من تا امروز ایشان را از نزدیک زیارت نکردهام اما میدانم که زحمات فراوانی متحمل شدند تا سازمان و تجیهزات آن از «آنالوگ» به «دیجیتال» گذر کند. کار بزرگی بود و زحمت سترگی اما اگر ایشان تصور میکنند که تغییر رویکرد بیستوسی به همین منوال ممکن است شاید بیش از حد خوشبین باشند. از پیام آقای علیعسکری هم چنین بر نمیآید که مشکل فعلی خبر بیستوسی را مربوط به ایرادات فنی بدانند. حتی اشارهی مبهمی هم به تیم انسانی این برنامه نشده. معلوم نیست که برای بهبود برنامه، آیا باید تیم اجرایی تغییر کند یا باید این بخش را در یکی دیگر از قالبهای دیجیتال ضبط کرد. همینطور ندانستم که آیا ایشان و مدیران و مشاورانشان در این زمینه آسیبشناسی جدی و دقیقی انجام دادهاند یا نه؟ و آیا اساسا فرایندی به نام تحلیل محتوا (خروجیسنجی) در رسانهی ملی باب هست یا خیر؟ البته پاسخ این بخش از پرسش را میدانم.
جسارتا عرض میکنم که رسانهی ملی فرصت ندارد به تحلیل محتوا بپردازد. «خروجیسنجی» هم در آنجا امری ناشناخته است. اولین و بدیهیترین سوال در فرایند خروجیسنجی این است: «آیا برنامهای که تولید شده دقیقا پیام مورد نظر رسانه را منعکس میکند؟» اگر فیلمها و سریالهای تولیدشده در شبکههای رسانه را مرور کنید متوجه میشوید که در بازپخش این آثار، هر بار پلانی، دیالوگی، چیزی حذف میشود. دلیلی انکارناپذیر بر اینکه رسانه به خروجیسنجی اعتقادی ندارد.
اما سوال همچنان باقی است. مشکل بیستوسی چه بوده؟ آیا دیگر بخشهای رسانهی ملی هم به این گرفتاری مبتلا هستند؟ چه باید کرد که رویههایی از این دست در رسانهی ملی اصلاح شود؟
سال ۹۱ به همت آقای اسلامیمهر (مدیر وقت مرکز سیمافیلم) جلسهای در محل مرکز برپا شد که تعداد زیادی از مدیران برنامهساز، مشاوران و تهیهکنندگان و کارگردانان وقت تلویزیون در آن شرکت داشتند. بنده هم در صف نعال مجلس، در زاویهای نشسته بودم. سوال جلسه این بود: چرا از تعداد بینندگان آثار داستانی سیما کاسته میشود؟ مشکل کجاست؟ باید چه کرد؟
هر کس به فراخور سابقه و سواد خود، داد فصاحت داد و اظهار لحیه کرد. از کمبود بودجه گفته شد، از وضعیت بررسی و تصویب فیلمنامهها سخن رفت و از کنار گذاشته شدن چهرههای با تجربه و از تبعیض و رانتخواری و پارتیبازی در تولید آثار داستانی حرف به میان آمد. جلسه به طول انجامید. آخرین کسی که به اصرار مدیر مرکز سخن گفت، یکی از مدیران بسیار قدیمی رسانه بود که سالها قبل بازنشست شده بود، هنوز از عوارض جراحی قلب باز رنج میکشید و در طول جلسه، هیچ نگفته بود: آقای صلواتی. مدیری سخت باتجربه، کسی که چند نفر از بهترین مدیران رسانه از دستپروردههای اویند.
با اصرار دیگران، آقای صلواتی به سخن آمد. سر جمع، حرفهای ایشان پنجدقیقه هم طول نکشید. او گفت که «ما همهچیز داریم. امکانات و پول و عوامل اجرایی و مخاطب بسیار و استعداد فراوان. در سپهر ما، سیارات زیادی هست اما خورشید نیست. این منظومه، به خورشیدی نیاز دارد که بدرخشد و جان ببخشد: اخلاق. چون اخلاق نیست پس نه حیات درست و درمانی هست و نه زندگی درست و درمانی. و چگونه میتوان در این فضا بالید و رشد داشت و اخلاقها را اصلاح کرد و مخاطب را به تماشا و استفاضه فراخواند؟
بر من ببخشایید. شاید آقای علیعسکری نیز با فقیر همداستان باشند که مشکل بیستوسی، آنالوگ و دیجیتال و عوامل حرفهای و اجرایی نیست. شاید اگر اخلاق حرفهای قدری بهبود یابد اوضاع دگرگون شود. آنچه مرا جسور کرد پیام ریاست محترم سازمان بود که صراحتا از لزوم تغییر در رویهی برنامهی بیستوسی خبر میداد و الا ترجیح همان بود که در صف نعال و در زاویهای خلوت بنشینم و چون قبل، هیچ نگویم.