پریسا قهرمانی: تجربه گفتوگو با عبدالرضا کاهانی تجربه کاملاً متفاوتی بود؛ درست مثل تمام تجربههایی که او دوست دارد در جریان کارهایش به آنها برسد؛ کارهایی که البته اگرچه هیچکدام از آنها به اکران عمومی راه پیدا نکرد ، شناسنامه قابل قبولی شد برای کارگردانی که در شرایط این روزهای سینمای ایران تصمیم به یک وفاداری بزرگ گرفته است؛ وفاداری به آدابی که تا این لحظه تحت هیچ شرایطی شکسته نشد تا بعد از دو تجربه موفقیتآمیز «آنجا» و «آدم» انتظارها برای تماشای «20» به میزان قابل توجهی بالاتر باشد. با عبدالرضا کاهانی در شرایطی به گفتوگو نشستیم که همراه حسین مهکام مشغول چککردن آخرین پیامهای تبریک از طرف کسانی بود که تجربه تازهاش را از نزدیک تماشا کرده بودند؛ پیغامهایی که به راحتی میشد از لابهلای آنها به یک غافلگیری خوب در جشنواره امسال رسید.
بعد از «آدم» و «آنجا» چه روندی طی شد تا به داستانی مثل «20» برسید که اساس کار آن با نامهای بزرگ سینماست؟
«20» بازیگرهای حرفهای و معروفی دارد اما ستاره محور نیست. یعنی هیچکس در فیلم ستاره نیست. نه من میخواستم کسی ستاره باشد نه ستارهها میخواستند این اتفاق بیفتد. انگیزهشان برای حضور در کار اتفاقاً این بود که ستاره نباشند. خود من هم کسی نیستم که دنبال ستاره و اینطور چیزها باشم. «20» از این جهت که هنرپیشههای حرفهای بیشتری در آن هستند این تصور را به وجود آورده، ولی «20» همچنان در ادامه خواستههای من است؛ به نوعی دنباله عقاید قبلیام. حالا قصه رنگ و بوی بیشتری دارد.
یعنی در «20» هم مخاطب عام مدنظرتان نیست؟
نه! من به خواستههای تماشاگر عام تن ندادم. فیلم خودم را ساختم. همچنان علایق خودم است.
ایده اصلی «20» از کجا آمد؟ فضای کار رئال است یا فضایی بود که خودتان به آن رسیدید؟
نه، در واقعیت اتفاق نیفتاده بود ولی هر کدام از شخصیتهای فیلم بخشی از خاطرات من هستند در مقاطع مختلف زندگی. یعنی تکتک این آدمها را من دیدهام، اما هیچکدامشان را با هم و کنار هم ندیدهام. در «20» همه آنها را دور هم جمع کردم. ضمن اینکه نگاه خاصی به زندگی دارم. به اهمیت زمان در زندگی، اینکه بیهوده زمان را از دست ندهیم. توجه ویژه به زندگی.
و «20» به نوعی ادای دین به این عقیدهتان است؟
احساس کردم این آدمها در تالاری که قرار است دیگر زندگی وجود نداشته باشد حضور داشته باشند و تلاش کنند. جمع تمام اینها باعث شد که فیلمنامه نوشته شود.
قرار دادن آدمهایی که در مقاطع مختلف زندگی با مواجه شدهاید در کنار هم کار سختی نبود؟
چرا، فوقالعاده کار سختی است. اساساً این کار سادهای نیست. نه اینکه چون خودم دارم این کار را میکنم اینطور بگویم؛ واقعیت این است که اصلاً ساده نیست.
در «20» چقدر به فضای «آدم» و «آنجا» وفادار بودید؟
من همیشه علاقه دارم که فضاهای جدید را تجربه کنم. در تجربه کردن فضاهای جدید هم هیچ وقت دوست ندارم از واقعیت فاصله بگیرم. در فیلم «آدم» یک قصه فرازمینی روایت میشود در یک فضای کاملاً واقعی. ما فرشته مرگ را میبینیم که خیلی زمینی با همه برخورد میکند و همه هم با او همین برخورد را دارند. با جیپ میآید و لباسهای عادی میپوشد. در این فیلم هم همینطور. علاقهام به واقعیت همچنان دیده میشود. در فیلم «آنجا» سعی کردم که در ساختار سینمایی تجربهای برای خودم داشته باشم. نمیگویم تجربهای جدید؛ از نظر شخصی برای خودم تجربه تازهای بود. این که زمان را بشکنم، اینکه رنگی در فیلم وجود نداشته باشد. اینکه به شدت به سینمای مستند تنه بزند درحالیکه سینمای قصهگوست و داستان دارد ولی بیاندازه واقعی است. تجربههای نورپردازی و فیلمبرداری کار هم برایم تازگی داشت. آن موقع آنطور فکر میکردم.
