و اما فیلسوفان اخلاق معمولاً از این اصطلاح، معنای خاصتری را در مدنظر دارند. عمدتاً این گونه است که یک موقعیت را فقط در صورتی تنگنای اخلاقی به شمار میآورند که یک دلیل اخلاقی با دلیل (اخلاقی یا غیراخلاقی) دیگری تعارض پیدا کند. دلایل در یک موقعیت تعارض پیدا میکنند: اگر فاعل نتواند در آن موقعیت با همة آن دلایل هماهنگ باشد؛ برای مثال، اگر مصلحت آرش در این است که به یک کارفرمای بالقوه دروغ بگوید، در آن صورت دلیل مصلحتاندیشانة آرش برای دروغ گفتن با دلیل اخلاقی آرش برای دروغ نگفتن تعارض پیدا میکند.
همچنین ممکن است دلایل اخلاقی با دلایل دینی تعارض بیابند(مانند اینکه بر طبق یک تفسیر از حکایت ابراهیم در کتاب مقدس، خداوند به آن حضرت امر کرده بود که فرزندش را قربانی کند) و نیز ممکن است دلایل اخلاقی با دلایل زیباییشناسانه در تعارض باشند (که نمونهاش در یک فهم از تصمیم گوگن برای ترک خانوادهاش با هدف ادامه دادن هنرش دیده میشود).
فیلسوفان اخلاق معمولاً طبقه تنگناهای اخلاقی را محدودتر میکنند تا فقط تعارضهای میان یک دلیل اخلاقی و دلیل دیگر را که آن نیز ذاتاً اخلاقی است، در دایرة آن قرار بگیرد. در مثال افلاطون، اگر زید اسلحة دوستی را به امانت نزد خود نگه داشته و قول داده باشد که در صورت تقاضای آن دوست، اسلحهاش را به وی بازمیگرداند، در آن صورت زید یک دلیل اخلاقی دارد بر اینکه اسلحه آن دوست را به هنگام تقاضای او بازپس بدهد؛ ولی اگر زید بداند که آن دوست قصد دارد با این اسلحه جنایت هولناکی انجام دهد، در آن صورت زید یک دلیل اخلاقی در اختیار دارد مبنی بر اینکه نباید اسلحه را به وی (لااقل در آن زمان) بازپس بدهد.
بسیاری از فیلسوفان اخلاق، این تعارض را تنگنای اخلاقی قلمداد نمیکنند؛ زیرا تعارضی قابل حل و فصل است. دلیل اخلاقی بر ضد بازپس دادن اسلحه ناقض دلیل اخلاقی به نفع بازپس دادن اسلحه است؛ بنا بر این در مجموع با فرض اینکه آن جنایت هولناک کاملاً جدی است، زید اخلاقاً نباید اسلحه را باز پس بدهد. در مقابل، حتی اگر باید تنگناهای اخلاقی حل و فصلناپذیر باشند، بر طبق این مبنا عمرو در یک تنگنای اخلاقی قرار دارد. اگر عمرو یک دلیل اخلاقی برای کمک به نیازمندان دارد ولی فقط میتواند به یکی از دو فردی که به یک اندازه نیازمند هستند، کمک بکند.
برخی فیلسوفان اخلاق، تنگناهای اخلاقی را حتی از این هم محدودتر میکنند تا فقط تعارضهای میان انواع خاصی از دلایل اخلاقی در دایره آن قرار بگیرد. یک دلیل اخلاقی، یک الزام اخلاقی است درست در موردی که اخلاقاً خطاست که بدون توجیه یا عذر کافی بر مبنای آن عمل نشود؛ برای مثال، دلیل اخلاقی عمرو برای کمک به یک فرد نیازمند خاص، یک الزام اخلاقی نیست اگر برای عمرو، امتناع از کمک به این فرزند نیازمند(مادام که عمرو به دیگر افراد نیازمند در مواقع دیگر به اندازه کافی کمک میکند) اخلاقاً نادرست نباشد.
بنابراین اگر تنگناهای اخلاقی به تعارضهای حل و فصل ناپذیر میان الزامهای اخلاقی محدود شود، عمرو در تنگناهای اخلاقی قرار ندارد، در هنگامی که میتواند فقط به یکی از دو فردی که به یک اندازه نیازمند هستند، کمک بکند. در مقابل، اگر داوود الزام اخلاقی برای وفا به وعدههایش دارد و فقط میتواند به یکی از دو وعدة متعارض وفا کند، در آن صورت داوود در یک تنگنای اخلاقی قرار دارد، حتی اگر تنگناهای اخلاقی را تعارضات حل و فصلناپذیر الزامهای اخلاقی تعریف کنیم.
