در کتاب خواندنی«پیرپرنیان اندیش» جناب سایه از دو نفر به شدت با احترام یاد می کند. یکی تاجری که به هنگام فرار شاه جوان از ایران پیش از کودتای بیست و هشتم مرداد ۳۲ به سراغ شاه می رود و درست هنگامی که همگان فکر می کردند کار شاه تمام است مبلغ کلانی را در اختیار او قرار می دهد تا شاه فراری در سروسامان دادن به اوضاع آشفته خود خیلی درمانده نشود.

و دومی هم یک نظامی است که هنگام محاکمه دکتر مصدق در دادگاه نظامی هم چنان به او احترام می گذارد و وقتی او را برای شهادت احضار می کنند تمام قد جلوی مصدق می ایستد و به او احترام نظامی می گذارد. جناب ابتهاج به دلیل علایق سیاسی اش به تاجری که به شاه فراری کمک می کند نباید دلبستگی خاصی داشته باشد اما آن تاجر را همان قدر احترام می کند که آن نظامی را. چرا؟ دلیلش کاملا روشن است. آن دو شخصیت علی رغم تفاوت دیدگاه و منظر سیاسی هر دو در عقیده خود راسخ بودند و صادق. هیچ کدام نان به نرخ روز خور و عضو حزب باد نبودند و به همین علت علیرغم همه تفاوت هایشان قابل احترامند. این مقدمه کوتاه را گفتم تا بگویم این کسانی که بعد از دو سال و اندی از پایان دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد تازه به این فکر افتاده اند که علیه او سخن بگویند و از این راه دوباره خود را به اهل قدرت نزدیک کنند چه وضعیت رقت باری دارند. طرف چنان خودش را به آغوش رئیس جمهور پرتاب کرده کانه یوسف گمگشته پس از سال ها دوری یعقوب را باز یافته و چنان او را سخت فشرده که هرآینه بیم شکستن استخوان های طرف مقابل می رفته و حالا به گونه ای سخن می گوید که انگاری زن و بچه اش را به اسیری برده بودند و فقط و فقط در صورتی حاضر به آزادی گروگان ها می شدند که او در مقابل رسانه های جمعی خود را در آغوش رئیس جمهور بیندازد. بازیگری که همه شهرتش را مدیون بازی در همان فیلم بی ارزش سیاسی است که حالا منتقدش شده بعد از این که آب ها از آسیاب افتاده است و خاطرش جمع شده که حالا حالاها سر و کله احمدی نژاد و دوستانش در فضای سیاسی کشور پیدا نمی شود جوری درباره بازی در آن فیلم صحبت می کند که پنداری اگر در آن فیلم حضور پیدا نمی کرد مستقیم می فرستادندش سینه دیوار و گلوله بارانش می کردند.

سیاستمداری که همه آوازه خود را در عالم سیاست مدیون معجزه هزاره سوم است و اگر همای اوج سعادت بر شانه های احمدی نژاد نمی نشست او نیز راه یافتن به میدان پاستور را حتی در خواب هم نمی دید و نهایتِ ترقی سیاسی اش از بخشداری به فرمانداری رسیدن بود چنان درباره رئیس جمهور پیشین حرف می زند که هرکس نداند گمان می برد او در همه آن هشت سال علمِ مبارزه علیه دولت وقت برافراشته بود و فقط کسی نبود به یاری اش بشتابد واگرنه عالم را دگرگون می کرد. فقط جهت اطلاع از آن دسته عزیزانی که فکر می کنند با این تغییر جهت ها و دشنام های کیلویی به احمدی نژاد می توانند دلِ مردم را به دست بیاورند عرض می کنم که اتفاقا اگر بر سر موضع پیشین خود بمانند عزیز ترند. منتقدان احمدی نژاد با همه انتقادهایی که به او وارد می دانستند از یک اخلاق او به نیکی یاد می کردند و آن هم این که اگر به کسی یا علی بگوید تا آخر با او می ماند. و دیدیم که در برخی موارد حقیقتا چنین بود. فی المثل در مورد کردان. احمدی نژاد اگرچه می دانست کردان متخلف است اما وظیفه خود می دانست از کسانی که به او منتسب هستند دفاع کند. نمی گویم این اخلاق خوب است یا بد اما در نظر بسیاری از ایرانی ها اخلاق پسندیده ای است و اگر کسی می خواهد در نظر مردم قهرمان جلوه کند و با دوز و کلک هم که شده به قلب آنان راه پیدا کند بهتراست از همان مثالِ: گر جهنم می روی مردانه رو، پیروی کند.

"