به گمانم این وظیفه همه ما روزنامهنگاران است که خست و تُنُگمایگی را به کناری نهند و از همکارانشان، به خصوص آنانی که درک و باوری جدی و صادقانه از مسئولیت اجتماعی دارند یاد کنند و این گونه گوشهای خُرد از حقشناسی خود نسبت به کارهای تاثیرگزار همکارانی این گونه را بر روزن رسانهافکنند، چرا که باید از خوبیها گفت و تبلیغش کرد به خصوص در این ایام که پشکبنهای پلیدی و نامرادی ونامردیها از هر سوی سر برمیکند.
به جز یادداشت خوب و حقگذارانهای که دوست و همکار خوب و ادیبم، محمدهاشم اکبریانی نوشت و در ص آخر روزنامه همشهری منتشر شد، مراسمی که برای تودیع آقای توکلی برگزار شد، بسیار حقیرانه و نه در شان او بود و نه در شان روزنامه همشهری، به خصوص در این دوره که دوستان آقای توکلی مصدر امور شدهاند. حداقل کار این بود که مراسمی رسمیتر و جاندارتر برگزار میشد و از دوستان قدیمی خارج از تحریریه که هرکدامشان هم اینک یلی در فضای مطبوعات و رسانه هستند دعوت میشد که مراسمی درخور نام و شان این چهره بی ادعا اما پرکار و فروتن مطبوعات برگزار میشد. آن زمان بود که برخی از تلاشهای بیش از ربع قرنی او از سوی همکاران و یاران بیرون از حیطه روزنامه، از هنرمندان بنام و ... در وصف کارهای آقای توکلی عیان میشد.
متاسفانه در سالیان اخیر نگارنده به کرات شاهد بوده است برخی از پیشکسوتان مطبوعاتی که عمده آنها را باید تکنوکراتهای عرصه روزنامهنگاری نام نهاد که صراحت و شجاعت در روزنامهنگاری را فرونهادهاند و تنها از روزنامهنگاری بخش فنی و تکنیکال آن را آموزش میدهند، مدام برای همدیگر نوشابه بازمیکنند و تجربهها و تلاشهای هر چند کوچک و خرد خود را در بوق کرنا میکنند، اما دریغ وتاسف که این همبستگی و عرق و همت در این سو و میان رفقا و دوستان روزنامهنگارانی چون علیرضا توکلی نیست که از تجربههای زیسته او یاد کنند.
از مسئولیت اجتماعی یاد کردم که منوچهر توکلی مصداقی بارز و عملی از آن بود و هست. چه در کمکهای شخصی و چه درکمکهای اجتماعی و افراد میتوانستند به او و قول و قراری که میگذاشت تکیه کنند.
در کار صنفی دو عنصر بسیار مهم است. جدیت و صداقت و توکلی از هر دوی این ویژگیها برخوردار بود و هست. اگر فردی در کار صنفی جدی نباشد و پیگیریهای مستمر و بیوقفه در کار نداشته باشد و به قول معروف دنبال سوزن در انبار کاه نگردد، به خصوص در شرایط ایران، قطعا از همان میانههای راه خسته شده و عطای کار را به لقایش خواهد بخشید. از سوی دیگر جدیت تنها کافی نیست، باید در کارهای اجتماعی و جمعی صداقت داشت و با مخاطبان و اعضاء صادقانه برخورد کرد و مشکلات و مصایب آنها را شنید و برایش راهکار طراحی و اجرا کرد.
صداقت باعث میشود که یکی از ویژگیهای دیگر کار صنفی تبلور یافته و برجسته شود و آن ترجیح منافع صنفی و جمع بر منافع شخصی و فردی است و توکلی در این زمینهها تجربههای مثبت و موثری داشت و من امروز متاسف میشوم که انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران از این تجربهها برای تشکیل کمیتهها استفاده نمیکند. در حالی که آقای توکلی، که خود از جمله ۵۳ نفری بود که در تاسیس و شکلگیری این انجمن نقشی جدی داشت، به راحتی میتواند مدیریت کمیته حل اختلاف و تامین اجتماعی را که در دوره انجمن صنفی از اعضای فعال آن بود بر عهده بگیرد. اما مشکل اینجاست آنهایی که سمتی صنفی را به دست میگیرند، باید از این نیروهای کارکشته دعوت به همکاری کنند و این کار نیازمند اندکی فروتنی و درازکردن دست همکاری به سوی دیگران است که متاسفانه در کار صنفی چنین خصوصیاتی تقریبا کیمیا شده است.
