هم اکنون در آستانه شانزدهم آذر هستیم. روز دانشجو. روزی که دانشجو و دانشگاه با ایفای نقش اجتماعی خود پا از پوسته خویش بیرون نهاد و در غیاب جامعه مدنی و نهادهای سیاسی که تعطیل شده بود رعب و خفقان را شکست و اجازه نداد استبداد کرامت انسانی مردم ایران را زیر چکمه های دیکتاتوری له کند. در این سال یعنی از مرداد تا آذر 1332 نهاد دانشگاه با توجه به تجربه دهه قبل خود کارکرد دیگری یافت و در کنار سازمان علمی کشور و پرورش نخبگان جامعه و سیاست کشور را نیز تغذیه و خون ازه ائی در آن به جریان انداخت. مردم مذهبی ایران نیز در این دوران به دو قشر اعتماد کردند و برای سرنگونی رژیمی مستبد به میدان آمدند: دانشجویان و روحانیون. حاصل این دوران نه تنها سرنگون کردن یک حکومت قلدر و خشن تا دندان مسلح بلکه تجربه تعامل سازنده اقشار و صنوف مختلف داخل مبارزه برای پرورش و پالایش انسانهای عاشق به خدمت به مردم و کشور بود.

اما در شرایط نه چندان خوبی که در کشور ایجاد شده و گسلهای متراکم سیاسی اجتماعی، که هر آن می تواند فعال شده و مشکلاتی برای کشور ایجاد کند، ما هیچ راهی نداریم جز برگشت به سر منشا تفاهم و وحدت اجتماعی و همزیستی مسالمت آمیز مردم، نخبگان، گروههای مرجع اجتماعی در کنار هم از طریق تقویت نهادهای مدنی و احزاب برای آموزش و تقویت، مصالحه، سعه صدر، پذیرش ارای مخالفین و رعایت اصل شفافیت و لزوم گردش صریح و سریع اطلاعات در جامعه و مهمتر از همه قانونگرائی به منظور تقویت انسجام اجتماعی و جلوگیری از تفرقه. جامعه به سرعت به سمت قطبی شدن و احساس خلاء و بیگانگی کردن و فرو رفتن در خود پیش میرود. و یکی از مهمترین مشکلاتمان در کشور اینست که افکار، جهت گیریها، تمایلات، خواسته ها، قوانین مصوب و الزامات قانونی یک زندگی مدنی در دنیای کنونی که دچار حجم وسیع تغییرات آنی شده است با اقدامات، جهت گیری و تلاشهایمان تطابق نداشته ، همگن نیست و هرکدام به یک طرف میکشند.

به عبارت بهتر هارمونی در زندگی اجتماعی و حتی فردی یا وجود ندارد و یا کمتر شده است و به نوعی دائما" در تعارض زندگی میکنیم و به قولی همیشه دغدغه داریم بدون آنکه در جهت رفع آن تلاش کنیم! بطور مثال اصل اساسی در فلسفه سیاسی حکومت، رعایت اصل تفکیک قوا و اداره مملکت توسط قوه مجریه بر اساس قوانین مدون و موضوعه بوده و قوانین بسیار زیادی نیز تصویب شده است اما از این ابزار استفاده نکرده، در جایگاه خود قرار نمیگیریم، در کارهای هم دخالت میکنیم و حتی با اقدامات غیر قانونی و غیر معقول خود قصد داریم قالیچه را از زیر پای دیگری بیرون بکشیم.

اما عقل سلیم و سیاسی و یک روح متعالی و طبیعی ایجاب میکند اگر مایل به توسعه کشور و بهروزی مردم باشیم برای سامان بخشیدن به جامعه مان نیازمند الزاماتی هستیم که باید فراهم کنیم اما هم اکنون بهر دلیلی و شاید اصلا" بدون دلیل در صدد تامین آنها نیستیم و حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت نمیکنیم. حتی در بعضی موارد رعایت چنین الزاماتی ضرری هم برای کسی ندارد اما بدلیل روزمرگی و عدم وجود اراده جدی برای نظریه پردازی و پیدا کردن راه های علمی و بومی از سوی مراجع ذیربط و از جمله دانشگاهها و نخبگان چنین تلاشهائی وجود ندارد.

برگردیم به ریشه های هارمونی ساز فرهنگمان، و فرصت رشد جوانانمان را از طریق فعالیت سیاسی اجتماعی و یادگیری و تجربه اندوزی در عمل را برای آنها فراهم کنیم. تحولات سیاسی اجتماعی و دگرگونی نسلی را نمی شود نادیده گرفت اما میتوان مدیریت کرد و به ندای انسانی آنها گوش و پاسخ مثبت داد. فرصت را غنیمت شمرده و ابعاد گوناگون جنبش دانشجوئی کشور، ویژگیهایش و سیر تطور آن در طول زمان و نقش آن در آگاهی سازی مردم ایران را برای نسل جوان تبیین و آنها را به این ریشه پیوند زنیم تا احساس بیهودگی و بیگانگی و بی ریشه ائی نکنند. جنبش دانشجوئی کشور از بدو تولد خود توانست نخبگی را به مردم پیوند دهد و همچنان این قدرت بسیج کنندگی و قرار دادن مردم در پشت تصمیمات حکومت و دولت به منظور توسعه و رفاه کشور را دارد. ان‌شاالله!