یکی از منابع تاریخ دوره اسلامی، البته به شکل معکوس، روایات آخرالزمانی است، روایاتی که در آنها مطالبی گفت میشود که میتوان، بسیاری از آنها را، انعکاس آمال و آرزوها و برنامههای مسلمانان، آن هم نخبگان و حاکمان دانست. مثلا این که دهها روایت درباره فتح قسطنطنیه هست، اگر نگوییم همه آنها، باید معظم آنها را بخشی از ذهنیت جامعه اسلامی در قرن اول و بعد از آن، تا پیش از تصرف قسطنطنیه بهدست سلطان محمد فاتح دانست، دورانی که امویان و عباسیان بر اساس این نقلها تلاش میکنند قسطنطنیه را بگیرند. حتی هوس میکنند از انتهای افریقا به اروپا رفته از پشت سر به قسطنطنیه برسند تا این حکومت را ساقط کنند که خوب در جنوب فرانسه میمانند.
از این دست، هزاران روایت مختلف در اختیار بوده، همانها که بخاری و دیگران از میان یک و نیم میلیون از آن احادیث، پنج شش هزار حدیث را انتخاب کردهاند که تکلیف آنها هم درست معلوم نیست. (میدانیم که داعش هنوز هم با روایات فتح قسطنطیه حال میکند و میجنگد و فکر میکند فتح نشده است!).
همین طور روایاتی که سیأتی علی الناس زمان ... را در پیشانی خود دارد، بخش دیگری از این قضایاست. بسیاری از پیشگوییهایی که مثلا در دلائل النبوه بیهقی و بهویژه مستغفری هست، هم همین حالت را دارد. نباید همه آن مطالب را این طور تفسیر کرد، اما آن دستهای که منظور این بحث است، آن مقدار هست که با آنها بشود یک دوره تاریخ انتظارات و توقعات مسلمانان را از یک جامعه خوب در یک دوره تاریخی دانست.
این که عرض کردم تاریخ معکوس همین است. فایده آنها البته از نظر تاریخی از این هم بیشتر است. فرض کنید دهها روایت درباره طالقان، یا صدها درباره کوفه و امثال اینها، حاوی معلومات جالب تاریخی است که قرار است اتفاق بیفتد یا افتاده و حالا در این روایات، به نوعی سرنوشت مقدس تبدیل شده است. راستش از این دست نکات، بسیار زیاد است.
امروز یکی از این موارد را در یک نسخه خطی ضد شیعی که میکوشد سلطنت-خلافت عثمانی را مستحکم کند و مستدام بداند، دیدم. سوالی مطرح شده است که آیا «قیام الساعه» تا قبل از سال ۱۰۰۰ فرا میرسد؟ این رساله که حدود ۹۴۰ هجری نوشته شده، پاسخ داده است که خیر. [میخواهد بگوید دولت عثمانی حالاحالاها هست]. دلیل آن، مطالبی است که سیوطی بیان کرده و گفته آثاری داریم که میگوید [یکجور محاسبه است دقت کنید] این امت بیش از ۱۳۰۰ سال عمر میکند، اما به ۱۵۰۰ سال نمیرسد. چون روایت معتبر داریم که دجال در رأس سده خروج میکند، وقتی خروج کند، عیسی فرود آمده، ۴۰ سال میماند، مردم هم از بعد از طلوع شمس از مغرب [از علائم قیامت] ۱۲۰ سال مکث یعنی زندگی میکنند. بین ۲ نفخه هم ۴۰ سال است. اینها را که جمع کنیم، ۲۰۰ سال میشود که باید سپری شود تا ساعت فرا برسد. خوب، هنوز ۶۰ سال تا سال هزار مانده [مقصودش زمان تألیف رساله در سال ۹۴۰ است]. تازه، هنوز خورشید از مغرب طلوع نکرده است. به علاوه دجال هم که باید قبل از طلوغ خورشید از مغرب بیاید، خروج نکرده است. مهدی هم که قرار بوده ۷ سال پیش از دجال خروج کند، ظاهر نشده است. از دیگر اشراط قیام هم که گفتهاند قبل از خروج مهدی آشکار میشود، خبری نیست. این زمانها هم [حوالی ۹۴۰ که رأس سده نیست] که خروج دجال نخواهد بود، چون روایت هست که در رأس سده پیدایش میشود. مقدماتی هم برای خروجش لازم است که قبل از ۲ سال از خروجش باید پیداشود (که نشده است). خوب اگر فرض کنیم خروج رأس اولین سده پیشرو میآید، اولین مورد، سال ۱۰۰۰ است، مشروط بر آن که اگر در ۱۱۰۰ نباشد. در این صورت چطور میشود تصور کرد که عمر این امت، پیش از سال ۱۰۰۰ تمام میشود؟ این امری ناممکن است. علما در این باره به احادیث معتبره استدلال کردهاند که من آنها را در جای دیگری آوردهام. من مطالبی هم گفتهام که سیوطی هم آنها را بیان نکرده است. [و داستان ادامه دارد].
شاهد هستید که با تاریخ و زمان و وقایع چطور برخورد میشود. این نوعی تاریخ معکوس است که بر اساس این روایات میتوان از آنها سردرآورد.