در دورهای که نگارنده دبیری کمیته حل اختلاف و بعدها« کمیته حل اختلاف و تامین اجتماعی» انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران را بر عهده داشتم از منوچهر توکلی و دوست روزنامهنگار دیگرم هوشنگ صدفی دعوت کردم که به من افتخار بدهند و عضو این کمیته شوند.
روند کار این گونه بود که روزنامهنگارانی که حس میکردند حقشان از سوی کارفرماها تضییع شده است، به انجمن صنفی شکایت میکردند و در ادامه کمیته حل اختلاف در یک فرآیند زمانی خاص مسئله را پیگیری میکرد. مرحله اول نامهنگاری به کارفرما و پادرمیانی و به قولی شیخوخیت بود که اتفاقا در همین مورد خاص خود آقای توکلی شکایتی کرده بود از آقای شیخعطار که او را غیرقانونی از روزنامه همشهری بیرون انداخته بود. ماجرا با وساطت و تماس تلفنی و یک دعوت به ناهاری که آقای شیخعطار از من و آقای شمسالواعظین و آقای توکلی به عمل آوردند و یک توافقنامه درباره چگوگی بازگشت به کار آقای توکلی حل شد.
اما اگر کارفرماها به هر دلیلی رضایت به بازگشت نمیدادند، کار به شکایت و دادگاههای کار کشیده میشد و اینجا بود که هم پیگیری و هم دانش حقوقی این دو تن(هوشنگ صدفی و منوچهر توکلی) به کار میآمد و آنها از طرف کمیته حل اختلاف به عنوان مشاور حقوقی و حتی وکیل افراد ضمن تنظیم دقیق وحقوقی شکایت، در دادگاهها هم شرکت می کردند. به یاد دارم روزی را که اقای صدفی و توکلی گزارشی دادند که در سال ۱۳۸۶ بیش از ۷۰شکایت روزنامهنگاران در دادگاههای کار پیگیری و ۹۰ درصد از این شکایتها با پیروزی طرف روزنامهنگار همراه بود.
یکی از این کارفرماها که چسب اصلاحطلبی را هم ضمیمه عنوان و روزنامهاش کرده بود، وقتی که راضی به پرداخت حقوق بیش از ۱۲ تا ۱۴ روزنامهنگار نشد، دادگاه حکم تامین اموال داد که روزنامهنگاران به اتفاق آقای توکلی و مامور اجرایی موفق به گرفتن حق و حقوق روزنامهنگاران از کار فرماشدند
یا در موردی دیگر بدهی یک روزنامهنگار از یکی از مدیران مسئول که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم بود با حضور مامور در بانک و برداشت از حساب این کارفرما تادیه شد.
در سوی دیگر آقای توکلی نهادی همانند انجمن بیماران کبدی را از نقطه صفر به جایی رساند که اکنون یکی از مهمترین نهادهای مدنی و خیریهای در کمک به بیماران کبدی است. من خود بارها و بارها میدیدم که چگونه روز و شبش را برای این کار اختصاص داده میداد و چندین و چندبار گره از کار خانوادههایی باز کرد که انصافا از نظر مالی چیزی در بساط نداشتند.
در راهاندازی انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران یکی از ستونهای اصلی بود و پیش از آن در راهاندازی انجمن صنفی کارکنان روزنامه همشهری نیز سنگ تمام گذاشت و تا آخرین مرحله از هویت صنفی این نهاد دفاع کرد و چه هزینههایی که نداد. گاه به خاطر دفاع از حقوق برخی از همکاران تا دو سال هم از روزنامه اخراج شد و کار تا بالاترین سطوح مدیریتی( شهردار تهران) هم رسید و آنها از حق قانونی خودشان کوتاه نیامدند تا در نهایت به حکم دادگاه بازگشت به کار گرفتند و به سر کار بازگشتند.
