فیلم «پل چوبی» در زمینه پیوند ارجاعات سیاسی سالهای اخیر با درام عاشقانهاش نتیجه خوبی میگیرد.
درواقع آنقدر این دو جریان را درهم میآمیزد و مسائل سیاسی را جزئی از داستان گذشته و حال شخصیتها قرار میدهد که نه تنها اصلا حالت تحمیلی ندارد، بلکه داستان اصلی را تکمیل و تقویت میکند و در پیشبرد آن تاثیر مهمی دارد. اینکه میعادگاه عاشقانه یک زوج ناکام اکنون به محل درگیری و اعتراض سیاسی تبدیل شده، ایده خوبی است و تاحدودی هم موفق میشود ایدهاش را به سرانجام برساند اما راستش انتظارم بیشتر بود.
درواقع آنقدر این دو جریان را درهم میآمیزد و مسائل سیاسی را جزئی از داستان گذشته و حال شخصیتها قرار میدهد که نه تنها اصلا حالت تحمیلی ندارد، بلکه داستان اصلی را تکمیل و تقویت میکند و در پیشبرد آن تاثیر مهمی دارد. اینکه میعادگاه عاشقانه یک زوج ناکام اکنون به محل درگیری و اعتراض سیاسی تبدیل شده، ایده خوبی است و تاحدودی هم موفق میشود ایدهاش را به سرانجام برساند اما راستش انتظارم بیشتر بود.
فکر میکردم مهدی کرمپور با خاطره یک محله قدیمی و عشق ناکام چه ضیافت عاشقانهای برایمان میسازد و کاری میکند که به واسطه همراهی با این زوج جداافتاده، هر یک از ما به خاطرات مشترک عشقی که در محلههای قدیمیمان جا گذاشتهایم، پرت شویم.
اما فیلم نمیتواند از رابطه از دست رفته زوج بهرام رادان و هدیه تهرانی حس حسرت خوارانهای را بیرون بکشد و به ما ثابت کند که این علاقه در گذر زمان دوام آورده است. آنقدر روابطشان بعد از سالها دوری، زمخت و زننده به نظر میرسد که بیش از آنکه رنگ و بوی حسرت و افسوس داشته باشد، نوعی سودجویی و خیانت را تداعی میکند.
زمانی بازگشت این عشق قدیمی و تجدید خاطرات گذشته به دل مینشیند که همچون نسیمی برخاسته از رویاهای سرکوب شده شخصیت باشد نه اینکه مثل یک توفان ناگهانی از راه برسد و جنبه مخرب و ویرانگری بیابد. آن وقت دیگر مهم نیست که آنها به هم نرسیدند، همین که دوباره همدیگر را دیدند و هنوز علاقهشان را حفظ کردند، نشان میدهد که با یک عشق ازلی ابدی روبرو هستیم که هیچ چیزی نمیتواند آن را نابود سازد.
مهمتر از آن شیوه کارگردانی فیلم است که برای چنین فیلمی زیادی عادی و معمولی است. فضای فیلم فاقد آن حالت رویایی و وهمآلود پرسه زدن در خاطرهها و رویاهای فراموش شده است. چنین فیلمی میطلبد که یک جور حس غمخوارانه در زوایا و حرکات دوربین نسبت به ثبت ملاقات زوج عاشق در یک محله قدیمی باشد. طوری که وقتی پایمان را در آن محله میگذاریم، همه چیز شکل و عطر و رنگ و بوی دیگری بیابد و یک جور خوابگردی وهم آلود را تداعی کند. اینجا دوربین باید طوری بچرخد که انگار میخواهد تمام محله و پاتوقهای آن را بو بکشد و نوازش کند و آن را در خود جای بدهد.
کسانی که «سرگیجه» هیچکاک را دوست دارند میدانند منظورم ایجاد چه نوع حال و هوایی است. هیچکاک وقتی جیمز استوارت را به دنبال خاطره از دست رفته کیم نوواک به مکانهای دیدار مشترکشان میبرد، چنان فضای افیونی را میسازد که انگار همه جا را هاله مهی رازآلود فرا گرفته است. جیمز استوارت چنان راه میرود و به گوشه و کنار آن مکانها مینگرد که انگار طلسم شده است و در خواب راه میرود و میکوشد تا در برابر بازگشت به دنیای واقعی مقاومت کند.
میدانم که فیلم «پل چوبی» و شاهکار استاد هیچ ربطی به هم ندارند ولی شما نگاه کنید که رادان و تهرانی چطور مثل دو تا آدم معمولی که اتفاقی گذرشان به پل چوبی افتاده، در آن راه میروند و حرف میزنند و برای هم خاطره تعریف میکنند. مخصوصا که هدیه تهرانی اصلا گزینه مناسبی برای قرار گرفتن در جایگاه یک محبوب از دست رفته نیست و با بازگشتش نمیتواند آن حس دلتنگی و دوری پنهان در این سالها را با خود به قصه بیاورد.
این روزها تا دلتان بخواهد فیلم با مضمون خیانت و وفاداری دیدیم که به شدت به هم شباهت دارند و حرفهای مشابهی را میزنند. فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» نیز هرچند چنین موضوعی را دستمایه کارش قرار میدهد اما به دلیل پرداخت متفاوتی که دارد، موفق میشود تمایز خودش را حفظ کند و به تجربه متفاوت و تازهای دست یابد.
فیلم درباره تصور خیانت است که میتواند از خود آن وحشتناکتر و ویران کنندهتر باشد. درباره همه ترسها و نگرانیهای ذهنی آدمها از خیانتی که میتواند روزی در زندگیشان رخ بدهد. کل فیلم بر مبنای این موقعیت شکل گرفته که مرد در خلوت ذهنش درباره زنش چه فکری میکند و تا کجا پیش میرود!
امتیاز فیلم در تمرکزش بر چنین موقعیت و بسط و گسترش تدریجی آن است. از همان ابتدا معلوم است که میان زن و مرد حفره تاریکی وجود دارد و بعد آرام آرام این خلا بزرگتر میشود، وسعت مییابد و گسترش پیدا میکند تا جایی که مثل یگ گودال بزرگ و وحشتناک دهان باز میکند و شخصیتها را در خود میبلعد.
مرد تلاش میکند تا زن را به تصویر آرمانیاش نزدیک کند و میکوشد تا او به چشم بیاید، دیده شود، مورد توجه قرار بگیرد، اما بتدریج از این آدمی که ساخته میترسد و رابطهاش را در خطر میبیند و بعد آرام آرام سوء ظنها، تردیدها، بدگمانیها و بیاعتمادیها خودش را نشان میدهد. این بار با حریم خصوصی زندگی زوجی روبرو هستیم که نه به واسطه پیدا شدن سر و کله یک غریبه مزاحم، بلکه توسط خود مرد مورد تخریب و تجاوز قرار میگیرد.
فکر میکنم مهمترین سئوالی که بعد از تماشای فیلم به ذهن همه میرسید این بود که چطور چنین فیلمی به نظر بعضیها شایستگی حضور در جشنواره را نداشته است؟ اگر در این چند روز جشنواره را دنبال کرده باشید حتما متوجه شدهاید که چه فیلمهای ضعیفی در بخش مسابقه جشنواره شرکت دارد که آدم حتی رغبت نمیکند آنها را ببیند. بعد فیلم خوبی مثل فیلم روح الله حجازی با این همه دردسر به بخش غیر رقابتی جشنواره راه مییابد.
5858
5858