با وجود این حجم اتفاقی که باعث غم و اندوه در جامعه شد بسیار زیاد بود و باعث شد تا شادی حمله به پایگاه آمریکا در عراق را تحتالشعاع خود قرار دهد.
مسئله اعتماد در جامعه ازجمله مسائل مهمی است که حاکمیت باید به آن بها بدهد. اعتماد یکی از شاخصهای سرمایه اجتماعی است که با اعتماد مردم به کارگزاران و حاکمیت بهوجود میآید، اما در اتفاق اخیر شاهد این موضوع بودیم که اعتماد مردم کاهش پیدا کرده و علت اصلی این موضوع، نداشتن سیاست رسانهای در شرایط بحران است.
زمانی که در جامعهای شاهد فقدان سیاست رسانهای باشیم نوع انعکاس اخبار و رویدادهای مربوط به یک واقعه چون از قبل تعریف نشده، دستخوش تغییرات زیادی شده و باعث نارضایتی و اعتراض مردم میشود. مردم اعتقاد دارند که اگر در همان روز اول ساقطشدن هواپیما به آنها اطلاعرسانی میشد و شاهد اخبار ضدو نقیض در اینباره نبودند، این نا اطمینانیها و عصبانیتها در جامعه شکل نمیگرفت. همین عدماطلاعرسانی به موقع برخی مسئولان درخصوص این حادثه باعث شده تا مردم این مسئله را به دیگر مسائل جامعه همچون مسئله ارز و بنزین و... نیز تعمیم دهند و تصور کنند در این موارد نیز به آنها حقیقت گفته نشده است.
ضعف مدیریت در اطلاعرسانی و ارائه اطلاعات نادرست اطلاعات درخصوص این مسئله و مسئله بنزین در ماههای اخیر باعث شد تا مردم آزرده خاطر شوند و یک نوع نا اطمینانی از تصمیمگیری مدیران در میان آنها موج بزند.
کشور ما شاخص نشاط و شادابی مناسبی ندارد و براساس آمار وزارت بهداشت، 23درصد مردم کشورمان به یک نوع از بیماریهای روانی دچار هستند، با وجود این باز نشر اخبار منفی در شبکههای اجتماعی -بدون اینکه توجهی به اثرات منفی آن شود- تأثیرات منفی روی روحیه مردم دارد، مردمی که در مدت زمان کمتر از 2ماه بحرانهای مختلفی را تجربه کردند و یاد نگرفتهاند چگونه در برابر بحرانها تابآوری داشته باشند. به همین دلیل است که ما شاهد یک غم عظیم در فضای جامعه هستیم.
مردم ما هنوز پاسخی درخصوص اعتراضات آبانماه از سوی مسئولان دریافت نکردهاند و تحت فشار روانی هستند، در کنار آن مسئله ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و عدماطلاعرسانی دقیق اتفاق افتاد و باعث شد تا نارضایتی نهفته در میان توده مردم سر باز کرده و منجر به اعتراضات شود؛ چرا که مردم تصور میکنند این اعتراضات خیابانی تنها راهی است که میتوانند صدایشان را به گوش مسئولان برسانند. همین مسئله نشاندهنده این است که فاصله بین بخشی از جامعه و حاکمیت در حال افزایش است.
نتیجه فضایی که در ماههای اخیر شاهد آن بودیم، وجود نارضایتی و هراس در جامعه است. شهروندانی که در زندگی خود ترس و هراس داشته باشند از زندگیشان لذت نمیبرند ودر خود فرو میروند و احساس تنهایی بیشتری در جامعه دارند؛ با این شرایط نمیتوانیم توقع داشته باشیم جامعهای شاداب وسرحال داشته باشیم چراکه چشمانداز مشخصی در پیش رویشان ندارند. ظرفیت انسانها با یکدیگر متفاوت است، برخی در قالب اعتراض واکنش نشان میدهند و برخی دیگر گوشهنشینی و عزلت را انتخاب میکنند. در این شرایط حاکمیت 2منبع مهم سرمایه انسانی سالم، مؤثر و کارآمد و سرمایه اجتماعی را از دست میدهد؛ طبیعی است که هیچ حکومتی بدون داشتن اعتماد شهروندانش نمیتواند وظایفش را به درستی انجام دهد.