پی گیری او درکارها و رسانیدنش به نتیجه شگفت انگیز بود. آنهایی که دوم خرداد را در خاطر دارند بر نقش تعیین کننده همشهری در تبلیغ آقای خاتمی و در کنار آن به میدان کشاندن هنرمندان از هر طیف و طایفهای به چنین میدانی آگاهند. پشت صحنه لابی و گفت وگو با هنرمندان همین منوچهر توکلی بود که هر روز که به تحریریه میآمد دستش پر بود از مطالب و سخنان هنرمندان در حمایت از آقای خاتمی.
طرح شکایت از شهرداری سه باره آقای قالیباف را او و همکار دیگرم هوشنگ صدفی کلید زدند که با شکایت به دیوان عدالت اداری موضوعی را که شاید از نظر شخصی برای آنها زیان هم داشت، از منظر اجتماعی پیگیری کردند و تا آخرین مراحل ادامه دادند.
شرح عکس: بالا سمت راست: در کنار استاد محمدرضا شجریان، حسام الدین سراج، علی بیانی و استاد زندهیاد عبدالله سرور احمدی،
سمت راست پایین: مرحوم آیتالله مهدی حایری یزدی و سمت چپ: در کنار آیت الله مصطفی محقق داماد
برای او میتوان بیشتر نوشت وگفت. از روزهای پنجشنبهای که پای ثابت درسهای استاد دکتر مصطفی محقق داماد بود در بالای پل رومی در خیابان شریعتی تا پیش از آن که در منزل مرحوم شیخ مهدی حایری یزدی او را چند باری دیده بودم. اما سخن را با یک نکته و درخواست از دوستان و همکارانم در روزنامه همشهری که اینک برخی از انها مصدر کارند به پایان میبرم. به گمانم شاید اکنون دورهای باشد که میدان تحریریه به نسلهای تازهتر باید سپرده شود، اما منوچهر توکلی به رغم بیماری سخت و جانسوزی که به تنش افتاده است، در حیطههای مدیریتی از ظرفیتها و تجارب و ارتباطاتی برخوردار است که میتواند گرههای بسیاری را بگشاید. ضمن آنکه آدمی به پاکدستی و صداقت و جدیت او هم کمتر به دست میآید. پس پیشنهاد میکنم چنین سرمایهای را به بهانه بازنشستگی صوری و حساب و کتاب و دفتر و دستک و اداری نباید از دست داد و در جای مناسبش به کارش گرفت. به خصوص که این ایام دوستان قدیمش گام در روزنامهای نهادند که سالیان سال از آنها دریغ داشته شده بود و از منظر عاطفی هم او نیازمند توچه بیشتری است.
بعد از تحریر: از منوچهر توکلی من یادداشت و مطلبی که نگاه ویژه او به پدیدههای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را نشان دهد نخواندم اگر چه او در تنظیم خبر و گزارش و پیگیری آنها دقیق و منظم بود. او در تعریف متعارف ما از روزنامهنگاری که به تیتر و یادداشت و گزارش نظر میکنیم ، نمیگنجد، بلکه او بخشی از عرصه روزنامهنگاری را فعال کرد و فعلیت بخشید که به گمانم به آن سخت نیازمندیم. عرصه فعالیت صنفی و اجتماعی و خیریه حوزه مطبوعات و روزنامهنگاری که متاسفانه در تمامی این سالها فقدان آن را حس کردیم و تجربههای اندکی در این زمینه داریم. این عرصه البته بروز بیرونی ندارد و از شهرت و اعتباری که یک یادداشت یا گزارش میتواند برای فرد نویسنده بیاورد نیز در آن خبری نیست. اما عرصهای است که خالی مانده است و نیازمند افرادی هستیم که در این عرصه ورود کنند و بار آن را بر دوش کشند. منوچهر توکلی چهرهآی برجسته در این عرصه است با کوهی از تجربه و اطلاعات و آگاهی درباره چم و خم این کار. این تجربه را ارج بنهیم و به پای نهال آن آب لطف و مهربانی بیفشانیم.