تعابیر متفاوت
دیگر نظریهپردازان اخلاقی، تنگناهای اخلاقی را با تعابیر متفاوتی تعریف میکنند؛ برای نمونه، به عنوان موقعیتهایی که در آن هر بدیلی اخلاقاً نادرست است؛ اما اصطلاح نادرست در این سیاق، مبهم است. اگر یک فعل نادرست خوانده میشود، هنگامی و فقط هنگامی که آن فعل ناقضِ یک الزام اخلاقی است که تحتالشعاع الزامهای دیگر قرار نگرفته است۲، در آن صورت این تعریف به تعریف قبلی فروکاسته میشود.
در مقابل، اگر یک فعل اخلاقاً نادرست دانسته شود، فقط هنگامی که ناقضِ یک الزام اخلاقی درجة اول۳ است [که هرگز تحتالشعاع الزام دیگری قرار نمیگیرد]، در آن صورت بدیهی است که به موجب این تعریف، تنگناهای اخلاقی ناممکن میشود. بداهت این امر نشان میدهد که فیلسوفانی که تنگناهای اخلاقی را امکانپذیر میدانند، این تعریف سختگیرانه۳ از تعارضهای اخلاقی را مورد استفاده قرار نمیدهند. در مقابل، ظاهراً آنها تنگناهای اخلاقی را همان تعارضات حل و فصلناپذیر در الزام اخلاقی میدانند.
برای نشان دادن اینکه یک موقعیت با آن تعریف منطبق است، کافی نیست که به واقعیات غیراخلاقی، مانند اینکه فاعل نمیتواند هر دو عمل را انجام دهد یا حتی هر عمل برای وفای به یک وعده، ضرورت دارد، استفاده شود. این موقعیت یک تنگنای اخلاقی نیست، مگر اینکه الزامهای اخلاقی برای بدیلهای متعارض وجود داشته باشد و هیچ الزامی اخلاقی الزام دیگر را تحتالشعاع قرار ندهد.
در تأیید این مدعا که یک الزام اخلاقی واقعی در هر طرف وجود دارد، فیلسوفانی که این موقعیت را یک تنگنای اخلاقی میدانند، به این شرطی خلاف واقع استناد میکنند که: اگر هیچ دلیل اخلاقی برای انتخاب بدیل متعارضی وجود نداشته باشد، اخلاقاً خطاست که یک بدیل جزئی را انتخاب نکنیم. به علاوه آنها اغلب استدلال میکنند که الزامهای اخلاقی در هر طرف بهترین تبیین را به دست میدهد از اینکه چرا پس از هر انتخاب، احساس ندامت (یا احساس گناه، ولی نه صرف ابراز تأسف)، اعتذار، جبران مافات یا یک باقیماندة اخلاقی دیگر، موضوعیت دارد.
موقعیتهای متقارن
فیلسوفانِ قائل به امکان تنگناهای اخلاقی، میتوانند در تأیید این مدعا که هیچ الزام اخلاقی، الزام اخلاقی دیگر را تحتالشعاع قرار نمیدهد، استدلال کنند که برخی موقعیتها به حدی متقارنند۴ که هیچ الزام اخلاقی نمیتواند الزام دیگر را تحتالشعاع قرار دهد. یک مثال متقارن رایج، نمونه انتخاب سوفی است وقتی یک مأمور نازی او را تهدید کرد که اگر یکی از دو فرزندش را برای کشته شدن انتخاب نکند، او و هر دو فرزندش را خواهد کشت! در نمونههای غیرمتقارن۵، برخی فیلسوفان علاوه بر این استدلال میکنند که الزامهای اخلاقی متعارض میتوانند ناهمسان باشد و در آن حالت هیچ الزام اخلاقی الزام دیگر را تحتالشعاع قرار ندهد (گو اینکه آنها دقیقاً برابر نیز نباشند).
مخالفان که امکان تعارض (حتی تعارض حل و فصلپذیر) میان الزامهای اخلاقی را منکرند، گاهی اشکال میکنند که: اگر یک الزام اخلاقی متعارض الزام دیگری را تحتالشعاع قرار دهد، در آن صورت این الزام دوم دیگر الزام اخلاقی نیست. این اشکال مفهوم تحتالشعاع قرار دادن را با مفهوم لغو کردن، یکی میکند. الزامهای اخلاقیی که تحت الشعاع الزامهای اخلاقی قویتر قرار گرفتهاند، هنوز میتوانند همانند نیروهای فیزیکی، بخشی از نیروی خویش را حفظ کنند. همان طور که این معنا در قابلیت آنها برای توجیه ندامت، اعتذار، جبران مافات و دیگر انواع باقیماندة اخلاقی مشهود است.