سرمایه اجتماعی، اعتماد و مشارکت در کشورمان رو به کاهش گذاشته است. در عرصه سیاستگذاریهای کلان برای تقویت سرمایه اجتماعی نیاز به بازنگری و باز تعریف داریم بهگونهای که شفافیت، پاسخگویی و صداقت باید در میان مسئولان وجود داشته باشد و شایسته سالاری جایگزین ژن خوب و فامیل سالاری و جناح بازی شده و شرایطی ایجاد شود که صدای معترضان هم شنیده شود. این مسائل باعث کاهش فاصله بین مردم و حکومت شده و فضای اجتماعی آرام میشود. همچنین در کنار این باید اقداماتی برای نشاط جامعه و شادی و بروز حسهای مشترک و جشنهای ملی و عمومی فراهم شود.
در جامعهای که قرار است پویایی و نشاط داشته باشد باید بستر برای دسترسی برابر به فرصتها در آن ایجاد شود، باید مردم بتوانند حقوق خود را مطالبه کنند و ببینند که صدای آنها شنیده میشود. اگر این فضا در سطح کلان جامعه ایجاد و اجازه بیان دیدگاههای مخالف نیز داده شد، مردم احساس میکنند که حاکمیت به آنها اهمیت میدهد و در تصمیمگیریها نامحرم نیستند.مسئولان باید مشکلات مردم را دقیق شناسایی و اولویت بندی کنند. باید خط قرمزها کمتر شده و اجازه داده شود تا انسانهای توانمند و نخبه از تمام گرایشهای سیاسی در حاکمیت حضور داشته باشند و با ایفای نقش اجتماعی خود به خروج حاکمیت و جامعه از بحران کمک کنند. ما برای خروج از این شرایط نیاز به نخبگانی داریم که بتوانند با حضور در عرصه حاکمیت و جامعه، گرههای جامعه را باز کنند.
متأسفانه در شرایط فعلی اخبار و رسانههای زرد و منفی بازتاب بیشتری در میان مردم دارند. یکی از مولفهها برای افزایش انسجام اجتماعی، استفاده از ظرفیتهای فرهنگی، قومی و ملی و دینی برای خروج از شرایط بحران است. برای رسیدن به این مقصود باید بسیاری از ممیزیها را حذف کنیم، حقوق شهروندی، دسترسی به فرصتهای برابر و تکریم مردم را باید جدی بگیریم. ما نیاز به انسانهای بزرگی داریم که بتوانند انرژی مثبتی به جامعه بدهند و بهدلیل توانمندیهایی که دارند یا صداقت، سلامت، شفافیت و پاسخگویی به جامعه انرژی مثبت تزریق کنند.
ما در جامعه به افرادی همچون شهید سردار سلیمانی نیاز داریم که حتی با شهادتشان نیز به جامعه انرژی مثبت میدهند و آدمهای توانمندی هستند که به جامعه اعتبار میبخشند و همین اعتبار بخشی منجر به تقویت شهروندان جامعه میشود. باید از ظرفیت همه مردم در کشور استفاده شود و اکنون در شرایطی هستیم که اگر این حوزه را مدیریت نکنیم مشکلاتمان روزبهروز بیشتر میشود. به همین دلیل است که باید سلایق و گرایشهای مختلف در چارچوب قانون اساسی بتوانند در کشور فعالیت داشته باشند؛ چرا که ایران برای همه ایرانیان است و غفلت از این مشارکت باعث کاهش و یا از بین رفتن سرمایه اجتماعی میشود.در این بین البته مردم هم باید مهارتهای اجتماعی را در خود و خانوادههایشان افزایش دهند و خود مراقبتی داشته باشند و کارگزاران نیز باید با تغییر فضای عمومی شرایط را آرام و از التهابها بکاهند. چرا صدای معترضان را جدی نمیگیرند و حتی نمیشنود؟ با این شرایط نهتنها وضعیت بهبود پیدا نمیکند، بلکه روزبهروز شاهد افزایش شکافهای اجتماعی ، ناامیدی و بیاعتمادی خواهیم بود.
در عرصه سیاستگذاریهای کلان برای تقویت سرمایه اجتماعی نیاز به بازنگری و باز تعریف داریم بهگونهای که شفافیت، پاسخگویی و صداقت باید در میان مسئولان وجود داشته باشد و شایسته سالاری جایگزین ژن خوب و فامیل سالاری و جناح بازی شده و شرایطی ایجاد شود که صدای معترضان هم شنیده شود. این مسائل باعث کاهش فاصله بین مردم و حکومت شده و فضای اجتماعی آرام میشود.