در «20» این تفکر تغییر کرد یا همچنان وجود دارد؟
برای ساختن «20» فکر کردم که نیاز به برقراری ارتباط با تماشاگر دارم. خب در «آنجا» این احساس را نداشتم. دلم میخواست فیلم خیلی خیلی شخصی باشد. الان همچنان که دوست دارم کار شخصی باشد، دلم میخواهد عدهای هم با فیلم ارتباط برقرار کنند. دلم میخواهد این فضاهای جدید را تجربه کنم، البته همراه با واقعیت.
در این تجربههای جدید، محتوا هم تغییر میکند؟
نه، خیلی محتوا را تغییر نمیدهم، چون من حرفهای زیادی برای گفتن ندارم. اگر هر سه فیلم را تماشاگر پشت سر هم ببیند، ارتباط آنها را خیلی راحت پیدا میکند. مثل زنجیر به هم وصل هستند.
یعنی میشود گفت که فضای کاملاً خاص و شخصی «آدم» و «آنجا» که اجازه نمایش هم پیدا نکردند، با آن مهجوریت به فیلمی مثل «20» رسید که با شرایط ویژهاش به دنبال برقراری ارتباط گستردهتری است؟
سر «20» حقهبازی کردم، که هم خودم لذت ببرم و هم تماشاگر بیاید و کار را ببیند. یک حقهبازی سینمایی است دیگر. ما این کارها را باید بلد باشیم.
در واقع بعد از دو کار قبلی به این حقهبازی رسیدید؟
همان زمان هم بود، ولی میخواستم سر خودم را کلاه بگذارم. اما اینجا هم میخواهم سر خودم کلاه بگذارم، هم سر تماشاگر.
چه ویژگیهایی در ریتم این فیلم هست که بتواند تماشاگر را بیشتر از یک ساعت در فضای بسته یک رستوران نگه دارد؟
فیلم باید قبل از هر چیز دیده شود که بشود درباره این شرایط صحبت کرد. ولی از طرف خودم این را میتوانم بگویم که «20» حرف اضافه نمیزند. با اینکه قصه کار خطی است و ممکن است فراز و فرودهای سینما تجاری را هم نداشته باشد اما تماشاگر را درگیر میکند. «20» فیلم جزئیات است. فیلمی که ممکن است یک چیز را دوبار به تو نگوید، به خاطر همین فرصت نداری که به اطراف نگاه کنی. فقط باید متمرکز باشی روی فیلم و جزئیاتی را که هر لحظه به تو میرسد بگیری. احساس میکنم که تنوع در انتخاب زوایای دوربین، تنوع شخصیت، پرداختن به جزئیات و اینکه فیلم سعی میکند حرف اضافهای نزند، مسئلهای که مونتاژ هم کمک زیادی به عملی شدن آن کرده، همه دست به دست هم میدهند تا تماشاگر خسته نشود.
کار با بازیگران بزرگ در یک فضای خاص چطور بود؟ شکستن چهرهای مثل مهتاب کرامتی یا پرویز پرستویی در این شرایط ویژه واقعاً تجربه تازهای برایتان بود.
بله، واقعیت این است که سخت است. اساساً کار همزمان با شش - هفت بازیگر سرشناس خیلی سخت است، اما تجربه جالبی برای من بود. ما داریم یک تالار را نشان میدهیم. زمانی که داریم صاحب رستوران را نشان میدهیم پشت سرش آشپزخانه دیده میشود، محیط پذیرایی دیده میشود و زندگی در آن قسمتها باید حتماً برقرار باشد. ظاهر قضیه این است که فقط باید پرویز پرستویی سرکار باشد اما در واقعیت علیرضا خمسه هم که آشپز است باید حضور داشته باشد؛ چون از دریچه حایل بین آشپزخانه و خود رستوران دیده میشود وگرنه فیلم سخت میشود و دیگر حس و حال ندارد. وقتی خمسه هست باید همه کارگرهای تالار هم باشند. مهتاب کرامتی باید با یک دیس برنج رد بشود یا حبیب رضایی بیاید و نوشابه روی میز بگذارد. حالا اگر بخواهی دوربین را ببری روی آقای خمسه دوباره همین شرایط به وجود میآید و این ظاهراً خیلی سخت است؛ اینکه تو همه را متقاعد کنی که باید باشند. ظاهراً از این نظر سخت است که تو بخواهی با بازیگر غیرحرفهای کار کنی.
میشود حدس زد که این سختی با توجه به بازیگران گروه شما وجود نداشته.
