محمدرضا مهاجر

نامه را که دادند دستش بی‌دریغ باز کرد.

هر چه بیشتر از نامه را می‌خواند صورتش برافروخته تر می‌شد تا بالاخره اشکش در آمد.

نامه که تمام شد گفت: کاش همین‌طور بود که این بچه فکر می‌کند.

متن نامه این بود: «اماما! چون تو خدا را دوست داری، من هم تو را دوست دارم. چون تو با خدا رابطه داری، ما هم با تو رابطه داریم.»

*برداشتی از یک خاطره از امام خمینی قدس‌الله سره

 

57243

منبع: خبرآنلاین