعیتی قرار بدهید که ناخودآگاه حرف بزند. مردم وقتی عصبانی میشوند و بدون تأمل دشنام میدهند یا کابوس میبینند و در خواب حرف میزنند به فرهنگ خود برمیگردند و به زبان مادریشان حرف میزنند.
خانم چرخنده نیز در آن جملهی اول که بی تأمل به زبان میآورد به فرهنگ شخصی خود رجوع میکند و از وجههی خودساختهاش فاصله میگیرد. به همین دلیل آن سه کلمه با وجود کوتاهی بسیار مهم و قابل تحلیل هستند.
آن سه کلمه نشان از چه فرهنگی دارند؟ دو دلالت از دلالتهای آن متن سه کلمهای اینها هستند:
۱. خشونت بر مبنای نگاه جنسیتمحور. اصولاً در گفتوگو - اگر بنا بر گفتوگو باشد، و نه بر تکگویی یا تقریر یکنفره که به بیان امروزینش همان دیکتاتوری (از ریشهی dictate) است - آدمها حق دارند شکشان را بیان کنند و حمله راهی برای ساکت کردن است، نه برای زدودن شک. جواب معقول میتوانست این باشد «نه. ولی عکسش را دیدهام.»
اما جواب خانم چرخنده نه تنها درپی زدودن شک نیست و به دنبال ساکت کردن و تودهنی زدن است، که حمله را بر اساس جنسیت مادر شخص چیده است. و گر نه دست کم میتوانست چیزی شبیه این بگوید که «نه. دیدم داییت توییت کرده بود.»
۲. چیزی که در اصطلاحات خیابانی آن را «آقازرنگ» بودن مینامند. به کار بردن ضمایر جمع در یک حمله نشان میدهد حملهکننده شیوهی موثر و کمتر قابل پیگیریای را برای حمله به افراد و وجههشان به عنوان شیوهی بلاتامل خود برگزیده است. او مخاطب و مادر مخاطب را در عین حملهی جنسیتی با ضمیر جمع خطاب میکند تا وانمود کند با احترام کامل چنین حملهای کرده است.
در مرحلهی بعد و جملههای بعدی او تلاش میکند با تأمل بیشتر از این بروز فرهنگ شخصی فاصله بگیرد و دوباره به وجههی خودساختهاش برگردد. استناد او به مصرع «زدی ضربتی ضربتی نوش کن» به قصد بیگناه نشان دادن خود و وانمود کردن این است که ابتدا او مورد هجوم واقع شده است. استنادی که نه تنها با قرائن همخوان نیست و قطعاً یک سوال ساده را نمیتوان حمله یا ضربت قلمداد کرد، که در شیوهی بیانش (غلط خواندن مصرع به شکل گر ضربتی زدی ضربتی نوش کن) همچنان وجه دیگری از فرهنگ شخص مهاجم را آشکار میکند: او مدعی آشنایی با چیزهایی (از جمله ادبیات و امثال سائر) است اما در عمل بسیار کمتر از حد مدعا با این چیزها آشنا است.
این تحلیل را میتوان با جزئیات بیشتر نیز ادامه داد. اما آنچه لب کلام بود تا همینجا مشخص شده است، تصور خطای گروهی از ما از اصطلاح «الگوسازی» این است که «مردم در خانه نشستهاند و دست حسرت به هم میسایند و منتظر هستند که ما برایشان الگو بسازیم و ما با ترتیب دادن تورهای تبلیغی برای اولین کسی که موافق ما حرف میزند از او الگو میسازیم و موفق میشویم.»
چنین تصوری به چنین وقایعی میانجامد.
نظر شما