بود و نبود یک جنگ، صرفاً به تصرف یک شهر و از دست دادن شهر دیگر نیست، بلکه به بود و نبود زمینه‌هایی است که آن را پدید آورده است. آیا زمینه‌های آغازین جنگ با داعش هم‌چنان هست یا از میان رفته است؟

به نظر می‌رسد دست‌کم ۴ تحلیل مختلف در باره ماهیت جنگ با داعش وجود دارد:

۱. جنگی با ماهیت اقتصادی که جنبه‌های مختلفی دارد، مثلا جنگ میان بادیه‌نشینان عرب با شهرنشینان، در مقیاسی که ابن‌خلدون شرح می‌دهد؟ یک تحلیل اقتصادی دیگر جنگ بین غنی و فقیر. بین غرب ثروتمند و شرق فقیر که می‌کوشد سهیم در آن ثروت باشد و چون از راه مسالمت‌آمیز راهی ندارد، به خشونت روی آورده است.

۲. جنگ بین سنت و مدرنیته، میان کسانی که سبک زندگی هزار سال پیش را انتخاب کرده و می‌کوشند با مدرنیته بجنگند و آن را به عنوان کفر و الحاد از میان ببرند؟

۳. جنگ شرق و غرب به عنوان صورتی دیگر از جنگ‌های صلیبی با نمایندگان آن‌ها در شکل‌های مختلف؟ جنگی از پس از ظهور اسلام در شامات میان مسیحیت و اسلام آغاز شد و تاکنون ادامه دارد.

۴. جنگ مذهبی که در یک تحلیل مسلمانان نوگرا با مسلمانان سنت‌گرا درگیرند، یا با این تحلیل: توده مسلمان با خوارج شبه‌مسلمان منازعه دارند، یا اصولا جنگ شیعه و سنی؛ چنان حضور شیعیان از کشورهای مختلف در کنار یک دولت علوی در سوریه و دولت عراق نشان می‌دهد؟

برای انتخاب هر کدام از این‌ها، شواهد مثبت و منفی وجود دارد، به طوری که می‌توان گفت همه این‌ها هست، هیچ‌کدام از این‌ها هم به طور معین و تک موردی نیست. با این حال، باز سوال این است که اگر همه این‌ها هست، اصلی‌ترین آنها کدام است؟ آیا فرض دیگری هم وجود دارد؟

به هر حال، هر کدام اصل باشد، به معنای بی‌اعتباری بقیه موارد نیست، بلکه هر کدام سهم خاص خود را دارد و این یعنی این که باید خیلی از ملاحظات را در نظر داشت. اگر کسی فکر می‌کند جنگ با داعش تمام شده، باید بر اساس یکی از این تحلیل‌ها معتقد باشد که زمینه کدام‌یک از بین رفته که می‌توان گفت، این جنگ تمام شده یا هم‌چنان باقی است، مثلا جنگ شرق و غرب؟ یا جنگ شیعه و سنی؟ یا هر کدام دیگر.... نظامی‌ها می‌توانند جنگ را خاتمه یافته تلقی کنند اما سیاسیون باید تأمل بیشتری بکنند.

"