سوءتفاهم ها از زبان و تعریفمان از واژه اخلاق آغاز می شود و اینکه ما تلاش کنیم هرکدام برداشت شخصی مان را به «اخلاق» نسبت دهیم.

رضا شجیع*: این یادداشت پاسخی به جوابیه دوست خوبم فرهاد عشوندی است که توجه او به مباحث زیربنایی اخلاق و تلاشش برای شفاف سازی چنین موضوعاتی شایسته تقدیر است. در ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که طرح موضوعات این چنینی سرآغاز اتفاقی مثبت در حوزه خبرنگاری ورزشی است و می تواند فضای رسانه ای را از سطحی نگری خارج کرده و ذهن مخاطب را به سمت تفکر و تحلیل بیشتر موضوعات سوق دهد. بر این اساس، ادامه طرح موضوع و ارایه پاسخ را به هیچ عنوان مجادله رسانه ای و یا تلاش برای بزرگ کردن موضوع نمی بینم و اتفاقاً طرح آن را فرصتی طلایی برای بیان مباحثی می دانم که سال ها در عرصه رسانه ای ورزش کشور مغفول مانده است. اخلاق ورزشی، واژه زیبایی که همواره در شعارها و سخنرانی ها مشاهده می شود و اولین گام ها برای عملی سازی آن و ارایه الگوهای اخلاقی با مشکل مواجه می شود. گو آنکه فرهاد عشوندی غیر از پوریای ولی، تختی و همین اواخر متوسل زاده مثال دیگری در ذهن ندارد و اتفاقاً اگر از او بخواهیم مثال از بداخلاقی ها برایمان بزند، می تواند غزلی بی پایان از مثال ها و افراد گوناگون بسراید. 

سوءتفاهم ها از زبان و تعریفمان از واژه اخلاق آغاز می شود و اینکه ما تلاش کنیم هرکدام برداشت شخصی مان را به «اخلاق» نسبت دهیم. اخلاق برعکس قانون که یک هنجار بیرونی است، یک باید و نباید درونی محسوب می شود و درونی بودن آن بر اساس نظر کانت، اهمیت «نیت» اخلاقی را به اندازه خود فعل اخلاقی به ما یادآور می شود. اجازه دهید این موضوع را باز هم از طریق روایت پوریای ولی تشریح کنم. جایی که فرهاد با نقل کامل روایت، کار من را ساده کرد:

1- ماجرای پوریای ولی دارای یک ظاهر و یک باطن است. ظاهر امر نشان می دهد کشتی گیر هندی پشت پوریا را به خاک می زند و پیروز می شود. او پیروزمندانه و بدون آنکه از چیزی خبر داشته باشد خوشحال است، او فکر می کند با زور و بازوی خودش پیروز شده و اینکه پر افتخار به نزد پدر زنش می رود تا زن محبوبش را از او طلب کند. از منظر ظاهری او پیروز است، اما از منظر باطنی او گول خورده ای بیش نیست. چون او با زور و بازوی خودش پیروز نشده و خبر بد اینکه پوریا از عمد کشتی را به او واگذار کرده است. خودتان را جای کشتی گیر هندی بگذارید و به این موضوع فکر کنید. اما در ذهن پوریا (نیت) چه می گذرد؟ کسی نمی داند چون هیچکدام از ما نیت خوانی بلد نیستیم. اما حداقل می توانیم یک سئوال را مطرح کنیم و این همان سئوالی است که فرهاد عشوندی از دادن پاسخ به آن طفره می رود. چه کسی نیت واقعی پوریا را آشکار می کند؟ و اتفاقاً نظر من این است که همین آشکار شدن نیت، ارزش فعل اخلاقی پوریا را از بین می برد. اگر او خودش با افتخار بیان کرده که کشتی را واگذار کرده که اقدامش غیراخلاقی بوده است چون باعث بی آبرویی کشتی گیر هندی شده است، اگر طرفدارانش ساخته اند که آن ها هم اشتباه کرده اند چون از نیت درونی پوریا اطلاعی نداشته اند و اگر کشتی گیر هندی و مادرش چنین سخنی به زبان رانده اند که انگار هماهنگی بین آن ها و پوریا برای باخت او بوده پس بنا بر ادبیات امروزین ورزش، نوعی تبانی صورت گرفته که باز هم غیراخلاقی است. ماجرا این است که رسانه ای شدن امر درونی یعنی نیت، گرچه ممکن است تصویری اخلاقی از فرد ارائه دهد ولی نمی تواند اصل حقیقت را خدشه دار کند و حقیقت را در پس واقعیت ساخته شده قربانی نماید.

2- نحوه برخورد ما با ماجرای پوریای ولی دقیقاً روش برخورد با یک اسطوره است. یعنی با گذر زمان چیزهایی به اسطوره نسبت داده می شود که دیگر ربطی به خود واقعی اسطوره ندارند. به یاد ماجرای درویشی افتادم که نصف شب با مریدانش به دروازه شهری رسید و به مریدانش گفت؛ همین جا پشت دروازه بخوابید تا صبح شود و دروازه باز شود. یکی از مریدان به درویش گفت؛ درویشان پیشین، وردی می خواندند و دروازه باز می شد، درویش پرسید: این ماجرا مربوط به چند سال پیش است؟ مرید پاسخ داد: حدود 300 سال پیش. درویش گفت: بخواب ای مرید، 300 سال دیگر برای من و شما هم همین را خواهند گفت.