خوشبختانه نه. پرویز پرستویی ساعت 9 آفیش بود اما با اتومبیل خودش ساعت 6 خودش را میرساند سر کار که از صحنه قبلی مطلع باشد. میگفت میخواهم آمادگی کافی برای صحنه خودم داشته باشم. وقتی این حس بین همه بازیگران کار وجود دارد، احساس میکنی دارند خیلی حرفهای به کار نگاه میکنند و میدانند که در آن پیشزمینه حضورشان لازم است. به خاطر همین حتما میآیند. ما از همان اول به این توافق رسیدیم. یعنی وقتی سر صحنه میآمدند دیگر کارگر بودند یا صاحب تالار. زبانی که بینشان جریان داشت هم به همین صورت بود. مهتاب کرامتی دو ماه مثل کارگرها غذا میخورد. کف رستوران را خودش تمیز میکرد. علیرضا خمسه واقعاً درگیر آشپزی بود. با آشپز کار ارتباط داشت و چیزهای جدید یاد میگرفت. همه بازیگرها کلی تحقیق کرده بودند و خودشان جزئیات جدیدی پیدا کرده بودند که به فیلم اضافه کردم و الان هم همان جزئیات است که به کمک فیلم آمده و به نظر من به کار قوام داده.
پس تأکید زیادی روی جزئیات داشتهاید؟
بله، چون در این فضا اگر شما بخواهید فقط قصه را روایت کنید، فیلم خیلی تخت و به شدت معمولی از آب درمیآید. کار کردن در این فضاها سختتر است. چون شما باید با جزئیات، آدمها هم معرفی کنید. در «20» ما سعی کردیم اشیا برای خودشان تعریف داشته باشند. آینهها، میز و صندلیها و کلاً همهچیز در خدمت فیلم است.
از نتیجه کار چقدر راضی هستید؟
صادقانه میگویم که فیلمم را خیلی دوست دارم، چون خیلی برایش زحمت کشیدم. نه اینکه بقیه برای کارهایشان زحمت نمیکشند؛ قطعاً همه زحمت میکشند، اما من یک جور دیگر فیلم میسازم، یک جور دیگر درگیر میشوم. خیلی کارها را نمیکنم برای اینکه فقط میخواهم فیلم بسازم. زندگی و تمام وجودم تحت تأثیر کار قرار میگیرد. یک آدابی دارم که حتماً باید آنها را رعایت کنم و خب رعایت کردن آن آداب به آدم فشار می آورد. در یک برههای آدم را خسته میکند و فقط عشق است که باعث میشود تو بتوانی ادامه بدهی. من خیلی وقت است که درگیر این فیلم هستم در حالی که مثل بعضیها میتوانستم در این مدت درگیر چند تا فیلم باشم؛ وسط کار بروم یک تلهفیلم هم بسازم یا یک فیلمنامه برای فلانی بنویسم، ولی هیچکدام از این کارها را برای دیگران نکردم تا فقط روی کار خودم متمرکز باشم. به خاطر همین خودم راضی هستم و احساس میکنم که این توان من بوده. با توجه به مشکلاتی که در سینما وجود دارد. همه کارگردانها دوست دارند وقتی فیلم میسازند تمام دنیا برای آنها باشد و من هم از این قاعده مستثنا نیستم، اما همه دنیا برای کارگردانها نیست و مشکلات هم جزو فیلمسازی است که برای من هم بوده. اما با مشکلات جنگیدم و با ظرفیتی که داشتم، فکر میکنم فیلم خوبی از آب درآمده.
در «20» تجربه کار با پوران درخشنده در مقام تهیهکننده را داشتید. اینکه تهیهکننده کار یک کارگردان باشد برای شما چه امتیازهایی داشت؟
از این بابت خیلی خوب است که چون خود او میداند کارگردان کسی است که نباید در کارش دخالت کند، قطعاً از این قاعده پیروی میکند. خانم درخشنده مهمترین خدمتی که به من کرد این بود که اصلاً در کارم دخالت نکرد، یعنی اجازه داد که تمام گروه را خودم انتخاب کنم، تکتک آدمها را. فقط عوامل تولیدشان را که ارتباط مستقیم با هزینههای فیلم دارند سر کار آورد. عوامل فنی و بازیگرها همه از طرف خودم انتخاب شدند. چون به شدت اعتقاد دارم که اگر کارگردان خودش عوامل کار را انتخاب نکند قطعا نمیتواند فیلم خودش را بسازد.
