موبایلش را جلوی صورتش گرفته بود و لب خندی بر لبانش نشسته بود. پیرمرد از کنارش رد شد و گفت: «پسرم، امشب که شب قدر است حیف است. امشب را با اس ام اس و بازی خرابش نکن.»
جوان چَشمی گفت و تشکر کرد. پیرمرد که رفت ادامه جوشن کبیر را از توی گوشی خواند.
57243