در ادبیات فارسی واژه «افتادگی» نزدیکترین تعبیر برای توصیف این صفت مثبت است و آنجا که سعدی میفرماید: «افتادگی آموز اگر طالب فیضی / هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»، هم اشارهای دارد به این توانمندی، هم به یکی از پیامدهای آن، به فیض انسانی نائل شدن، نیز به ضد آن، بلندی که کنایه از غرور و نخوت و تکبر است. «غرهنشدن» و «تکبرنداشتن» را هم با تسامح میتوان به جای فروتنی به کار برد.
فروتنی در ادیان و در آرای مصلحان و متفکران سراسر تاریخ مورد تأکید بوده و به آن سفارش شده است. در روانشناسی مثبتگرا دو واژه در اشاره به این صفت مثبت به کار میرود: humility که بیشتر به معنای فروتنی است و دیگری modesty به معنای تواضع. فروتنی را میتوان مصداق این ویژگیها دانست:
برآورد مناسب از تواناییها و موفقیتهای شخصی؛
توانایی اذعان به خطاها و اشتباهات و محدودیتها؛
قدرت تحمل آرا و افکار مخالف خود و پذیرش اندرزها و توصیههای دیگران؛
استفاده از تواناییهای شخصی در انجامدادن کارها؛
تمرکز اندک بر خود یا به عبارتی، توانایی ازخودگذشتن و خود را ندیدن.
اما تواضع بیشتر با رفتار اجتماعی مرتبط است و به برآورد معتدل از موفقیتها یا داشتههای خود اطلاق میشود و عمدتاً در نمودهای ظاهری مثلاً نوع پوشش خود را نشان میدهد. در روانشناسی اجتماعی، تواضع را عمدتاً به مسائل رفتاری نسبت میدهند. مثلاً در حضور دیگران چندان لاف موفقیتهای خود را نزدن یا اعتبار ویژهای برای خود منظورنکردن و به اصطلاح، ویژهخوارینکردن.
به این ترتیب، میتوان چنین نتیجه گرفت که در روانشناسی مثبتگرا فروتنی بیشتر یک صفت شخصی است که به خصوص در ارزشیابی از خود به کار میرود، اما تواضع صفتی اجتماعمحور یا سبکی از رفتار است که ممکن است با احساس درونی فروتنی همراه باشد. به عبارت دیگر، از دیدگاه روانشناسی، فروتنی احساس درونی صفتی است که تواضع نمود ظاهری یا وجه بیرونی آن است.
در بحث از تواضع و فروتنی لازم است آن را از انفعال یا ضعف شخصیتی یا احساس شرم جدا کنیم. فرد فروتن و متواضع «افتاده» است، ولی ضعیف و منفعل نیست. فرد متواضع و فروتن دارای احساس شرمندگی نیست. تواضع و فروتنی با احساس ارزشمندی شخصی، احترام اجتماعی و عزت نفس همراه است. در شرمندگی یا انفعال و ضعف نفس چنین احساس ارزشمندی شخصی و اجتماعی وجود ندارد.
فرد افتاده، یعنی فردی که ویژگیهای تواضع و فروتنی را دارد، فردی دفاعیشده نیست. کسی است که اراده میکند تا خود را درست و صحیح ببیند، یعنی قوتها و ضعفها یا محدودیتهای خویش را دریابد و برای اینکه تصویری روشن از خود عرضه کند به دنبال تحریف اطلاعات، درشتنمایی اطلاعاتی که او را مهمتر جلوه دهند و کمشماری اطلاعاتی که او را کوچک میشمارند، نیست. فرد متواضع و فروتن هیچ فشاری نمیآورد یا تلاشی نمیکند تا اهمیت خود را نشان دهد، چون نیازی به دیدهشدن ندارد؛ اما برای شناخت بهتر چنین شخصی به مصداق حکمت معروف «شناخت امور از طریق اضداد آنها» بیمناسبت نیست به طور مختصر، به ویژگیهای افراد خودشیفته از لحاظ روانشناسی که نقطه مقابل افراد متواضع و فروتن هستند، اشاره شود.
تواضع و فروتنی در یک کلام مختصر نقطه مقابل خودشیفتگی است. خودشیفتگی در بزرگسالی صفت ناپسند اجتماعی تلقی میشود، تا جایی که اگر با بعضی شاخصها همراه باشد، در روانشناسی میتوان آن را اختلال روانی با همین عنوان و در ذیل اختلالات شخصیت دانست؛ اما در این جا خودشیفتگی به عنوان یک صفت و نه بیماری روانی موردنظر است.
شخصیتهای خودشیفته، خودپنداره کاذب بالایی از خود دارند که گاه با واقعیت وجودی آنها همخوانی ندارد. آنان خود را برتر از دیگران میدانند و همواره به دنبال آنند که دیگران تشویقشان کنند و هیچ گلایهای از آنها نداشته باشند. شخصیتهای خودشیفته به انتقاد بسیار حساساند، تا جایی که میتوان گفت چشم اسفندیار آنها انتقاد از آنهاست.