3- اما اجازه دهید به ماجرای سارا برگردم. جایی که فرهاد در نوشته اش تلاش کرده سارا را از اتهام تبانی تبرئه کند. تلاشش ستودنی است اما اساساً یادداشت من در پی اتهام زدن به سارا نبود، بلکه در یادداشت قبلی، تلاش کردم رفتار برخی رسانه ها در بزرگنمایی بی دلیل ماجرا را نقد کنم و به این نکته اشاره کنم که آنچه اتفاق افتاده در سایه یک توافق دو طرفه صورت گرفته و نیازی به این همه اغواگری نبوده است. با تعریفی که فرهاد از اخلاق ارایه می دهد می توان به اولین فقیری که در سر چهار راه دیدید از روی دلسوزی پول اهدا کنید و پس از رسانه ای کردن موضوع منتظر باشید، نشان شجاعت و جوانمردی به شما اهدا شود.
4- حریف اوکراینی به خاطر دوست فرانسوی بیمارش با تأخیر به میز مسابقه می رسد. او به جای اینکه بازی را واگذار کند و یا خودش با باخت بازی را به پایان برساند، پیشنهاد هوشمندانه ای را به سارا مطرح می کند؛ من روحیه خوبی ندارم، میشود مساوی تمام کنیم؟ سارا خودش را جای او می گذارد و مثل هر ایرانی با عاطفه و مهربانی تصمیم می گیرد، پيشنهاد حریفش را بپذیرد. ماجرا به همین سادگی است. حریف اوکراینی یک امتیاز را دشت می کند و دوباره برای روحیه دادن به دوست فرانسوی اش عازم بیمارستان می شود. مشکل اما از جایی شروع می شود که نیت درونی دو ورزشکار به شکل اغواگرانه ای رسانه ای می شود و در مسیر موج سواری و سوء استفاده به کار گرفته می شود.

5- اما در مورد تبانی، اتفاقاً فکر می کنم فرهاد عشوندی مفهوم سنگین و بسیار پیچیده ای از تبانی در ذهن دارد. اکثر کسانی که به تبانی دست می زنند بر این باورند که در حال انجام کار درست هستند. چراکه در پس از دست دادن چیزی، در مقابل چیز دیگری به دست می آورند و ماجرای تبانی از این جهت برای قانون گذاران مهم است، چون می خواهند منافع ذینفعان که در رقابت طرفین حضور ندارند را تضمین کنند. من و شما مسابقه می دهیم و ممکن است نتیجه رقابت من و شما در سرنوشت نفر سومی تأثیرگذار باشد. در اینجا هدف قانون حفاظت از نفر سومی است که دستش از رقابت کوتاه است و قانون باید سالم بودن نتیجه رقابت را تضمین کند.

6- اینکه تصمیم تساوی در شطرنج در اختیار ورزشکاران است و هیچ منع فانونی برای آن وجود ندارد؛ اظهرمن الشمس است. اما این موضوع هرگز حقیقت یک رقابت ورزشی را کتمان نمی کند که هیچ ورزشکاری برای باخت یا تساوی به میدان نمی رود و ارزش پیروز شدن در یک رقابت ورزشی، ارزشی است که ماهیت مسابقه و اصولاً ورزش رقابتی را تعیین می کند.

7- اما پیش کشیدن مثال هایی از تختی و متوسل زاده توسط فرهاد عشوندی، به نظرم اقدام عجولانه ای بود چون اصولاً مطلب من ربطی به رفتارهای اخلاقی آنان نداشت. تختی و متوسل زاده اتفاقاً هیچ گونه هماهنگی با حریف نداشتند و در لحظه تصمیم می گیرند چه اقدامی انجام دهند و آنچه در مورد آن ها قضاوت می کند، اتفاقاً رسانه ای شدن نیت های آنان نیست، بلکه قضاوت دوربین های تلویزیونی است. تختی در جایی نگرفتن دست مصدوم حریف را جار نمی زند و اتفاقاً عقل سلیم مردم است که با مشاهده مستند واقعیت، در این مورد قضاوت می کند.

8- اما برنده واقعی این ماجرا تنها و تنها سارا خادم الشریعه است. در جایی که دچار توهم نمی شود و آرام و منطقی به طبیعی بودن رفتارش اشاره می کند و در پیامی بر این نکته تأکید می کند؛ که اگر شما هم به جای من بودید چنین می کردید. فرهاد عشوندی عزیز را دوست دارم و اگر او را از نزدیک ببینم قطعا به او چای تعارف خواهم کرد، چرا که احتمال می دهم به خاطر همین چای تعارف کردن، او مرا «پهلوان» خطاب کند.

*استاديار و عضو هيات علمي دانشگاه پیام نور


252 43

 

منبع: khabaronline
"