تعارض الزامهای اخلاقی
دیگر اشکالِ معمول به امکان این است که اگر هیچ الزام اخلاقی، الزام اخلاقی دیگر را تحتالشعاع قرار نمیدهد، پس فاعل اخلاقاً مجاز است که یک شق را انتخاب کند و بنابر این دچار تنگنای اخلاقی نیست؛ اما اگر یک فعل اخلاقاً مجاز نیست مگر فقط هنگامی که ناقض یک الزام اخلاقی درجه اول باشد، در آن صورت این ادعا که هر دو فعل اخلاقاً مجاز است، سازگار با این است که آن موقعیت، موقعیت تعارض میان الزامهای اخلاقی تحتالشعاع قرار ناگرفته و بنابر این برطبق تعریف فوق یک تنگنای اخلاقی باشد. در مقابل اگر یک فعل وقتی یک الزام اخلاقی تحت الشعاع قرار ناگرفته را نقض میکند، فعلی اخلاقاً مجاز نیست. پس باید گفت هیچ فعلی در یک حالت تعارض فیصله ناپذیر میان الزامهای اخلاقی، فعل اخلاقاً مجاز به شمار نمیآید. به هرحال، مفهوم جواز نافی نیست.
اصل انباشت
استدلالهای دیگری که در رد امکان اقامه شده است، سعی میکنند تا تنگنا نشان دهند که خود تعریف متضمن تناقض است. اگر فاعل در یک تنگنای اخلاقی قرار دارد، برطبق اصل انباشت، اخلاقاً باید هر دو شق را اختیار کند. اگر فاعل اخلاقاً باید هر دو شق را اختیار کند، در آن صورت بر طبق این اصل که باید مستلزم توانستن است، باید بتواند هر دو شق را اختیار کند. اما در یک تنگنای اخلاقی، به حسب تعریف، فاعل نمیتواند هر دو شق را اختیار کند. بنابراین تعریف تنگناهای اخلاقی به علاوه اصل انباشت و نیز اصل «باید مستلزم توانستن است»، مستلزم تناقض است. مدافعان تنگناهای اخلاقی، برمبنای انکار یکی از دو اصل فوق یا بر مبنای انکار هر دو اصل، به این اشکال پاسخ میدهند.
استدلال صوری دیگر، اصل تعطیل۶ را به کار میگیرد. یک فاعل الزام اخلاقی به انجام ندادن هر فعلی که مانع او از عمل به یک الزام اخلاقی شود، دارد. اصل تعطیل مستلزم آن است که یک فاعل گرفتار در تنگنای اخلاقی، الزام اخلاقی دارد که هر شق را هم اختیار کند و هم اختیار نکند. و این بنا به فرض خُلف [و نامعقول] است؛ زیرا یک فاعل نمیتواند ملزم به انجام ندادن فعلی باشد که همان فاعل ملزم به انجام دادن آن است. مدافعان تنگناهای اخلاقی بر مبنای انکار اصل تعطیل یا بر مبنای انکار این دعوی که الزامی بودن مستلزم الزامی نبودن است یا بر مبنای انکار هردو، به این استدلال پاسخ میدهند.
استدلالهای بیشتری در نفی امکان تنگناهای اخلاقی اقامه شده است. برخی فیلسوفان معتقدند که نظریات اخلاقیی که حاصلی چون تنگناهای اخلاقی دارند، باید نظریاتی ناسازگار [و بیانسجام] باشند یا لاجرم اینگونه است که این نظریات یکی از مقاصد نظریات اخلاقی، مانند تجویز تصمیمهای خاص را احراز نمیکنند. دیگران استدلال میکنند که عادلانهر منصفانه نیست که فاعل را ملامت کنیم یا مسئول بدانیم از بابت اینکه یک شق را اختیار نکرده است در هنگامی که همان فاعل شق دیگری را اختیار کرده است تا به یک الزام اخلاقی تحتالشعاع قرار ناگرفته، عمل کند. البته مدافعان تنگناهای اخلاقی، پاسخهایی برای این قبیل استدلالها دارند؛ ولی این موضوع که آیا پاسخهایشان وافی به مقصود است یا نه، محل بحث است.
متن بالا با نگاهی تازه ترجمهای است از مقاله والتر بیسنوت آرمسترانگ
۱- moral diemma
۲- non-overridden
۳- strong definition
۴- symmetrical
۵- nonsymmetrical
۶-clousure principle