از دیدگاه روانشناسی، شخص خودشیفته عزتنفس کاذب و متورمی دارد و بر همین اساس، کلیه موفقیتهایش را به تواناییهای درونی خود نسبت میدهد، ولی شکستها و قصورهایش را به عوامل بیرون از خود مربوط میداند. خودشیفتهها بسیار توجیهکنندهاند و در این زمینه مهارت بالایی دارند. در سطح بین فردی و ارتباطی، شخص خودشیفته اهل رقابت و مرافعهجوست و در صورتی که بر رقیب یا رقیبانش غلبه یابد و این غلبهیافتگی را دیگران به چشم ببینند، عزتنفسش بالا میرود که به غرور شخصی وی منجر میشود. افراد خودشیفته چون خود را محق میدانند، به خودشان اجازه میدهند که هر نوع پرخاشگری کلامی یا رفتاری را علیه دیگران روا دارند.
اما افراد متواضع و فروتن درست در نقطه مقابل افراد خودشیفته هستند و نیاز چندانی به غلبه بر دیگران ندارند. آنان نیازی ندارند که برتریهای خود را به رخ دیگران بکشند. افراد متواضع و فروتن قدرت بالایی در کنترل امیال خود دارند و چندان اشتغال خاطر ندارند.
عوامل مؤثر بر فروتنی و تواضع
تحقیقات روانشناسی نشان داده که یکی از اصلیترین علل تواضع و فروتنی افراد در رابطه عاطفیای است که فرد در دوران نوزادی با مادر خود دارد. این رابطه عاطفی که دلبستگی بین مادر و کودک را تشکیل میدهد، اگر از نوع دلبستگی ایمن باشد، نوعی احساس ایمنی برای کودک فراهم میآورد که برای رشد و تسریع فروتنی و تواضع در سالهای بعد فرد اهمیت دارد. دلبستگی ایمن موجب میشود که فرد از همان اوان کودکی هنگام گرفتن بازخورد رفتارهایش، چون ایمن است، بیهیچ واهمهای به همان اندازه که برای گرفتن بازخوردهای مثبت اهمیت قائل میشود بازخوردهای منفی را هم ارزشمند تلقی کند. در حقیقت، کودک یاد میگیرد که بازخوردهای مثبت و منفی، هردو، ارزشمندند. چنین تجربهای در کنار الگوهای سرمشق موفق، والدین یا دیگران، تواضع و فروتنی در فرد ایجاد میکنند. پس نکته مهم در تواضع و فروتنی سبک تربیتی والدین است. روانشناسی مثبتگرا در همین زمینه چند توصیه مهم دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود.
۱. برای سنجش رفتارهای کودکان استانداردهای خیلی بالا را معیار قرار ندهید. به عبارت دیگر، از کمالگرایی افراطی در ایجاد نظم، در انجامدادن تکالیف، در بازی و یا در خورد و خوراک پرهیز کنید.
۲. تلاش نکنید که فرزندتان ارزیابی خود را با معیارهای خارجی بالا انجام دهد. به بیان دیگر، بگذارید او برای خودش و با توجه به شرایطش شاخصهایی برای ارزیابی خود بسازد. تأکید شدید بر صرف عملکرد خوب، ظاهر خوب یا دیگر مسائل بیرونی، گاه نتایج مطلوبی به بار نمیآورد.
۳. از تشویق یا انتقاد ناصحیح و افراطی دوری کنید. تشویق یا انتقاد به موقع در حد و اندازه خود و برای رفتاری خاص و با توضیح کافی نیکو است.
۴. از مقایسههای تکراری فرزندتان با دیگر همسنوسالهایش پرهیز کنید. والدینی که فرزند خود را مرتب با دیگران مقایسه میکنند، به خصوص اگر این مقایسهها با پیامهای رقابتآمیز همراه باشد، مثلاً مدام دربارهٔ کسب نمرهای خاص او را با دوستانش یا با دیگر فرزندان خانواده مقایسه کنند، از رشد تواضع و فروتنی در کودک خود در آینده جلوگیری میکنند.
۵. با کودک طوری ارتباط برقرار نکنید یا طوری سخن نگویید یا رفتار نکنید که احساس کند از دیگران برتر یا حقیرتر است. ممکن است بعضی از والدین با این حرف که نباید کودک را خوار و حقیر کرد موافق باشند، اما استدلال کنند که القای احساس برتری به کودک موجب میشود عزت نفس او بالا برود. در این باره تنها به این نکته اشاره میشود که القای عزت نفس بالا به کودک تیغ دولبهای است که ممکن است به خودشیفتگی فرد منجر شود و درست ضد خود عمل کند؛ بنابراین، ارتباط عادی و معمولی با کودک مناسبتر از ایجاد عزت نفس کاذب در او است.