پس تجربه رضایتبخشی داشتهاید؟
بله، کاملاً. مثلاً من تاکید داشتم که با آقای سلامی کار کنم. ممکن است خیلیها ایشان را به عنوان فیلمبردار نشناسند. یک فیلمبردار تازهکار و جوان است اما او میتوانست به اندیشههای من کمک کند تا چیزی که میخواهم سریعتر اتفاق بیفتد؛ به دلیل رابطهای که بین ما وجود دارد، و خب این اتفاق افتاد. میخواستم صدابردار آقای رستگاری باشد چون آدم صبوری است و در یک فضای بسته صدابردار باید خیلی حوصله داشته باشد. مخصوصاً این که فضا پر از آینه است و دایم این احتمال هست که در آینه دیده بشوند یا سروصدای زیاد جنوب شهر نیاز به یک صدابردار صبور دارد تا کار خیلی آرام پیش برود. اگر هر کدام از اینها آرامش خودشان را نداشته باشند همهچیز به همه میریزد و اصل فیلم تحت تأثیر قرار میگیرد. من بر این اساس آدمهایم را انتخاب کردم و خدا را شکر هیچ اتفاقی هم نیفتاد. هرجا هم که لازم بود از خانم درخشنده کمک میگرفتم و ایشان کمک میکرد اما به هیچ عنوان چیزی را به من تحمیل نکرد و من آزادانه کار خودم را کردم. حالا ایشان جدا از اینکه کارگردان است و میداند که نباید در کار یک کارگردان دیگر دخالت کرد، در مقام تهیهکننده هم انسان بسیار شریف و خوبی است. خیلی مهربان است و خوبی فیلم را میخواهد. بیاندازه انرژی مثبتی دارد و واقعاً مثل یک مادر بالای سر فیلم بود و هر کمکی که از دستش برمیآمد انجام داد. خانم درخشنده باعث شد سختیها کم بشود و من واقعا از این همراهی لذت بردم.
کار بعدی عبدالرضا کاهانی در چه فضایی میتواند باشد؟
طرحهای زیادی دارم که آنها را یک گوشه یادداشت میکنم و زمانی که کاری ندارم و سر فیلمبرداری نیستم به جای وقت تلف کردن به صورت فیلمنامه درشان میآورم تا دستم برای انتخاب پر باشد. همین حالا چند تا فیلمنامه دارم که دوست دارم همهشان را بسازم اما همه چیز برمیگردد به اینکه ببینم با «20» چه برخوردی میشود، چون من هنوز فیلم به نمایش درآمده ندارم که یک چیزهایی از مردم یاد بگیرم.
چقدر به موفقیت فیلم در جشنواره امید دارید؟
برای چه کسی جایزه مهم نیست؟ باید دیوانه باشیم که بگوییم مهم نیست. من جایزه را دوست دارم. هم جایزه را دوست دارم، هم دلم میخواهد کارم دیده بشود حالا باید ببینیم چه میشود.
با این وجود این، فکر میکنید نام «20» در فهرست نهایی جوایز باشد؟
نمیدانم. من قبل از این، هم اینجا جایزه گرفتهام هم خارج از کشور. مسئله این است که تو اگر در یک جشنواره فیلم خوب داشته باشی به تنهایی برای گرفتن جایزه کفایت نمیکند. دلایل زیادی وجود دارد که تو جایزه بگیری یا نگیری. راستش زیاد به این فکر نمیکنم که فیلم در فهرست جوایز باشد یا نه. به این فکر میکنم که «20» یک ارتباط خوب با تماشاگر برقرار کند. یعنی امیدوارم این اتفاق بیفتد. تلاش خودم را هم کردهام. جایزه هم اگر به من بدهند دوست دارم. میدانم در همه جای دنیا به خصوص در ایران عوامل زیادی برای گرفتن جایزه باید دست به دست هم بدهند که امیدوارم همه آن عوامل به من کمک کنند. من این ماجرا را باور دارم و زیرش هم نمیزنم. هر کسی هم جایزه گرفته این ماجرا شامل حالش شده. خودم هم اگر بگیرم میگویم که این ماجرا شامل من شده کما اینکه تا حالا هم هر جایزهای گرفتهام این را گفتهام.
پس جایزه را میگیرید؟!
اتفاقاً فکر نمیکنم کارگردان برتر بشوم، به خاطر اینکه اصغر فرهادی هست، بهرام بیضایی هست، پرویز شهبازی هست، ابوالحسن داوودی هست، واروژ کریم مسیحی هست. خوشحالم که همه هستند. صادقانه میگویم. اصلاً پای تواضع و این طور چیزها هم مطرح نیست.
یادمان رفت بپرسیم اسم «20» از کجا آمد.
این تالار «20» روز دیگر بسته بشود، همین. دلایل محتوایی زیادی دارد، اما ظاهرش همین است. این فرصت «20» روزه برای آدمهای فیلم. آنها احساس میکنند «20» روز دیگر روز نابودی و مرگشان است و باید در این «20» روز یک کارهایی انجام بدهند. انگار که یک تولد تا مرگ است. 20 روز یک زمان ویژه است.
نظر شما